پیشنهاد
قوای ذاتی و فطری انسان زمانی رشد و تکامل میابد که در کنار اصول روحانی ارائه شده در برنامه موارد دیگری هم که به طور ذاتی در وی وجود دارد ارائه و به کار گرفته شود از جمله اصولی که با تساهل و تسامح در تضاد اند از این نمونه می توان به مواردی چون خشم، قصاص یا تلافی، مبارزه، شجاعت، جسارت نام برد.
اگر خشم در جهت حفظ جان مال آبرو خود و دیگر انسانها باشد که در واقع خشم برای رضای خداست نه تنها مذموم نیست بلکه نیکو و پسندیده هم است لذا نیاز است افراد در مواجه با حالات مختلف هدایت شوند تا در موقعیتهای مناسب این اصل را رعایت نمایند یعنی در جای خود خشم را فروبرده واز روی آرامش، بخشش، فروتنی ... عمل نمایند و در جای دیگر بنابه تشخیصی که از روی رهنمودهای برنامه می دهند این اصل را اجرا نمایند.
در کنار گذشت و بخشش گاهی نیاز است انسان رفتاری تلافیجویانه انجام دهد تا هم به حق خود رسیده باشد و هم تنبیه و عبرتی باشد برای کسانی که به حق و حقوق دیگران دست درازی می کنند البته این امید است که اگر این اصل در غالب برنامه قرار گیرد حدو مرزهایی برای آن تعریف شود که اجرای آن مشکل آفرین نشود.
در کنار اصول روحانی مراحل و مواردی هم هست که اگر در باب قدمهای 12 گانه اضافه گردد آن را تکمیل خواهد نمود برای مثال در تکمیل ترازنامه قدم چهارم لیستی از موفقیتها، روابط سالم و سازنده، استعداد و توانایی ها هم اظافه شود تا در قدم پنجم شخص با اقرار تنها پی به نقش خود در اشتباهات، روابط و کینه و کدورت ها نبرد بلکه به نقش سازنده خود در موارد دیگر نیز آشنا گردد همچنین در قدم شش و هفت شناخت از خود زمانی کامل و مفید است که انسان نسبت به کمبودهاو نواقص و همچنین توانایی ها و خصایل نیک خود پی ببرد پیشنهاد این است لیستی برای قدم شش تهیه شود که نواقص و خصائل با هم باشند تا در قدم هفتم از خداوند رفع و اصلاح نواقص و همچنین استمرار و تقویت خصائل در خواست شود.
همه ی ما در کنار حق و حقوقی که پایمال کردیم حق و حقوقی را نیز از دست داده ایم در رابطه با آنچه که از حقوق دیگران تضییع کردیم چه مادی و چه معنوی قدم هشت و نه را اجرا می کنیم و به جبران خسارت می پردازیم شایسته است این دو قدم با حقخواهی در مواردی که حقمان پایمال شده هم کامل شود لیستی تهیه کنیم از آنها وآنچه که حقوقمان را پایمال کردند و مختار باشیم در احقاق حق یا گذشت . اگر اینگونه رفتار شود در زندگی امروز نیز ترسی از رابطه با دیگران نخواهیم داشت و قدرت و توانایی لازم برای دفاع احقاق حق و حقوقمان کسب می کنیم.
در قدمهای پایانی که شخص خود را از کثافات درون و. بیرون پالایش کرده و خواهان بر قراری رابطه با خداوند است نباید راه و روش خاصی به وی تحمیل گردد دعا و مراقبه خوب است اما تنها راه رسیدن به خداوند نیست در قدم یازدهم می توان تجربه و دانش انسانهای الهی در طول تاریخ را ارائه و اختیار انتخاب به خود فرد واگذار شود تا بسته و علایق و تواناییهایش با خداوند رابطه بر قرار کند برای مثال یکی با کار، دیگری با تخصیص اموال و دارایی ها دیگری با هزینه کردن جان و آبرو خواهان رابطه با خداوند است.
زمانی می توان اعتیاد را ریشه کن و یا به پایینترین حد رساند که در کنار درمان پیشگیری هم باشد و البته پیشگیری مهمتر و مثمرثمر تر از درمان هم خواهد بود لذا اعضا پس از کارکرد قدمها لازم است در جهت پیشگیری و درمان کوشش نمایند در کنار اینکه به معتادان و افراد در عذاب پیام رسانی می نمایند حامل این پیام به تمام انسانها باشند ودر جهت مبارزه با معضل اعتیاد و فراگیری آن در جهان تلاش نمایند.
از دیگر موارد مربوط به فضای بهبودی بیان تجربیات است. آنچه برای موفقیت و رشد بشر ثابت گردیده این است که وی باید با دوبال علم و تجربه در مسیر بهبودی حرکت کند، متاسفانه آنچه در دستور کار جلسات است این است که باید افراد از طرح مباحث علمی، روانشناسی... پرهیز کنند. نباید فضای جلسات را محدود به گفت و شنود تجربیات شخصی کرد باید موقعیتی هم برای بیان یافته ها و اطلاعات علمی مرتبط اختصاص داد جمع بین تجربیات اعضا و بررسیهای علمی مرتبط کمک بیشتر و موثرتری را به روند بهبودی خواهد کرد.
آنچه بیان شد مواردیست که یقینا شما نسبت به آن آگاه و پایبند بوده و هستید اما نپرداختن و سکوت برنامه های 12 قدمی به آن هدف مشکلیست که به امید خداوند با تلاش شما عزیزان به آن پرداخته خواهد شد.
فروتنی
از ظریفترین و مهمترین نکاتی که در نگارش برنامه های 12 قدم وجود دارد به کار بردن لغات و مفاهیمی است که بار معنایی خاصی دارند
وضعیت هایی که قرار است نفی و نهی و یا وجهه منفی داشته باشد از واژه های خاصی که بار معنایی یا انرژی منفی دارند استفاده شده و در جاهایی که هدف تایید است لغاتی آمده که افراد نسبت به آن دید خوب و مثبتی دارند که البته این موارد اتفاقی نبوده بلکه در جهت اهداف و خط مشی های اصلی انجمن هاست.
واژه هایی چون رنجش، کینه، بیماری، نقص جنگ کردن و در مقابل مفاهیمی چون خداوند ، نیروی برتر آصول روحانی بخشش و گذشت...
از جمله این استراتژی به بحث نواقص مربوط می شود که به شرح آن می پردازیم:
مورد اجماع نظر اکثر متخصصان و صاحب نظران است که اصلیترین برنامه انسان در زندگی و یا به بیان دیگر هدف از خلقت وی تکامل و رسیدن کمال است و بسیاری از نواقص و کمبودهایی که انسان به آن دچار می شود ناشی از پیروی از هواها و امیال نفسانی به طور مثال عصبانیت ، غضب، حسد، بخل ، شهوترانی و.... از وسایس شیطان و هواهای نفسانی است و انسان زمانی به آن تن می دهد که انوار الهی از جمله قوای تفکر و تعقل و قاضی درون ، درونی کم سو یا خاموش شوند.
دستورالعمل مکاتب و مذاهب الهی و شبه الهی در طول حیات بشر مبارزه با این امیال و هواهاست عبارتی که به مراتب در این رابطه شنیده ایم واژه مبارزه و جهاد با نفس است که عمومیت دارد. نکته قابل توجه در بحث مورد نظر ما همین جاست که در چند سطر پیش در بحث استفاده و استعمال واژه ها با بار معنایی خاص آوردیم.
واژه ای که انجمن های 12قدمی در این مورد آورده اند اصل روحانی فروتنی است که معنی و مفهوم آن متفاوت از چیزی است که بیان شده. این اصل توسط انجمن اینگونه نگارش و بیان شده که در مواجهه با نواقص و کمبودها باید با فروتنی از خداوند خواست تا آنها را رفع نماید. در ظاهر این امر یکی از اصول توحیدی است که همه امور به خداوند منتسب است و خداوند توانا و مختار است که نواقص و کمبودها را برطرف نمایند اما باطن موضوع با ظاهر آن متفاوت است.
توضیح اینکه واژه ها با بار معنایی خاص به کار رفته همین در همین قسمت است.
در اکثریت مکاتب و ادیان الهی و شبه الهی از عبارت مبارزه و جهاد با نفس استفاده شده اما در برنامه های 12 قدمی اصل روحانی به نام فروتنی آمده است.
وقتی راه مبارزه و جهاد با نفس ارائه می شود شخص خود را موظف به تلاش و کوشش برای مبارزه با هواهای نفسانی که پیروی از آنها موجب ظهور نواقص و کمبودهاست می بیند که این منافاتی با خواست و اراده خداوند نخواهد داشت اما وقتی در این موضوع در خواست فروتنانه از خداوند بیان می شود در ناخودآگاه شخص این باور شکل می گیرد که خود اختیاری ندارد و تنها می تواند فروتنانه از خداوند رفع نواقص و کمبودهایش را بخواهد.
در خواست فروتنانه از خداوند خداوند بخشی از فرآیند مبارزه با نفس است که از آن به عنوان توکل و توسل یاد می شود اما بخش اصلی مربوط به میل، تلاش و کوشش خود فرد است.
باید یادآور شویم آنچه بیان شد فرآیندی است که در درون افراد رخ می دهد و ظاهر امر اینگونه نیست. آنچه توسط برنامه در شرح و تفسیر این اصل روحانی در قدم 7 آمده اینگونه است فروتنی را متفاوت از تحقیر و ذلت دانسته و بلعکس شخص فروتن را کسی دانسته که تصویر واقع بینانه ای از خود دارد و نقاط ضعف و قوت خود را شناخته، در ظاهر ایرادی به شرح و تفسیر نیست اما واقعیت این است که در قدم 6 وی به بررسی نواقص و کمبودها پرداخته و در قدم 7 فروتنانه خواستار رفع نواقص و کمبودها شده که این نشان از توجه و تمرکز نا عادلانه روی نواقص و کمبودهاست که شرح آن در قسمت مربوط به قدم ها آمده است.
عزیز دل اصول روحانی مانند فروتنی، گذشت، پذیرش... خوب و موجه اند اما به تنهایی کافی نیست و انسان را از تعادل فطری و ذاتی خارج می کند انجمنهای 12قدمی با مهارت خاص و ظریفی واژه ها و مفاهیمی را به عنوان اصل نامبرده که ظاهری فریبنده داشته و در معنا و جایگاه واقعی و اصلی خود به کار نرفته اند.
مصداق این مدعی هم اثر آن روی زندگی و شخصیت افراد است که در جاهای مختلف بررسی به آن اشاره شده است.
بخشش
گذشت و بخشش داشتن یکی از صفات برجسته انسانهای الهی است که در طول تاریخ و در اکثر ادیان و مذاهب عمل به آن سفارش شده است. نقطه مقابل بخشش و گذشت، تلافی و انتقام است که آن هم مشخصه افراد ضعیف و حقیر از لحاظ روحی و الهی است که با انتقام و تلافی کردن سعی در پنهان کردن ضعف خود دارند.
اما انتقام و تلافی به طور کلی و مطلق در جوامع گوناگون نهی و نفی نشده است. بلکه در چارچوب خاصی موجه و حتی به آن توصیه شده است.
طبق بررسی های ما هم به این نتیجه رسیدیم که بخشش و گذشت هرچند امری نیکو و پسندیده اند اما به طور مطلق و به تنهایی خیلی کارساز نخواهد بود. لذا باید شخص در انتخاب بخشش یا انتقام مختار باشد در واقع هر دو راه به وی نشان داده شده و قدرت انتخاب داشته باشد.
اصل روحانی بخشش در انجمن های 12قدمی مربوط به مواردی شده که شخص در ارتباط با محیط و انسانها مورد ظلم و ستم قرار می گیرد همانطور که پیشتر گفتیم این ظلم و ستم می تواند احساسی باشد یا اعتباری، مالی،عاطفی...
پرداختن به این اصول نیکوست اما برنامه های 12 قدمی که هدفگیریشان روی نحوه و مسیر زندگی و بازسازی و اصلاح شخصیت اعضاست می بایست به طور کامل به این نیاز انسان در این موضوع می پرداخت و توجه به بخشش و گذشت به تنهایی ناقص و دارای اشکال است.
مهمترین آثار و تبعات این اصل این است که از آنجایی که اعضا برنامه را به عنوان راه جدیدی برای زندگی انتخاب کرده اند سعی در اجرای اصول و قواعد آن در زندگی اند و آنها را کامل می دانند لذا در موقعیتهایی قرار می گیرند یا نا حقی نسبت به آنها وارد می شود به بر نامه رجوع می کنند تا مطابق با اصول رفتار کنند. آنچه به عنوان گزینه های انتخاب برایشان قرار دارد محدود به سپردن، بخشش،گذشت، پذیرش، فروتنی، خودمقصر بینی ... ختم می شود. نقطه اشتراک موارد فوق گذشتن از حق و حقوق خود و حتی اعلان بی حقی چه در ظاهر و چه در درون است. این امر یکی از خطرناکترین تبعات منفی را روی شخصیت فرد و نگاه به خود و همچنین نگاه دیگران به وی دارد به مرور حس بی حقی و خود مقصر بینی درونی شکل میگیرد و فعال می شود اجتماع نیز نسبت به این موضوع واکنش نشان داده و در تعاملات با وی او را به عنوان فردی سازشکار و فرومایه می شناسد. لذا وی در ارتباط با دیگران در بدیهیترین مواردی که حق با اوست با رجوع به اصول برنامه و بر طبق باورهای شکل گرفته درونی اش عمل خواهد کرد که این عمل به مواردی چون بخشش، گذشت، سپردن... ختم می شود.
برنامه ای را می توان صحیح و کامل دانست که تمام جوانب را در نظر داشته باشد اینکه اصولی به نام بخشش و گذشت را بیاوریم و در کنار آنها هم اصول تسامحی دیگر قرار دهیم نه اینکه باعث رشد و سازندگی فرد و جامعه نمی شود بلکه اثر مخرب و ویرانگری شدیدی دارد. ترویج این فرهنگ به این شکل که توضیح داده شد انسانها را تبدیل به موجوداتی سازشگر و توسری خور و در مقابل، مستبدین و ظالمین را جری تر می کند. اینطور کامل و صحیح است که شخص در بین اصول تنوع و قدرت انتخاب بالا و کاملی داشته باشد، مختار باشد که ببخشد یا انتقام گیرد، بگذرد یا حقخواهی کند نه اینکه به هر دری که می زند یا بخشش بیرون آید یا گذشت و سپردن یا پیدا کردن نقش و تقصیر خود یا ... که همه اینها یک هدف پنهان واحد دارند و آن اینکه شخصیت فرد را به سمت تساهل و تسامح گرایی و بی حقی هدایت و تربیت کنند
تسلیم
آنچه که خود انجمنها در تعریف تسلیم آورده اند رها شدن از دستاویزهای سر راه بهبودی و تمایل به تجربه نگرشی جدید به زندگی است
تسلیم نقطه مقابل جنگیدن است جنگی که با خود، محیط، بیماری و وابستگی داریم. جنگ بر سر این که می توانیم کنترل شده وابستگی و نواقص خود را ادامه دهیم. تسلیم در برابر این جنگ کردن عقلایی و صحیح است اما آنچه که مهم است انحرافاتی است که به خاطر وجود ایهامات مفهومی این واژه پیدا می شود و معنی و مفهوم این واژه را در اذهان اعضا بسط و گسترش داده و منجر به تسلیم بودن در برابر برنامه و اصول می شود.
اینطور می توان مثال زد که انجمن همچون شخصی است که یرده یا اسیری را از اسارت نجات داده و فرد اسیر و ناچار در کنار اینکه تسلیم نا توانی و ضعف خود در مقابل نیرویی که تحت اسارت آن بوده می باشد از این پس تسلیم شخص ناجی خود هم می شود و تسلیم بودن در برابر وی را راه نجات و ادامه ی آزادی خود از بردگی و اسارت می داند. قسمت اول مثال صحیح است اما مبحث دوم انحرافی است و نباید به آن تن داد.
مهمترین جایی که صحبت از تسلیم آمده در قدم اول است تسلیم در اینجا حکم گربه را جلو حجله کشتن دارد. در واقع اتمام حجتی است با فرد تازه وارد که برای ادامه راه باید تسلیم باشد. برای تسلیم شدن وی هم جنگهای شکست خورده ی قبل وی را یادآور می شوند زندگی تلخ و ناکام گذشته ی فرد که به سبب جنگ و جدالهای وی با قوای عقلی و شیطانی بر سر استفاده یا عدم استفاده، افراط و تفریط در مصرف مواد مخدر، الکل، لذتهای جنسی و نواقص و وابستگیها بوده و در مقابل راه نجات و ادامه ی مسیر را تسلیم بودن دانسته اند که اصلی ترین آن تسلیم در برابر اصول انجمن است.
شخص پس از گذر از زندگی مشقت بار و تلخ و ناکام گذشته و مشاهده آرامشی که پس از ترک یافته خود نیز باور می کند که باید تسلیم باشد و لذا دل به برنامه می دهد و با تسلیم شدن سر سپرده اصول می شود و این راه را که خود یک نوع کوته فکری و تعصب است را روشنفکری و روشن بینی قلمداد می کند که دست از یکدندگی برداشته و راه جدیدی گزیده اما در واقع امر وی هنوز هم اسیر و برده است..
در زندگی گذشته اسیر مواد مخدر، الکل ، نواقص و وابستگیها بوده امروز هم اسیر اصول برنامه انجمنهای 12قدمی است. لذا به کرات مشاهده می شود که اعضا پس از مدتی سرکش شده و دست از سرسپردگی و تسلیم بودن بر می دارد و چون نقطه ی مقابل را زندگی گذشته می بیند و دوباره از این اسارت به اسارت قبلی بر می گردد.
در بحث دیگر راجع به واژه تسلیم باید گفت تاکید و سفارش انجمنهای 12 قدمی به تسلیم بودن و جنگ نکردن که بر تمام جهات زندگی فرد پوشانده می شود سبب شده شخصیت وی نیز که تحت اداره ضمیر ناخودآگاه وی است اینگونه تغییر یابد به نحوی که تبدیل به شخصیتی مسالمت پذیر تساهل و تسامح گرا و تسلیمپذیر و چنگ و مبارزه گریز می شود و این یکی از اهداف شرعی است که در پس پرده فعالیت انجمنهای 12 قدمی قرار دارد.
شهامت
واژه شهامت مترادف دلیری، شجاعت،...و متضاد ترس، واهمه... است لذا حاوی انرژی های مثبت و سازنده است که از جمله آثار اتکا و دستیابی به آن افزایش عزت و اعتماد به نفس ، شجاعت، خودباوری است در نتیجه سهولت و آسانی در انجام و اجرای امور زندگی است.و انسان به ذات دنبال کسب آن و نسبت دادن این خصلت و ویژگی به خود است. انجمن نیز از این میل ذاتی بهره برداری و در واقع سوءبهره برداری داشته است. شهامت را جز اصول روحانی آورده اما مصادیق آن را گونه ای دیگر بیان کرده اعضا که فطرتا دنبال کسب این ویژگی اند با مشاهده آن در لیست اصول روحانی مجذوب آن شده و درصدد یافتن آن می روند و از جایی می روند که تابلو آن را دیده اند یعنی مسیری که انجمن مشخص کرده اما متاسفانه مصادیق و روشهای پیشرو برای شهامت در برنامه 12 قدمی متفاوت از چیزی است که انسان در طول تاریخ آن را شهامت نامیده. در اینجا شهامت آمده اما نه برای اقتدار و تقویت درون بلکه برای خودشکنی و تضعیف آن.
به طور مثال شهامت در بیام حقایق و اسرار گذشته، شهامت در اقرار مساءل و اشتباهات و رازهای زندگی روزمره، که این بیشتر شبیه به حماقت است تا شهامت، لذا عضو در ابتدا با تمام توان در جهت کسب شهامت و اجرای مصادیق آن گام بر می دارد اما در ادامه تاثیر این امور بر ناخودآگاه وی معکوس خواهد بود و به جای اینکه وی را با عزت نفس و اعتمادتر به خود کند وی را از درون و بیرون خوارو تهی می کند که می توان گفت اکثر افراد نیز از علل و اسباب آن بی خبرند
دعا و مراقبه
دعا و مراقبه:
خداوندا
آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را
که نمی توانم تغییر دهم
شهامتی که تغییر دهم آنچه را که
می توانم
ودانشی که تفاوت این دورا بدانم
********************************************************************************
پروردگارا
خود را تقدیم تو میدارم با من کن و از من ساز آنچه خود اراده کنی
از اسارت نفس رهایم کن تا انجام اراده ات را بهتر توانم
مشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر آنها شاهدی باشد برای کسانی که با قدرت تو
عشق تو و راه تو یاریشان خواهم داد باشد که ،همیشه بر اراده تو گردن نهم
***********************************************************************************************
آفریدگارا
من اکنون آماده ام که تمام خوب و بد وجودم را به تو بسپارم
تمنا دارم یک یک نقص های درونم را که سد راه خدمت به تو و همنوعانم است
بر طرف کنی و قدرتی عطا فرمایی تا از این پس به خدمتت کمربندم
*********************************************************************************
ای خالق مهربان
مرا وسیله صلح و آشتی خود قرار ده * تا آنجا که نفرت است حامل عشق
جایی که نفاق است حامل یکرنگی * جایی که خطاکاری و بدی است حامل گذشت
جایی که نادرستی است حامل درستی * جایی که شک است حامل یقین
جایی که تاریکی است حامل نور * جایی که نا امیدی است حامل امید
در جایی که غم است حامل شادی باشم
پروردگارا
کمکم کن تا به جای تسلی خواهی تسلی دهم
بجای درک شدن درک کنم زیرا پیدا کردن در گرو گم شدن است
با بخشش دیگران خود بخشوده میشوم و در مرگ حیات جاودانه پیدا می کنم
*********************************************************************************
یکی از پایه های اصلی برنامه بهبودی دعا و مراقبه است. دعا و مراقبه راهیست که انجمن برای برقراری رابطه با نیروی برتر یا خداوند معرفی کرده است از این رو بعضی دعاها به عنوان نمونه و سمبل ظاهر شده اند از جمله دعاهای فوق که به ترتیب دعای آرامش، قدم3، قدم7، قدم11 می باشند.
با بررسی موشکافانه و عمیق مضامین و مفاهیم ادعیه فوق خط مشی انجمن در نوع نگاه به زندگی و برقراری رابطه با خداوند مشخص می شود که در ادامه شرح آن آمده است:
دعای آرامش((((( قابل توجه ویراستار محترم: مطلبی با عنوان دعای آرامش در سایت موجود است لطفا اینجا قرار دهید.)))))
دعای قدم3:
پروردگارا
خود را تقدیم تو میدارم با من کن و از من ساز آنچه خود اراده کنی
از اسارت نفس رهایم کن تا انجام اراده ات را بهتر توانم
مشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر آنها شاهدی باشد برای کسانی که با قدرت تو
عشق تو و راه تو یاریشان خواهم داد باشد که ،همیشه بر اراده تو گردن نهم
قدم سوم یکی از نقاط حساس در مسیر دوازده قدم می باشد بسیاری از اعضا پس از قدم سوم با کارکرد باقی قدمها مشکل پیدا می کنند این دعا یکی از ابزار رفع موانع و مشکلات برای طی ادامه مسیر است. همانطور که پیشتر بیان شد هدایتهای اصلی انجمنهای دوازده قدمی به طور نامحسوس بر روی ضمیر ناخودآگاه اعضاست این رویه اینجا هم مصداق دارد. بیان، تن دادن و تکرار این دعا باعث می شود فرد آماده کاترکرد قدمهای بعدی و قبول تغییرات درونی شود وقتی با حضور قلب و از روی خلوص نیت این دعا را به زبان و به دل می خواند آنچه به بعد برایش اتفاق می افتد را خواست خدا می داند و در جهت بر آورده شدن خواسته هایش در این دعا لذا با انرژی و توانی مضاعف به سمت کارکرد قدمهای بعدی می رود زیرا باور می کند که آنچه در قدمهای بعدی آمده و از وی خواسته شده استجابت دعای قدم سوم وی می باشد. و نیز در تطبیق خواسته هایش در این دعا و شعارهای انجمن در مورد کارکرد قدمها قرار می گیرد اینکه بر طبق کارکرد اصول و قدمها وی بر مشکلاتش چیره خواهد شد و هدف اصلی انجمن پیامرسانی و نجات جان انسانهاست. در واقع این دعا موافق و همجهت با مسیر انجمن است در این نقطه چنین مفاهیمی باید به فرد القا می شد که در غالب دعا قرار گرفت.
نکته دیگری که در تمام دعاهای مذکور مشترک است این است که مضمون و مفهوم کلی بر مبنای تساهل و تسامح است. عشق، دوستی، خدمت، ایثار گذشت بخشش محبت........ از مواردیست که تکیه اصلی این دعاهاست و در نگاه عالمانه نمی توان چنینت دعاهایی را کامل دانست و حتی وجود آنها در اصول و قدمهای انجمن را بی غرضانه تصور کرد. چه بسا دعاهایی که در آن از خداوند جنگ و مبارزه و یا دفاع و مقابله خواسته شده.اینگونه دعاهایی که فرد در رابطه با انجمنهای دوازده قدمی بیان می کند بیشتر یرای تسکین و آرام کردن خود است تا خواسته ای از خداوند. در واقع تلقینی فریبنده و گول زننده است تا از یک طرف تسکین و توجیهی باشد برای ضعفها و ناتوانی هایش و از طرف دیگر نیروی محرکی برای کارکرد باقی قدمها و ادامه مسیر.
دعای قدم7
آفریدگارا
من اکنون آماده ام که تمام خوب و بد وجودم را به تو بسپارم
تمنا دارم یک یک نقص های درونم را که سد راه خدمت به تو و همنوعانم است
بر طرف کنی و قدرتی عطا فرمایی تا از این پس به خدمتت کمربندم
خواندن ، تاکید و استمرار بر این دعا سبب می شود وجود و عدم نقصها را به اراده خداوند نسبت دهیم که در واقع بسیاری از آن حاصل اعمال و رفتار خود ماست. و همچنین آن دسته از نواقصی مد نظر است که سد راه خدمت به خدا و همنوعان است تفسیر این بخش نیاز به ظرافت خاصی دارد اینگونه که بطن این عبارت حکایت از تساهل و تسامح دارد که در جای خود توضیح داده شد با این حال اگر این دعا در فراتر از قالب انجمنهای 12 قدمی خوانده شود بسیار موثر خواهد بود.
دعای قدم11
ای خالق مهربان
مرا وسیله صلح و آشتی خود قرار ده * تا آنجا که نفرت است حامل عشق
جایی که نفاق است حامل یکرنگی * جایی که خطاکاری و بدی است حامل گذشت
جایی که نادرستی است حامل درستی * جایی که شک است حامل یقین
جایی که تاریکی است حامل نور * جایی که نا امیدی است حامل امید
در جایی که غم است حامل شادی باشم
پروردگارا
کمکم کن تا به جای تسلی خواهی تسلی دهم
بجای درک شدن درک کنم زیرا پیدا کردن در گرو گم شدن است
با بخشش دیگران خود بخشوده میشوم و در مرگ حیات جاودانه پیدا می کنم
تسامح و تساهل، سازش، پذیرش، گذشت... در این دعا از بدیهیات است:
این دعا را می توان دعای خوبی دانست در کنار ادعیه دیگر نه به طور مستقل . به طور مستقل و اگر در رابطه با مسائل مورد اگر این دعا اجرا شود پر ایراد است برای مثال اینکه وسیله صلح و آشتی باشیم وبه جای نفرت حامل عشق باشیم خوب است اما نباید در تمام امور به آن اتکا کرد لذا مواردیست که باید به جای صلح و آشتی مبارزه و جنگ داشت و به جای عشق، نفرت بر انسان غلبه یابد تا سلامت وی و جامعه حفظ شود. نفاق موردتایید نیست امایکرنگی در همه جا هم یکرنگی نیست بلکه حماقت است. گذشت خوب است اما نباید این الگوی انسان شود که در مقابل هر خطاکاری و بدی گذشت نشان دهد چه بسا مواردی که نباید از خطا و اشتباه گذشت و باید تنبیه و توبیخ و انتقام کرد تا موجب ارعاب و تادیب شود. همچنین در قسمت پایانی دعا نیز اینگونه است دعا وسیله ایست برای درخواست و اعلام نیاز انسان از خدا نه اینکه اهم درخواستش این باشد که به جای تسلی خواهی تسلی دهد یا به جای درک شدن درک کند لذا اگر اینگونه بخواهد خود را بی حق می داند لذا همجهت با دیگر اصول خواهد بود..
اینکه در میان این همه دعا و ادعیه وارده از بزرگان ملل و امم جهان این چند مورد انتخاب شود که تماما همسو با خواست و اهداف انجمن است.
تاریخچه
بيل ويلسون يکي ازبنیانگزاران انجمن الکلي هاي گمنام، درسال ۱۹۳۵ ميلادي زندگي و شغل خود را در منطقه وال استريت نيويورک که عمده ترين مرکز تجاري آمريکا و جهان محسوب مي شود؛ به علت اعتياد به الکل از دست داد. وي چند سال پيش از آنکه اعتياد خود به الکل را ترک و بهبودی به دست آورد، به علت اعتياد و ناتواني در ادامه يک شغل، زندگي زناشوئي خود را به شدت به خطر انداخت. در خلال سال هاي ۱۹۳۴ و۱۹۳۵ ميلادي بيل ويلسون به علت الکلي بودن چندين بار در يکي از بيمارستان هاي نيويورک بستري شد. وي در هنگام بستري بودن در اين بيمارستان تحت مراقبت و درمان پزشکي به نام ويليام سيلک ورث که به علت روش هاي ابتکاري خود در درمان افراد الکلي شهرت داشت قرار گرفت. در نخستين باري که بيل ويلسون در بيمارستان بستري شد دکتر سيلک ورث به وي گفت که الکلي بودن يک بيماري است و نه يک مشکل اخلاقي و نداشتن اراده.
دکتر سيلک ورث بر اين باور بود که الکلي ها از يک نوع وسوسه فكري و ویارجسماني همراه با نوعي آلرژي یا حساسيت رنج مي برند و همين امر باعث مي شود تا آنها با نوشيدن اولين ليوان مشروب ديگر نتوانند خود را کنترل کنند و بي اراده به خوردن مشروب ادامه دهند. براي رهائي از اين وضعيت افراد الکلي بايد از نوشيدن مشروب کاملا پرهيز کنند و به هيچ وجه به سراغ الکل نروند. پس از مرخص شدن از بيمارستان، بيل توانست براي مدت يک ماه مشروب را ترک کند اما نوشيدن مشروب را بار ديگر از سرگرفت.
يک الکلي مزمن ديگر به نام ابي تاچر که از دوستان قديمي بيل بود، در سال ۱۹۳۴ به ديدن وي رفت. برخلاف انتظار بيل، دوست دائم الخمرش اين بار پاک وهوشيار بود و نشانه اي از مستي در وي ديده نمي شد.
بيل پس از ملاقات با دوستش باز هم به مصرف الکل ادامه داد تا اينکه بار ديگر در بيمارستان بستري شد اما اين آخرين باري بود که کار بيل به بيمارستان مي کشيد. بيل در حالي که روي تخت بيمارستان دراز کشيده و با حالتي کابوس مانند به سرنوشت تلخ خود فکر مي کرد؛ ناگهان به گريه افتاد و با خود گفت اگر خدایي در کار باشد "هر آنچه" و تکرار کرد "هر آنچه" که لازم باشد انجام خواهم داد.پس خدايا خودت را به من نشان بده. پس از اين بود که وي حالتي را که از آن با عنوان تجربه روحانی یا به دیگر سخن بیداری روحانی ياد مي شود تجربه کرد و ناگهان وجود انکارناپذير خداوند را در زندگی خود احساس کرد. این اتفاق در دسامبر۱۹۳۴ میلادی روی داد و از آن پس بیل دیگر لب به مشروب نزد تا اينكه در سال ۱۹۷۱ فوت کرد.
بیل با این تجربه ، تصمیم گرفت تا به کسان دیگری که از الکل در عذاب بودند کمک کند و همین تصمیم باعث شد تا بذر انجمن الکلی های گمنام کاشته شود. تا چند ماه پس از آن بیل این شانس و اقبال را نداشت که بتواند هیچ الکلی را از عذاب الکلي بودن خلاص کند. در این موقع بود که دکتر سیلک ورث به بیل توصیه کرد که ابتدا واقعیت ها را به الکلی ها بگوید و با اين كار ضربه کاری را به آنها وارد کند و بگوید که از یک بیماری رنج می برند که توام با اسارت است و باعث می شود تا سرحد جنون یا مرگ مشروب بخورند. دکتر سیلک ورث می دانست که الکلی ها ممکن است شنیدن این واقعیت تلخ از زبان یک الکلی دیگر را باور کنند.
چند ماه بعد، زمانی که بیل برای کاری تجاری به شهر اکرون در اوهایو رفته بود با مشکلی دركار خود روبرو شد و به این فکر افتاد که لبي تر كند اما به یاد آورد که اگر می خواهد از نوشیدن مشروب اجتناب نموده وهوشیاری و بهبودی خود را حفظ کند، باید با یک الکلی دیگر صحبت کند. بیل با مسئولین یک كليساي محلی تماس گرفت و از آنها پرسید آیا فردی الکلی را می شناسند که وی با او صحبت کند. آنها دکتر باب اسمیت را به وی معرفی کردند. طولی نکشید که آنها با یکدیگر ملاقات کردند اما در ابتدا دکتر باب علاقه چندانی به شنیدن حرف های بیل نداشت. اما پس از اندکی گفتگو دکتر باب چنان تحت تاثیر دانش و آگاهی بیل درباره الکلیسم و تمایل وی به بازگو کردن تجربیاتش قرار گرفت که به اولین فرد الکلی تبدیل شد که بر اثر راهنمائی بیل مشروب خواري را کنار گذاشت. این اتفاق در ۱۰ ژوئن سال ۱۹۳۵ میلادی رخ داد و از این روز به عنوان روز پایه گذاری و تاسيس انجمن الکلی هاي گمنام یاد می شود.
از این روز به بعد بود که بیل و دکتر باب تلاش کردند تا برای کمک به الکلی های مزمن یک برنامه ساده تهیه کنند. برنامه ای که بر اثر اجرای آن الکلی ها به این نتیجه برسند؛ که با تكيه به قدرت اراده شخصی خود نمی توانند بر مشکل اعتياد خود غلبه پیدا کنند. به عقیده آنها افراد الکلی گناهکار نبوده بلکه از داشتن سلامت عقل محروم بوده و دچار نوعي دیوانگی هستند. الکلی ها باید بدانند که خودشان نمی توانند بر الکل غلبه کنند و برای اینکه از نوشیدن مشروب دست برداشته و هوشیاری خود را به دست آورند؛ باید از کمک یک نیروی برتر و راهنمائی و همکاری الکلی های دیگر برخوردار شوند. به همین علت این دو نفر با سر زدن به بیمارستان ها تلاش کردند تا الکلی های بستری در بیمارستان ها را برای اجرای برنامه خود پیدا کنند. آنها با الکلی هایی که در بیمارستان ها بستری بودند؛ درباره حقایق و واقعیت های مربوط به بیماری شان صحبت کردند. سپس از الکلی ها می پرسیدند آیا حاضرند بپذیرند که قدرتی بر كنترل مشروب خواري خود ندارند. بعد از این مرحله، از الکلی ها می خواستند تا با دعا و نیایش به یک نیروی برتر، از وی بخواهند تا سلامت عقل را به آنها بازگرداند. اعتراف فرد الکلی به ناتوان بودن در کنترل مشروب خواری خود، باعث مي شد تا در تلاش هايش براي یافتن راه چاره در درون خود برای بیماریش كاملا شكست بخورد و درست از همين لحظه است که آمادگي لازم را براي بهبودی پيدا می کند.
کارها و فعالیت های بیل در شهر اکرون ایالت اوهایو به شکل گیری و قطعی شدن دو نکته منجر شد. یکی اینکه یک فرد الکلی برای اینکه از نوشیدن مشروب دست بردارد به همکاری و حمایت با یک الکلی دیگر نیاز دارد. دومین نکته مساله ای است که از آن به عنوان "فقط براي امروز" یا می شود: یعنی اینکه اگر یک فرد الکلی بتواند در برابر وسوسه و ویار مشروب خواری یک روز، یک ساعت و حتی یک دقیقه مقاومت کند می تواند از نوشیدن مشروب دست بردارد. این دو اصل و مفهوم تا به امروز جزئی از همه برنامه های ۱۲ قدمي بوده است.
وقتی که بیل و دکتر باب مشروب را ترک كرده بودند؛ در جلساتی که یک جنبش مسیحی در دهه ۱۹۳۰ میلادی در آکسفورد انگليس برگزار می کرد و شمار زیادی از الکلی ها برای برطرف کردن مشکل خود به این جلسات روی آورده بودند شرکت کردند. با آنکه بیل پس از مدتی از گروه آکسفورد جدا شد اما تکنیک ها و ساختار این جلسات در شکل گیری و تاسیس الکلی هاي گمنام و برنامه ۱۲ قدم تاثیر فراواني گذاشت.
در سال ۱۹۳۹ بیل با کمک نخستین۱۰۰ نفر از الکلی هائی که در حال بهبودی بودند " کتاب بزرگ" الکلی های گمنام را نوشت. در این کتاب الکلی های درحال بهبودی تجربه خود را بازگو کرده اند. هدف اصلي این کتاب کمک به الکلی ها برای یافتن نیرویی بالاتر از نیروی خودشان است. در این کتاب بیل ويلسون اصول کلی برنامه ۱۲ قدم را که شیوه ای پیشنهادی برای بهبودی از اعتیاد به مشروبات الکلی است؛ تشریح کرده است. وی در این کتاب از گروه آکسفورد که الهام بخش وی در نوشتن برنامۀ ۱۲ قدم بوده تجلیل کرده و در سال ۱۹۵۵ درباره این گروه چنین نوشت: انجمن الکلی های گمنام ایده های خود را از اصول حاکم بر گروه آکسفورد همچون تهيه ترازنامه شخصي، اعتراف به ضعفهاي شخصیتي، جبران خسارت های وارد آمده به دیگران و كمك کردن به دیگر الکلی های درحال بهبودی، مستقیماً از افکار و اندیشه های شومیکر رهبر پیشین این گروه در آمریکا و نه جای دیگری اقتباس کرده است. بیل از این گروه در عین حال برای نجات جان خودش نيز قدردانی کرد.
در پي موفقيت انجمن الكلي هاي گمنام، برنامه هاي ۱۲ قدمي ديگري نيز توسعه پیدا کردند كه دومين آنها انجمني بود كه لوئيس همسر بيل با هدف كمك به اعضای خانوادۀ افراد الكلي تاسيس كرد. انجمن الكلي هاي گمنام با حروف اختصاري AA در زبان انگليسي مشخص مي شود اما انجمني كه همسر بيل براي كمك به خانواده الكلي ها تاسيس كرد با حروف اختصاري Al-Anon شناخته مي شود. پس از گذشت ۲۰ سال از زمان تاسيس انجمن الكلي هاي گمنام به علت تبديل شدن اعتياد به مواد مخدر به يك مشكل و معضل مهم اجتماعي، انجمن معتادان گمنام یا NA تاسيس شد.
اساس و زیربنای همه برنامه هاي ۱۲ قدمي در اصل همان برنامه ۱۲ قدم الكلي هاي گمنام است. تنها تفاوت مهم بين اين انجمن ها در قدم اول و دوازدهم قرار دارد. در اين دو قدم از اعضاي انجمن خواسته مي شود تا مشكل اصلي خود را مشخص و اعلام كنند و انجمن اين دو قدم را به گونه ای تنظيم و تدوين كرده است كه با مادۀ مخدر يا رفتارويرانگري كه فرد معتاد از آن در عذاب است مطابقت داشته باشد. ( ما اقرار كرديم كه در برابر-نوع ماده ای که با آن مشکل داریم یا رفتار ویرانگر...........عاجز بوديم و زندگيمان غير قابل اداره شده بود ) و (با بيداري روحاني حاصل از اين قدم ها ما كوشيدم تا اين پيام را به ........ برسانيم ). قدم اول NA به مادۀ مصرفی خاصی اشاره نکرده و درعوض از واژۀ بیماری اعتیاد استفاده می کند تا عجز ما را در مقابل بیماری اعتیاد و نه یک مادۀ مصرفی خاص تأکید کند. اما اعمال و اصولي كه لازم است تا ما براي بهبودي انجام دهيم در کلیۀ برنامه هاي ۱۲ قدمي يكسان هستند. علاوه بر اين، همۀ برنامه هاي ۱۲ قدمي از رهنمودهاي كلي به نام سنت های دوازده گانه، جلسات انجمن و ساختار خدماتي انجمن الكلي هاي گمنام تبعيت مي كنند
تاریخچه
بيل ويلسون يکي ازبنیانگزاران انجمن الکلي هاي گمنام، درسال ۱۹۳۵ ميلادي زندگي و شغل خود را در منطقه وال استريت نيويورک که عمده ترين مرکز تجاري آمريکا و جهان محسوب مي شود؛ به علت اعتياد به الکل از دست داد. وي چند سال پيش از آنکه اعتياد خود به الکل را ترک و بهبودی به دست آورد، به علت اعتياد و ناتواني در ادامه يک شغل، زندگي زناشوئي خود را به شدت به خطر انداخت. در خلال سال هاي ۱۹۳۴ و۱۹۳۵ ميلادي بيل ويلسون به علت الکلي بودن چندين بار در يکي از بيمارستان هاي نيويورک بستري شد. وي در هنگام بستري بودن در اين بيمارستان تحت مراقبت و درمان پزشکي به نام ويليام سيلک ورث که به علت روش هاي ابتکاري خود در درمان افراد الکلي شهرت داشت قرار گرفت. در نخستين باري که بيل ويلسون در بيمارستان بستري شد دکتر سيلک ورث به وي گفت که الکلي بودن يک بيماري است و نه يک مشکل اخلاقي و نداشتن اراده.
دکتر سيلک ورث بر اين باور بود که الکلي ها از يک نوع وسوسه فكري و ویارجسماني همراه با نوعي آلرژي یا حساسيت رنج مي برند و همين امر باعث مي شود تا آنها با نوشيدن اولين ليوان مشروب ديگر نتوانند خود را کنترل کنند و بي اراده به خوردن مشروب ادامه دهند. براي رهائي از اين وضعيت افراد الکلي بايد از نوشيدن مشروب کاملا پرهيز کنند و به هيچ وجه به سراغ الکل نروند. پس از مرخص شدن از بيمارستان، بيل توانست براي مدت يک ماه مشروب را ترک کند اما نوشيدن مشروب را بار ديگر از سرگرفت.
يک الکلي مزمن ديگر به نام ابي تاچر که از دوستان قديمي بيل بود، در سال ۱۹۳۴ به ديدن وي رفت. برخلاف انتظار بيل، دوست دائم الخمرش اين بار پاک وهوشيار بود و نشانه اي از مستي در وي ديده نمي شد.
بيل پس از ملاقات با دوستش باز هم به مصرف الکل ادامه داد تا اينکه بار ديگر در بيمارستان بستري شد اما اين آخرين باري بود که کار بيل به بيمارستان مي کشيد. بيل در حالي که روي تخت بيمارستان دراز کشيده و با حالتي کابوس مانند به سرنوشت تلخ خود فکر مي کرد؛ ناگهان به گريه افتاد و با خود گفت اگر خدایي در کار باشد "هر آنچه" و تکرار کرد "هر آنچه" که لازم باشد انجام خواهم داد.پس خدايا خودت را به من نشان بده. پس از اين بود که وي حالتي را که از آن با عنوان تجربه روحانی یا به دیگر سخن بیداری روحانی ياد مي شود تجربه کرد و ناگهان وجود انکارناپذير خداوند را در زندگی خود احساس کرد. این اتفاق در دسامبر۱۹۳۴ میلادی روی داد و از آن پس بیل دیگر لب به مشروب نزد تا اينكه در سال ۱۹۷۱ فوت کرد.
بیل با این تجربه ، تصمیم گرفت تا به کسان دیگری که از الکل در عذاب بودند کمک کند و همین تصمیم باعث شد تا بذر انجمن الکلی های گمنام کاشته شود. تا چند ماه پس از آن بیل این شانس و اقبال را نداشت که بتواند هیچ الکلی را از عذاب الکلي بودن خلاص کند. در این موقع بود که دکتر سیلک ورث به بیل توصیه کرد که ابتدا واقعیت ها را به الکلی ها بگوید و با اين كار ضربه کاری را به آنها وارد کند و بگوید که از یک بیماری رنج می برند که توام با اسارت است و باعث می شود تا سرحد جنون یا مرگ مشروب بخورند. دکتر سیلک ورث می دانست که الکلی ها ممکن است شنیدن این واقعیت تلخ از زبان یک الکلی دیگر را باور کنند.
چند ماه بعد، زمانی که بیل برای کاری تجاری به شهر اکرون در اوهایو رفته بود با مشکلی دركار خود روبرو شد و به این فکر افتاد که لبي تر كند اما به یاد آورد که اگر می خواهد از نوشیدن مشروب اجتناب نموده وهوشیاری و بهبودی خود را حفظ کند، باید با یک الکلی دیگر صحبت کند. بیل با مسئولین یک كليساي محلی تماس گرفت و از آنها پرسید آیا فردی الکلی را می شناسند که وی با او صحبت کند. آنها دکتر باب اسمیت را به وی معرفی کردند. طولی نکشید که آنها با یکدیگر ملاقات کردند اما در ابتدا دکتر باب علاقه چندانی به شنیدن حرف های بیل نداشت. اما پس از اندکی گفتگو دکتر باب چنان تحت تاثیر دانش و آگاهی بیل درباره الکلیسم و تمایل وی به بازگو کردن تجربیاتش قرار گرفت که به اولین فرد الکلی تبدیل شد که بر اثر راهنمائی بیل مشروب خواري را کنار گذاشت. این اتفاق در ۱۰ ژوئن سال ۱۹۳۵ میلادی رخ داد و از این روز به عنوان روز پایه گذاری و تاسيس انجمن الکلی هاي گمنام یاد می شود.
از این روز به بعد بود که بیل و دکتر باب تلاش کردند تا برای کمک به الکلی های مزمن یک برنامه ساده تهیه کنند. برنامه ای که بر اثر اجرای آن الکلی ها به این نتیجه برسند؛ که با تكيه به قدرت اراده شخصی خود نمی توانند بر مشکل اعتياد خود غلبه پیدا کنند. به عقیده آنها افراد الکلی گناهکار نبوده بلکه از داشتن سلامت عقل محروم بوده و دچار نوعي دیوانگی هستند. الکلی ها باید بدانند که خودشان نمی توانند بر الکل غلبه کنند و برای اینکه از نوشیدن مشروب دست برداشته و هوشیاری خود را به دست آورند؛ باید از کمک یک نیروی برتر و راهنمائی و همکاری الکلی های دیگر برخوردار شوند. به همین علت این دو نفر با سر زدن به بیمارستان ها تلاش کردند تا الکلی های بستری در بیمارستان ها را برای اجرای برنامه خود پیدا کنند. آنها با الکلی هایی که در بیمارستان ها بستری بودند؛ درباره حقایق و واقعیت های مربوط به بیماری شان صحبت کردند. سپس از الکلی ها می پرسیدند آیا حاضرند بپذیرند که قدرتی بر كنترل مشروب خواري خود ندارند. بعد از این مرحله، از الکلی ها می خواستند تا با دعا و نیایش به یک نیروی برتر، از وی بخواهند تا سلامت عقل را به آنها بازگرداند. اعتراف فرد الکلی به ناتوان بودن در کنترل مشروب خواری خود، باعث مي شد تا در تلاش هايش براي یافتن راه چاره در درون خود برای بیماریش كاملا شكست بخورد و درست از همين لحظه است که آمادگي لازم را براي بهبودی پيدا می کند.
کارها و فعالیت های بیل در شهر اکرون ایالت اوهایو به شکل گیری و قطعی شدن دو نکته منجر شد. یکی اینکه یک فرد الکلی برای اینکه از نوشیدن مشروب دست بردارد به همکاری و حمایت با یک الکلی دیگر نیاز دارد. دومین نکته مساله ای است که از آن به عنوان "فقط براي امروز" یا می شود: یعنی اینکه اگر یک فرد الکلی بتواند در برابر وسوسه و ویار مشروب خواری یک روز، یک ساعت و حتی یک دقیقه مقاومت کند می تواند از نوشیدن مشروب دست بردارد. این دو اصل و مفهوم تا به امروز جزئی از همه برنامه های ۱۲ قدمي بوده است.
وقتی که بیل و دکتر باب مشروب را ترک كرده بودند؛ در جلساتی که یک جنبش مسیحی در دهه ۱۹۳۰ میلادی در آکسفورد انگليس برگزار می کرد و شمار زیادی از الکلی ها برای برطرف کردن مشکل خود به این جلسات روی آورده بودند شرکت کردند. با آنکه بیل پس از مدتی از گروه آکسفورد جدا شد اما تکنیک ها و ساختار این جلسات در شکل گیری و تاسیس الکلی هاي گمنام و برنامه ۱۲ قدم تاثیر فراواني گذاشت.
در سال ۱۹۳۹ بیل با کمک نخستین۱۰۰ نفر از الکلی هائی که در حال بهبودی بودند " کتاب بزرگ" الکلی های گمنام را نوشت. در این کتاب الکلی های درحال بهبودی تجربه خود را بازگو کرده اند. هدف اصلي این کتاب کمک به الکلی ها برای یافتن نیرویی بالاتر از نیروی خودشان است. در این کتاب بیل ويلسون اصول کلی برنامه ۱۲ قدم را که شیوه ای پیشنهادی برای بهبودی از اعتیاد به مشروبات الکلی است؛ تشریح کرده است. وی در این کتاب از گروه آکسفورد که الهام بخش وی در نوشتن برنامۀ ۱۲ قدم بوده تجلیل کرده و در سال ۱۹۵۵ درباره این گروه چنین نوشت: انجمن الکلی های گمنام ایده های خود را از اصول حاکم بر گروه آکسفورد همچون تهيه ترازنامه شخصي، اعتراف به ضعفهاي شخصیتي، جبران خسارت های وارد آمده به دیگران و كمك کردن به دیگر الکلی های درحال بهبودی، مستقیماً از افکار و اندیشه های شومیکر رهبر پیشین این گروه در آمریکا و نه جای دیگری اقتباس کرده است. بیل از این گروه در عین حال برای نجات جان خودش نيز قدردانی کرد.
در پي موفقيت انجمن الكلي هاي گمنام، برنامه هاي ۱۲ قدمي ديگري نيز توسعه پیدا کردند كه دومين آنها انجمني بود كه لوئيس همسر بيل با هدف كمك به اعضای خانوادۀ افراد الكلي تاسيس كرد. انجمن الكلي هاي گمنام با حروف اختصاري AA در زبان انگليسي مشخص مي شود اما انجمني كه همسر بيل براي كمك به خانواده الكلي ها تاسيس كرد با حروف اختصاري Al-Anon شناخته مي شود. پس از گذشت ۲۰ سال از زمان تاسيس انجمن الكلي هاي گمنام به علت تبديل شدن اعتياد به مواد مخدر به يك مشكل و معضل مهم اجتماعي، انجمن معتادان گمنام یا NA تاسيس شد.
اساس و زیربنای همه برنامه هاي ۱۲ قدمي در اصل همان برنامه ۱۲ قدم الكلي هاي گمنام است. تنها تفاوت مهم بين اين انجمن ها در قدم اول و دوازدهم قرار دارد. در اين دو قدم از اعضاي انجمن خواسته مي شود تا مشكل اصلي خود را مشخص و اعلام كنند و انجمن اين دو قدم را به گونه ای تنظيم و تدوين كرده است كه با مادۀ مخدر يا رفتارويرانگري كه فرد معتاد از آن در عذاب است مطابقت داشته باشد. ( ما اقرار كرديم كه در برابر-نوع ماده ای که با آن مشکل داریم یا رفتار ویرانگر...........عاجز بوديم و زندگيمان غير قابل اداره شده بود ) و (با بيداري روحاني حاصل از اين قدم ها ما كوشيدم تا اين پيام را به ........ برسانيم ). قدم اول NA به مادۀ مصرفی خاصی اشاره نکرده و درعوض از واژۀ بیماری اعتیاد استفاده می کند تا عجز ما را در مقابل بیماری اعتیاد و نه یک مادۀ مصرفی خاص تأکید کند. اما اعمال و اصولي كه لازم است تا ما براي بهبودي انجام دهيم در کلیۀ برنامه هاي ۱۲ قدمي يكسان هستند. علاوه بر اين، همۀ برنامه هاي ۱۲ قدمي از رهنمودهاي كلي به نام سنت های دوازده گانه، جلسات انجمن و ساختار خدماتي انجمن الكلي هاي گمنام تبعيت مي كنند
قدم10
در9 قدم قبلی درهرقدم قسمتی ازمسائل زندگی و شخصیت افراد مورد بررسی و به اصطلاح اصلاح و تغییر قرار گرفت و این قدم با اجرای ترازنامه مرورو بررسی مستمر و روزانه است بر رویه 9 قدم قبلی.
بر اساس تیتر قدم 10در این قدم نیز از زاویه ای منفی به عملکرد اعضا نگاه شده است بدین شرح که هدف از نوشتن ترازنامه را یافتن اشتباهات دانسته و پس از یافتن آن راه حل ارائه شده را اقرار معرفی کرده، ترازنامه وقتی کامل و صحیح است که در کنار اشتباهات که نقاط ضعف و منفی است موفقیتها و پیروزیها که نقاط قوت و مثبت اند جای داشته باشند هرچند درقسمتهایی درباره نقاط مثبت هم صحبت شده اما اصل موضوع همانطور که در تیتر قدم آمده مربوط به اشتباهات است.
محتوی ترازنامه هم بیشتر مربوط به روابط تحت کنترل انجمن است آنچه به عنوان ترازنامه بیان شده به جای آنکه تمام وجوه زندگی اعضا را در بر گیرد بیشتر روی عملکرد وی بر اساس برنامه بهبودی متمرکز شده در واقع در ابتدا ترازنامه به عنوان یک معیار کلی و کامل برای زندگی فرد معرفی شده اما در عمل مشاهده می شود آنچه بحث و پرسش شده به گونه ایست که فرد را در جریان مسیر حرکت انجمن نگه دارد و هرگاه از این مسیر منحرف شود به عنوان خطا و اشتباه دیده می شود سوالات و مباحث به نحویست که روشنبینانه و عام الشمول نیست فضای قدم به گونه ایست که تنها عمل بر طبق اصول صحیح دانسته شده و غیر آن به عنوان اشتباه و انحراف یاد شده است، کارکرد این ترازنامه باعث می شود شخص مدام روی اشتباهات و شکستهایش متمرکز شود و بیشتر صحبت و اقرارش روی این قبیل مسائل باشد این رویه باعث می شود وی و اطرافیانش از نقاط قوت و موفقیتهای وی غافل بمانند زیرا طبق این قدم شخص در ترازنامه اش دنبال اشتباهات است و در قدم بعدی اقرار آن به دیگران.
از طرف دیگر از آنجایی که درز مباحث قبلای بحث شد بسیاری از اصول برنامه و به نوعی خط مشی کلی آن خلاف ذات و فطرت انسان است لذا کارکرد روزانه این قدم و پایبندی به آن در واقع جنگ و جدال مستمر با صفات ذاتی و فطری انسانیست که ماحصل آن جدل و آشفتگیهای روحی برای فرد است.
دوست عزیز اگر این ترازنامه کامل است و تمام ابعاد زندگی انسان را در بردارد چرا به هر قسمت آن که می نگری اینگونه است که به نوعی مربوط به اصول برنامه شده و تنها بر این طبق عمل را صحیح دانسته و غیره را اشتباه می خواند
احساسات
گفتار درمانی
مجموع نظرات آنجنابان اینگونه است که گفتار درمانی زمانی موثر و مفید است که شنونده نقش خداوند را بازی نکند و گوینده نیز در حیطه گفت و شنود انسانی بگوید و فراتر نرود.
بدین شرح که آنچه به عنوان درد و دل و شکوه و گلایه در جلسات گفتار درمانی بیان می شود اگر از باب راهنمایی و مشورت گرفتن باشد درست و مفید است اما اگر بابت رهایی و خلاصی از افکار و دردهای درونی باشد اشتباه و مخرب است. این مفید و مخرب بودن در موارد بالا تقریبا در اکثر موارد بلعکس احساسیست که طرفین گوینده و شنونده در جلسه دارند.
گوینده اگر بخواهد با نیت مشورت و راهنمایی گرفتن صحبت کند برایش سخت و آزاردهنده و ملال آمر خواهد بود و اگر از روی اقرار و برون ریزی باشد برایش لذتبخش است. این حالات مشابه حالات زمان مصرف و ترک و دیگر مواردیست که پای هوای نفس در میان است. هر جا علیرغم میل باطنی عمل برای فرد سخت و با ریاضت همراه است و هرجا مطابق و بر خواست هوای نفس باشد لذت آور است البته این رنج و لذت در ظاهر و در لحظه وقوع است و در اصل و بطن موضوع و پس از اجرا وضعیت عکس می شود انسان از آن سختیها لذت خواهد برد و از لذتهای آنی پشیمان است.
در این وضعیت هم همینگونه است. در گفتار درمانی افراد دو گروه می شوند نخست آنهایی که از روی هوای نفس لب به صحبت می گشایند و دوم گروهی که برای یافتن راه و لرنامه صحبت می کنند گروه نخست به فرمان هوای نفس تن داده اند و آنچراکه خاص او با خداوند است و در خلوت و تنهایی باید ذکر شود را در جلسه بازگو می کنند در همان لحظه لذتی آنی می چشند و در ادامه درد دوچندان می شود.
گروه دوم که از روی تدبر مسائل و مشکلاتشان را بیان می کنند تا قبل از لحظه بیان با مقاومت و واکنش هوای نفس مواجه می شوند و صحبت با این نیت برایشان سخت خواهد بود اما به محض بیان به طریق صحیح آرامش و لذت مستمر و سالم را می چشند.
از بررسی وضعیت اصول قواعد انجمن و نظر به توضیحات فوق در می یابیم رویه پیشنهادی انجمن شامل هردو گروه می شود اینطور بیان شده که اعضا صحبت می کنند تا هم راه حل بیابند هم تخلیه روحی شوند.
همین امر موجب شده در مشارکتها هم سود باشد هم ضرر اما طبق بررسیهای ما اکثریت اعضا هدف از صحبت کردن را تخلیه روحی، دردو دل، تسکین درد و آلامهای درونی می دانند که متاسفانه این باور غلطیست که قربانی خاص خود را هم خواهد داشت.
عزیز دل آنچرا که از درون تو را می آزارد و مدام در پی کسی برای بازگوییش هستی را رهایی یابی نگه دار و تنها در خلوتت با خداوند به زبان آور قادر مطلق اوست. خداوندی که نجواهای پنهانتی ما را هم می شنود گریه های بی صدای ما راهم می بیند پس چرا روی از این مهربانترین مهربانان گرفته و به سوی ضعیف و حقیری همچون خود می کنی؟ حرفها را درد دلها را برای او بگذار که درمانها بدست اوست و الا اگر از صبح تا به شب با دیگری گفت و شون کنی تا رها شوی همچون تشنه ای هستی که مدام آب دریا می خورد و یا شناگری که در باتلاق مدام دست و پا می زند هر قدر از قبل تشنه تر و فرورفته تر در باتلاق خواهی شد، پس آنچه بر زبان میاوری برای غیر نه از باب رهایی باشد بلکه از روی کسب تجربه آنهم آنچرا بگو که غیر از خداوند هم لیاقت شنیدن داشته باشد.
زندگی
وقتی برنامه 12 قدمی به عنوان یک برنامه کامل معرفی می شود به تبع نباید جای شک و شبهه ای باقی گذارد وباید بتواند در زمینه های اصلی و فرعی برنامه و راه ارائه دهد.
واژه زندگی با تمام مفاهیم آن مبحثیست که باید دید برنامه 12 قدمی چه دیدگاهی نسبت به آن و برای آن ارائه داده است. برنامه ای که به گفته اعضا حیاتبخش بوده و برنامه ای صحیح و کامل برای زندگی به آنها نشان داده است.
آنچه در برنامه 12قدمی مشهود است این است که زندگی را محدود به حیات دنیایی دانسته و صحبتی از حیات پس از مرگ نکرده به تبع بحث بهشت و جهنم و محاسبه و حسابرسی اعمال و پاداش و جزا در فضای 12 قدم جایگاهی نخواهد داشت. این عقاید منطبق با مکاتب مادی گراست که زندگی را محدود به حیات دنیا می دانند با این تفاوت که اکثریت آن مکاتب ها یا به وجود خالق و خداوند اعتقادی ندارند و یا اورا در اداره امور بشر ناتوان می دانند. اما در این باره انجمن معتقد به وجود نیروی برتر و خداوند و حالاتی چون روحانیت ومعنویت است. در اینجا چند فرض متصور است اول اینکه برنامه کامل و بدون نقص است و همین که نسبتا به دنیای پس از مرگ صحبتی نشده و وقتی حرف از خداوند و ارتباط با وی و روحانیت و معنویت می آید در تناقض با دید دنیایی انجمن است. فرض دوم اینکه برنامه ناقص و ابتر است و نتوانسته چشم انداز صحیحی از مسیر کامل زندگی در دنیا و آخرت ارائه دهد .تحقیقات نشان داده عمده دلیلی که انسان به دام اعتیاد و دیگر وابستگیها می افتد همین دنیاگرایی و تهی بودن از درک آخرت و حیات ابدیست حال با این وصف چطور انجمنی که سمت و سوی خودش هم محدود به دنیاست می خواهد درمانگر دردی باشد که سبب آن همین دنیاگراییست؟
این نوع نگاه که از طرفی شامل وجود خداوند مباحث روحانیت و معنویت می شود و از طرف دیگر محدود به حیات دنیایی شده و حرفی از زندگی پس از مرگ به میان نیاورده سبب ایجاد مسائل و شبهات فلسفی عدیده ای در ذهن مخاطب می شود و چون وی نسبت به این قضیه نا آگاه است متحمل زیانهای زیادی خواهد شد
بیداری روحانی
این حالات و مکاشفات در حد و اندازه خاصی در طول مسیر بهبودی نیز اتفاق می افتد. بزرگترین و اصلیترین آن همان واقعه ایست که برای پایه گذار اصلی برنامه اتفاق افتاد و منجر به پاکی وی و تاسیس انجمن گردید و همچنین اتفاقات و حالات عجیبی که برای اعضا اتفاق می افتد که اکثرا بعد از کارکرد قدمهای 12گانه و نقطه اوج آن قدم 11 شناخته شده.
از چنین مشاهداتی به عنوان بیداری روحانی برداشت می شود.بیداری روحانی را هم برقراری ار تباط صحیح با خود، خداوند و دیگران معرفی کرده اند. لذا برداشت افراد از لمس و تجربه چنین حالتهایی برقراری ارتباط با خداوند است که بسیار محتمل و ممکن است طرف این رابطه به جای خداوند شیطان و یا کائنات باشند که برحسب رفتار و اعمال وی در مدت بهبودی توانسته به درک رابطه با آنها برسد اما نمی توان طرف مقابل رابطه را خدایی که درک کرده اند نامید. زیرا اگر انسان به جایی برسد که بتواند به طور مستقیم با خداوند رابطه برقرار کند وضعیت وی از همنوعان و اجتماعش به طور ویژه ای متفاوت خواهد بود که در مطالعه تاریخ و ادیان تنها حضرت موسی بوده که به صفت کلیم اللهی را داراست یعنی شخصی که خداوند با وی تکلم نموده و مابقی حتی پیامبران اولوالعزم نیز لیاقت برقراری ارتباط بی واسطه با خداوند را نداشته اند. لذا از نتیجه بحث فوق اینطور بگوییم که اگر همه مشاهدات اعضا را جز توهمات ننامیم قسمتی را می توان صرف رابطه با کائنات دانست.
عزیز دل آنچه به عنوان بیداری روحانی از آن یاد می شود بیشتر به گمراهی روحانی شباهت دارد تا بیداری.
هر کس برای خود چیزهایی را نیروی برتر قرار دهد، موجودی را با درک و باور خود به عنوان خداوند بپذیرد آنهم نه برای پرستش و عبادت بلکه برای منفعت طلبی و رفع حاجات و خواسته ها، بدون هیچ رویکرد و دیدی نسبت به دنیای پس از مرگ و مفاهیم ووقایع قیامت، آخرت، بهشت و جهنم و بسیاری از این قبیل مسائل بعد آنچه در توهمات و تخیلاتش رخ می هد را به عنوان بیداری روحانی می شناسد و به دیگران ابراز می دارد . جالب اما تاسف بار اینجاست که مشاهدات و بررسیها نشان داده درصد بالایی از آنهایی که به این بیداری روحانی دست یافته اند پس از مدتی دچار لغزش، اختلالات روحی روانی و بحرانهای شخصیتی شده اند و یا در کنار این رابطه و بیداری روحانی که می بایست آنها را متصل به منبع معدن خیر و خوبی و آرامش و ثروت و ..... کند دنیاگرایی، مالپرستی، شهوترانی اضافه شده که همین دلیلی بر رد این مئعاست زیرا انسانی که به بیداری روحانی رسیده و پی به ذات حضرتش برده دیگر به این لذتهای ناچیز دل نخواهد بست و روی از سوی وی برنخواهد گرداند.
رنجش
در حالت عام و کلی رنجش، کینه و دلخوری از دیگران امری ناپسند است و انسان نباید از همنوع خود چنین احساساتی را به دل بگیرد اما اینکه به کلی و در تمام موارد رنجش را بد بدانیم اشتباه است.
آنچه از برنامه و اصول استنباط می شود این است که شخص نباید در رابطه با دیگران رنجش و کینه ای به دل بگیرد. خب چه وقت انسان سراغ رنجش و کینه می رود؟ زمانی که رفتار و اموری را خلاف میل و خواسته، باور و عقیده خود مشاهده نماید و یا در ارتباط با وی به کار گرفته شود وی از عامل و مسبب آن رنجش و کینه و کدورت به دل خواهد گرفت حال این عمل دو دسته می شود یا امری طبیعی و عادی و مطابق با روابط انسانیست یا خیر امری ناهنجار و خلاف انسانیت است. در حالت نخست رنجش و کینه ای که فرد به دل گرفته از سر اشتباه،ناحقی، پرتوقعی خواهد بود و ترک آن لازم است اما در حالت دوم رفتار و اعمالیست که در خاطر هر انسان با عقل و شعوری تولید درد رنج که به کینه و کدورت منتهی می شود خواهد کرد لذا در این حالت به جای سرزنش فرد رنجور باید در جهت اصلاح وضعیت برآمد.
در تطبیق توضیحات فوق و اصول برنامه درمیابیم رنجش و کینه به کلی مذموم و قبیح معرفی شد و دستور به نهی آن تجویز شده یعنی چه در حالت اول که فرد رنجور از سر توقع طلبی و باورهای نادرست کینه و کدورت به دل گرفته چه حالت دوم که در برابر یک ناهنجاری و امر ناشایست واقع شده در هر دو حالت باید رنجش را از خود برطرف سازد. نسخه درمانی برای رنجش هم اول بخشش و گذشت سپس سپردن و واگذاری به نیروی برتر و خداوند معرفی شده.
آنچه بیان شد در ظاهر ماجراست و هر فکر و تفکر سطحی نگری هم تایید می کند اما در واقع و حقیقت رنجش در حالت دوم به جا و صحیح است حال اگر با میل و اراده شخص رنجور با وجود توانایی برای تلافی و مقابله، بخشیده و گذشت شود امری اخلاقی و اختیاریست اما اگر به آن پرداخته شود نیز از جمله حقوق وی و غیر قابل سرزنش خواهد بود. و حتی باید رنجش و کینه در حالت دوم را یکی از عوامل حفظ سلامت روحی و اخلاقی جامعه دانست زیرا این کینه و رنجش سبب مقابله و مبارزه با عاملین عمل خواهد شد و از بی تفاوتی و سکوت افراد در برابر آن که باعث جری شدن آنها و گسترش چنین اعمالی می شود جلوگیری می کند و به نوعی در جهت فرهنگ ظلم و ستم پذیری نخواهد بود و به عکس در جهت ظلئم ستیزی عمل خواهد شد.
لذا این رویه ای که انجمن در موضوع رنجش و کینه در پیش گرفته و آن اینکه عامل اصلی هر رنج و کینه ای را افکار و رفتار خود فرد دانسته و نیز اینکه انسان نباید از دیگران رنجشی به دل بگیرد و بایدرنجش و کینه ها را با بخشش و گذشت و در نهایت سپردن و واگذاری حل کرد، خلاف ذات و فطرت انسان و جامعه انسانیست که عمل به آن نه تنها باعث بروز بحرانهای شخصیتی و روحی و روانی درونی خواهد شد در بیرون و اجتماع نیز اثر منفی گذاشته و به سمت انحطاط و نابودی آن پیش خواهد رفت.
بیماری اغتیاد
اعتیاد یک بیماری جسمی، روانی و روحانیست.
بیماری ما پیشرونده لاعلاج و کشنده است.
مطالب فوق قسمتی از توضیحات برنامه درباره بیماری اعتیاد است.
نامیدن و اختصاص اعتیاد به عنوان یک بیماری آثار و تبعات فردی و اجتماعی بسیاری را به همراه دارد.
در بعد اجتماعی وقتی یک ناهنجاری و رفتار ناشایست و پر خطر در جامعه اتفاق می افتد نیازمند برخورد و مقابله از جمله مجازات و تدابیر قانونی را به همراه دارد حال اگر آن اعمال در قالبهایی غیر از جرم و ناهنجاری قرار گیرد به تبع پیگرد قانونی نیز نخواهد داشت.
مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی، روابط جنسی، قمار....در طول تاریخ در هر قوم و قبیله ای با هر آیین و مذهبی به نحوی مذموم و قبیح بوده و هست و موجب اعمال مجازات و تعزیر بوده است.
قرار دادن این اعمال و رفتارها به عنوان یک بیماری باعث می شود عواقب پیش بینی و طرح ریزی شده برای آن کمرنگ و از بین برود و درز مقابل حق و حقوقی برای مرتکبین و مبتلایان به آن ایجاد شود.
انقلاب فوق را در باره رفتار همجنسگرایی اینگونه خدمتتان شرح می دهیم:
طی قرون و سالیان گذشته همجنسگرایی عملی قبیح و شنیع بوده و به عنوان فعل مجرمانه با آن برخورد می شده و در ادیان و فرهنگهای مختلف نیز برای آن مجازات و تدابیری اندیشیده شده بود.
در عصر حاضر در اولین اقدام و تحول این عمل از حالت جرم خارج شد و به عنوان بیماری معرفی شد که نیازمند پیشگیری و درمان است. پس از مدتی از لیست بیماری هم خارج شد و به عنوان یک نیاز روحی و روانی شناخته شد و امروزه ازدواجهای همجنسگرایان امری قانونی و مشروع به حساب می آید و حتی برخی گروهها و فرقه ها و روانشناسان نیز آن را توصیه می کنند.
اگر به توطئه های شیطانی در رویه بالا بنگریم خواهیم یافت مراحل فوق نه به طور تصادفی بلکه گام به گام بر اساس حساب و برنامه دقیق و از پیش تعیین شده ای انجام پذیرفته که امروزه این عمل جنبه قانونی و مشروع به خود گرفته.این رویه در قالب مراحل حساسیت زدایی انجام می شود که طی آن به تدریج از حساسیت و واکنش جامعه نسبت به عمل کاسته می شود مثل مساله حجاب در ایران اول جای چادر مانتو و مقنعه آمد بعد روسری جای مقنعه شد بعد شال استعمال شد در همین روند مانتوها کوتاه و تنگتر و اندامی تر شد و نتیجه وضعیت امروز است.
مراحل فوق در باب اعتیاد هم در حال انجام است روزگاری نه چندان دور اعتیاد و مصرفذ مواد مخدر، مشروبات الکلی روابط جنسی و حتی دخانیات عنوان جرم داشتند و برای مرتکبین و مبتلایسان مجازات و تعزیر وضع می شد با شیوع و تنوع گسترده آن در دنیا کم کم واکنش در مقابل مواد با تاثیر و دوز پایینتر کاسته شد و استعمال آن موجه و بلامانع بود از جمله دخانیات، مشروبات کم الکلی،... در ادامه تاسیس چنین انجمنهایی سبب جلب نظر جوامع و حکومتها شد و در باب اعتیاد دل به تعاریف و توضیح و توجیهات آنها دادند لذا اعتیاد ماهیت مجرمانه خود را از دست داد و به عنوان بیماری شناخته شد و مرتکب نه به عنوان مجرم بلکه به عنوان بیمار معرفی می شود ئ به جای تعزیر و مجازات تحت حمایت و درمان قرار گرفت یعنی اعمال و رفتار مجرمانه وی غیر عمدی و از روی بیماریست و باید به جای برخورد تادیبی و تعزیری مورد درمانگری قرار گیرد
در مرحله بعد این رویه مصرف محدود ، کنترل شده و نوع خاصی از مواد توسط متخصصین ، پزشکان برای فرد تجویز می شود و این مقدار و نحوه مصرف را نیاز و ضرورت فرد می دانند نتیجه این تجویز توزیع و فروش مواد مخدر در غالب مواد درمانگر از جکمله خانواده متادون است و از طرف دیگر تاسیس مراکزی برای استعمال مواد مخدر در شهرهاست که معتاد در آن محل مواد و وسایل مصرف را با سهولت در یافت می کند و در کمال آرامش و احترام استعمال می کند و بدون پیگرد و حتی سرزنشی محل را ترک می کند و به طور روزانه مراجعه می کند.
حاصل رویه فوق این می شود که زشتی و قباحت مواد مخدر و مصرف آن به شدت کاهش و از بین می رود و آنقدر از آن حساسیت زدایی می شود که به عنوان یک رفتار عادی اجتماعی انجام می شود. و جامعه ، افراد، خانواده و حکومت نیز حالت بی تفاوتی و کم تفاوتی نسبت به آن پیدا می کند. آنطور که امروزه مصرف مواد مخدر، الکل ، روایط جنسی، لغزش و مصرف مجدد، عضویت در انجمنهای 12 قدمی، بیان مسائل و مشکلات مربوطه... امری طبیعی و عادی شده هرچند در اصل فرهنگ و ادب ملت و جامعه این به عنوان افشای فحشا و تروبیج و حساسیتزدایی از فساد است.
از بعد فردی نیز این تقسیم بندی حایز اهمیت است. وقتی به جای عنوان مجرم یا معتاد واژه بیمار استفاده می شود از طرفی جدالهای درونی، عذاب وجدانها، سرزنشها و دردهای درونی ساکت می شود و باعث ایجاد توقع طلبی و حق به جانب بینی وی می شود که به جامعه نیز سرایت داده شده و به جای پشیمانی، ندامت از کرده و اعمال و رفتار خود جامعه را نسبت به درمان خود مسئول و مکلف می داند. جامعه نیز به ناچار تسلیم اوامر و عقایدذ این گروه می شود رفتارهای سرزنشگرانه و تعزیری تعزیری و تادیبی خود را متوقف می کند و دامنه و حوزه اختیارات این قشر را گسترش میدهد.
وقتی از این معضل به عنوان بیماری یاد می شود آنتهم بیماری خاص با ویژگیهایی همچون لاعلاج، کشنده، مزمن، پیشرونده.... جدای از آثار غرض ورزانه برای فرد تبعات منفی و مخربی هم به همراه خواهد داشت بدین شرح که: واژه بیمار و بیماری واژه ای منفی و حامل انرژی منفی بسیاریست و از آثار و تبعات آن بروز احساساتی چون یاس،نا امیدی،مرگ، درد و رنج است چه برسد به اینکه در فضای انجمن، جلسات، نشریات، گروههای قدم در تعریف و تفسیر آن وفاهیمی چون لاعلاج، کشنده، مزمن....... آورده می شود که نتیجه ای جز یاس و نا امیدی چه در ضمیر خودآگاه و چه به طور قوی تر در ضمیر ناخودآگاه فرد نخواهد داشت. در تماس با این فضا درون شخص مدام در حال جنگ و جدال و کش مکش برای پذیرفتن یک بیماری با صفات مذکورند که پس از ورود به این انجمن ها مشاهده شده که نتیجه مباحث فوق ایجاد نوعی هراس و ترس، ناامیدی پنهان ولی موثر در به انزوا کشاندن اعضا دارد زیرا اعضا به طور مرتب در جلسات، گروهاا، نشریات، در جمع دوستان بهبودی خود و دیگران را بیمار معرفی می کنند و با توجه به توضیح ابتدای بند خود به دست خود اعتماد به نفس ، عزت نفس قدرت توانایی و استعداد را در خود از بین می برند و مدام برای خود عیب و ایرادی به نام بیماری اعتیاد قائل می شوند.
نکته حایز اهمیت این است که آنچراکه انجمنهای 12 قدمی به عنوان بیماری و عارضه می دانند یک قریضه فطری و ذاتی در هر انسانیست که در جوامع، ادیان و مذاهب گوناگون برای آن تعاریف تقریبا یکسانی شده از جمله آن را هوای نفس و نفس طغیانگر و سرکش درونی می دانند که درون هر انسانی وجود دارد و وی را به بدی و زشتی دعوت می کند. هوای نفسی که از روز تولد و حتی قبل آن به همراه روح در کالبد جسم قرار می گیرد و تا لحظه مرگ و حتی بعدآنهم دست بردار نبوده و همراه انسان است. به عقیده علما و دانشمندان علوم مختلف از جمله فسفه، عرفان و اخلاق که مرتبط با سمت و سوی انجمن است مبارزه با هوای نفس و تلاش برای رهایی از اسارت و دام و نیرنگها آن و در ادامه رام کردن و تربیت آن هدف انسان در زندگیست و این رویه راهی برای رسیدن به تکامل و برقراری رایطه با خداوند است.
حال در قالب انجمن اگر به جای واژه بیماری مفهوم هوای نفس به کار برود تعریف و معانی درست تر به کار گرفته میرود.
طبق تعاریف برنامه هوای نفس از قبل از مصرف مواد مخدر و دیگر وابستگیها با ما بوده.
پس از ترک مواد و دیگر وابستگیها هم با ما خواهد بود.
لاعلاج، مرموز، عروس هزار چهره و نابودگر است.
گرایش و تمایلش به سمت منفیات، بدیها، زشتیها و ناهنجاریهاست.
وسوسه و هواها و امیال نفسانی همان ابعاد روانی، روحانی و فیزیکی بیماری اعتیاد است.
......
اگر کمی به افراد پیرامون خود بنگرید خواهید یافت این حالت یا غریضه در تمام افراد وجود دارد و همه به نوعی با آن دست در گریبانند.
حال با نگاهی روشن بینانه و با تطبیق نسبت به جوامع، مذاهب و دوره های گوناگون زندگی بشر در میابیم که مبارزه و جنگ با هوای نفس یکی از اهداف و برنامه های خلقت انسان است که انسان نه تنها نباید تسلیم آن شود بلکه باید به جهاد و مبارزه با آن بپردازد و اگر آن را در نهاد تمامی انسانها موجود بدانیم دیگر بیماری نیست و یک نفس، حس یا موجود خدادادی درونیست برای آزمایش و امتحان انسان.
صداقت
صداقتی که اینجا به عنوان اصل روحانی مورد نظر است مفهومی فراتر و گسترده تر از معنا و مفهوم رایج آن دارد. آنچه عمومیت دارد این است که انسان در زندگی با خود، خداوند و در ارتباط با دیگران با آنها نیز راستی و صدق داشته باشد و از ناصادقی بپرهیزد اما در قالب انجمنهای 12 قدمی ارتباطهای فوق با یکدیگر جابه جا شده اند. یعنی جایی که فرد باید با خود صادق باشد و لزومی ندارد در این مورد با دیگران صداقت داشته باشد هم بنابر نظر انجمن باید صادق باشد ماحصل این نوع صداقت آشکاری افکار، اسرار و شخصیترین مسائل زندگی برای دیگران است. این رویه منوط به خواست و سوال طرف مقابل نمی شود ودر بسیاری موارد انجمن برای فرد اینگونه برنامه ریزی کرده که خودش به سراغ دیگران رود و مسائل و موارد را صادقانه بازگو کند که از آن به اقرار نام می بریم.
پروسه های فوق بیشتر شبیه به حماقت است تا صداقت. حوزه و محدوده صداقت مربوط به مسائلی می شود که ذکر و بیان آن ضرری را متوجه شخص نخواهد کرد این ضرر شامل روحی، مالی، شخصیتی و... خواهد بود. لزومی ندارد انسان در پاسخ دیگران در مورد مسائل شخصی و اسرار درونی زندگی جواب درست بدهد چه برسد به اینکه این تمایل در وی ایجاد شود تا خود به سراغ دیگران رود و آن را بازگو کند. این حماقتیست که انجمن از آن به عنوان صداقت یاد کرده.
قدم6
قدم ششم ادامه راه قدمهای 4 و 5 است در قدم چهارم لیستی تهیه شد در قدم پنجم اقرار و حال از آن لیست، نواقص شخصیتیمان را میابیم و تلاش می کنیم تا آمادگی لازم را کسب کنیم تا خداوند نواقص شخصیتی ما را برطرف کند. طی این مراحل آنچه که به عنوان نواقص و کمبودها لیست می شود دو دسته است دسته اول مواردیست که اساسا مذموم و ناشایست است و هر انسانی به قباحت و زشتی آن معترف است دسته دوم که به طور نامحسوس و پنهان در لیست قرار می گیرد مواردیست که در یک حدو مرز خاص خصلت اند و اگر در آن افراط و تفریط شود تبدیل به رذیله خواهد شد اما فرد با الهام از برنامه و اصول آن، به کلی آنها نقص و کمبود می شمارد و در جهت رفع کلی آن است این موارد زیادند وفرصت و مجال بحث و تفصیل همه نیست اما به اختصار چند مورد را بررسی می کنیم: نقطه مقابل اصل روحانی صداقت که از اصول اولیه و اساسی برنامه است ناصادقیست که به عنوان نقص و کمبود بیان شده در ظاهر هم همین است ناصادقی یا دروغ یا کتمان و انکار حقایق و یا هر مفهوم مرتبط دیگر بد وناپسند است اما وقتی این مفاهیم در غالب انجمن قرار می گیرد دچار دگرگونی مفهوم و معنی می شود مصداق صداقت اقرار می شود که شامل تمام درذونیات و بیرونیات فردیست از سری ترین و محرمانه ترینها تا واضحات و بدیهیات حال در مقابل ناصادقی مذموم است یعنی آنچه که در پروسه اجرای مصادیق صداقت انجام نگیرد یکنقص و کمبود است که در .اقعیت و بیرون از فضای بهبودی اینگونه نیست ومختص برنامه می باشد وقتی فرد به این نوع باور می رسد در این قدم ناصادقی را در لیست نواقص می آورد و سعی در برطرف کردن آن دارد این سعی منتج به اقاریر و اظهاراتیست که پیشترو بیشتر از این که صداقت باشد حماقت خواهد بود از دیگر مواردی که انجمن آن را نقص دانسته و صریحا آن را بیان و نفی کرده خشم و غضب است این واژه ها نیز ظاهری منفی و ناپسند دارند اما در ماهیت خود نقاط مثبت و قوتی هم دارند خشم و غضبی که در مقابل ظلم و ستم، ناحقی، بروز می کند یا در مسائل اجتماعی و خانوادگی به صورت غیرت و تعصب صحیح به کار می رود نه تنها بد نیست بلکه لازمه سلامت حیات بشر است اما آنچه در فضا و غالب برنامه ذکر شده نفی کلی آن به عنوان یک رذیله اخلاقیست ، وقتی فرد خشم وغضب را در لیست قرار می دهدناخودآگاه دنیایی از مفاهیم و معنی را هم منظور داشته لذا برای رفع این نقص از واکنش و عکس العمل در بسیاری موارد حذر می کند در مقابل مفاهیمی چون بخشش گذشت، فروتنی، آرامش، سپردن و ... جایگزین می کند در ظاهر و کوته بینانه خشم و غضب مذموم و مفاهیم فوق پسندیده است اما مواردی هم هست که در رابطه با آن انسان برای بقا و سلامت حیات خود و جامعه باید خشم و غضب نشان دهد و بخشش و گذشت و چنین اعمالی را کنار بگذارد شاید شما هم معتقد به این نظر باشید و اینگونه پاسخ دهید که ما هم اگر ناحقی ، ظلم و بی عفتی شود خشم و غیرت بروز میدهیم اما جواب این است که این نظر و عقیده شخصی شماست لکن نظر انجمن خلاف این مدعی است و وقتی فرد در فضا و مسیر بهبودی در حرکت باشد خواسته و ناخواسته تحت تاثیر و مجری اصول آن خواهد بود، امیدواریم منظور را رسانده باشیم. در بحث دیگر راجع به این قدم ارتباط آن به خداوند است همانطور که در تیتر قدم آمده ما آمدگی پیدا می کنیم تا خداوند نواقص ما را برطرف کند مفهوم خداوند از جهاتی مورد بحث است همانطور که در توضیح قدمهای 2و3 بیان داشتیم خداوندی که انجمن از آن یاد کرده جدای از خداوند مخلوق بشر است در واقع از واژه و مفهوم خداوند برای پیشبرد اهداف استفاده شده در خودآگاه اعضا خداوند همان خالق جهان و معبود بشر است اما در ناخودآگاه افراد خداوند هم تراز با نیروی برتر و انجمن است وقتی واژه خداوند در بطن و ساختار قدم آمد در تصور افراد اینگونه است که اجرا و انجام قدممطابق با خواست وی است و او راهنما و مدد اجراست اما در ناخودآگاه قضیه متفاوت است آنچه که انجمن مد نطر دارد را برای اینکه به فرد به قبولاند و از واکنشها و عکسلعملهای مخالف جلوگیری کند آنها را در غالب خواست خداون بیان می کند شخص اینطور می پندارد که آنچه به عنوان نقص لیست کرده و در صدد رفع آن است مطابق با خواست خداوند است که در حقیقت خواست و هم جهت با اهداف برنامه است.
عزیز دل هدف از بررسی و نقد انجمنهای 12 قدمی جبهه گیری کورکورانه و قضاوت یک طرفانه نیست یقینا نقاط قوتی هم وجود دارد بررسی زمانی عادلانه است که خوب و بد با هم بررسی شود. راجع به این قدم هم وضعیت همین است نمی شود دلایل و توجیهاتی را پشت هم بچینیم و پرونده قدم 6 را با حکم محکومیت آن ببندیم. قدم 6 حاوی نکات بسیار اساسی و مفیدی است که اگر صحیح به کار رود آثار خوبی به جای خواهد گذاشت. اما باید قدم ششم را نیز در کل و جز بررسی کرد. علی رقم گفته های انجمن راجع به لیست قدم چهارم که هم شامل نقاط مثبت است هم منفی،آنچه که در قدم چهارم لیست شد مربوط به اشتباهات و خطاهاست به همین ترتیب خطاها اقرار شد و از آن نواقصی بیرون آمد. اگر وسعت دید را کمی بیشتر کنیم و از بالا به مسیر بنگرید خواهید یافت بر خلاف ادعاهایی که راجع به مثبت نگری و خوشبینی می شود در عمل تمام تمرکز برنامه روی نقاط ضعف و منفی شخصیت گذاشته شده این خوب است که شخص با نواقص و کمبودهایش آشنا شود و در جهت رفع آن تلاش کند اما اگر فقط همین منظور نظر باشد نتایج منفی و مخربی را در پی خواهد داشت هر انسانی کنار نواقص و کمبودهایش، یقینا استعدادها و نقاط قوتی دارند که اگر بیشتر از کمبودها نباشند کمتر نخواهند بود زمانی این رویه کامل می شود که کنار بررسی نواقص و کمبودها لیستی از نقاط قوت و توانایییها هم تهیه شود و همان مراحلی که راجع به نواقص اجرا می شود روی تواناییها هم اجرا شود. وقتی فقط حرف از نقص و کمبود است و قسمت اعظمی از 12 قدم به آن اختصاص میابد آثار بدی را روی افکار و رفتار شخص می گذارد شناختش نسبت به شخصیت وجودیش محدود به نواقص و کمبودها می شود از نقاط قوت و تواناییهایش غافل می شود تتمه عزت و اعتماد به نفسی که پس از کارکرد قدمهای قبلی برایش مانده بود نیز در این قدم از بین خواهد رفت. امیدواریم متوجه منظور شده باشید و از توضیح بیشتر پرهیز می کنیم.
دوست عزیز آنچه که تا کنون طی این 6 قدم گذشت و آنچه که زین پس می گذرد نه تنهادر آن از زاویه مثبتی به زندگی نگاه نشده بلکه شخص را با دید منفی و اشتباهی نسبت به خود و زندگیش آشنا می کند، نه تنها ایجاد احساسات خوب و سازنده نمی کند بلکه پدیدآورنده احساسات منفی، مخرب و شکننده خواهد بود. عزیز دل درست است همه نقص و کمبودهایی داریم اما در عوض نقاط قوتی هم هست که اگر بر اساس این قدمها اینچنین عمیق و جدی فقط به کمبودها پرداخته شود از نقاط قوت و تواناییها جامانده و کم کم تمام خود را نقص و عیب خواهیم دید.
قدم 12
بابیداری روحانی حاصل از کارکرد این قدمها ما کوشیدیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا در آوریم
در قدم 12 نتیجه گیری و ماحصل کارکرد تمام قدمهاست. در سنت پنجم می خوانیم که هر گروه یک هدف اصلی دارد آن هم رسانده پیام به بیمار یا معتادیست که هنوز در عذاب است، هر گروه را افراد و اعضای آن گروه تشکیل می دهند لذا اگر هدف گروه را به اعضای آن تعمیم دهیم حاصل کارکرد قدم دوازده است. اعضا اول خودشان قدمها را کار و در زندگی به اجرا می گذارند سپس با تغییرات شخصیتی که در افکار و احساساتشان رخ داده که انجمن از آن به عنوان روحانیت یاد می کند سعی در پیام رسانی به افراد بیمار در عذاب دیگر می کنند. این امر چکیده و برداشت دوازده قدم و به نوعی هدف اصلی گروه و در کل هدف انجمنهای دوازده قدمیست. لازم است جدای از ظاهر این تعابیر باطن و درون مایه این پروسه را بررسی کنیم.
قدم دوازدهم بر خلاف اکثر قدمهای قبلی تمرکز خود را از منفیات و زندگی گذشته اعضا برداشته و روی نقاط مثبت وقوت حال افراد معطوف داشته. طی مباحث و پرسشها و فضای این قدم شخص به یکباره بعد از خودشکنیها سرزنشهایی که در باره گذشته، شکستها، اشتباهات و کمبودهای شخصیتی می شود تحت فضای مثبت این قدم قرار می گیرد و به مرور مثبتهای زندگی اش البته دوران پس از عضویت می پردازد لذا این محیط و فضا سبب می شود ایمان و باورش نسبت به انجمن و تاثیرات سازنده آن دوچندان شود و از این حالات غریب و تازه ای که برایش به وجود آمده به عنوان روحانیت تعبیر کند. در مرحله بعد که قسمتی از اعتماد به نفس و عزت به نفس از دست رفته اش به طور موقت و در ظاهر به وی برگردانده شد وی به پیام رسانی تشویق می شود ماهیت این پیام هم برای نجات و رهایی افرادیست که از بیماری یا اعتیاد رنج می برند لذا از روی حسن نیت و با صداقت و تلاش صادقانه در این امر می کوشد اما آنچه در واقعیت است خلاف این مدعاست. شخص از روی نا آگاهی و البته حسن نیت در تلاش است پیامی را برساند تا در نتیجه آن افراد دیگری از روی ناچاری و درد به عضویت انجمنهای دوازده قدمی درآیند و تغییرات مورد نظر انجمن روی آنها هم اعمال شود. در نگاه از بعد دیگر به این قدم میابیم تنها راه نجات دیگر انسانهای گرفتار بیماری و اعتیاد و در نگاه کلی تر نجات جامعه از این مشکل در پیام رسانیست توضیح اینکه تمام تلاش و هدف به رساندن پیام ختم می شود که اگر اجتماع بزرگ و قدرتمندی همچون انجمنهای دوازده قدمی راجه به مهمترین دغدغه جامعه این چنین باشد این باور بعد از اعضای آنها به افراد جامعه، مخاطبین، مسئولین و نهادهای مربوطه نیز تسری می یابد و کم کم راه های دیگر کمرنگ یا حذف خواهند شد. اما چه چیزهایی کمرنگ و حذف می شوند؟ برای بروز حالات و رفتار بیرونی نشات گرفته از مصرف مواد مخدر و دیگر موارد که به عنوان ناهنجاری شناخته شده اند در جومع مختلف در تمام دوران ها و ادیان و مذاهب مختلف تدابیری اندیشیده شده. مجازات تادیبی و تعزیری، جریمه، تنبیه و توبیخ نمونه ای از تدبیرهاست که در زمان و مکان تفاوت دارند اما آنچهمشترک در اکثریت است این است که هیچ وقت اجتماع و حکومتها نسبت به چنین اعمالی بی تفاوت نبوده اند و به ندرت با چنین اعمالی برخورد با ملایمت و عطوفت داشته اند و در اکثر موارد تنبیه و تعزیر هرچند کم و ناچیز هم قرار داده اند، حال انجمنهای 12 قدمی که امروزه مهمترین و اصلیترین نهادهای مربوط به چنین اعمال و رفتاری هستند نه تنها تعزیر و تنبیهی تجویز نمی کنند بلکه علت چنین رفتاری را بیماری اعتیاد و وابستگی می دانند و محدوده و خط مقدم فعالیت خود را محدود به پیام رسانی کرده اند به تبع با این عمل مخاطب خود را تحت عطوفت و مهربانی خود می گیرند و وی نسبت به واکنشهای اجتماع و حکومتها جری و متوقع خواهد شد در مقابل اجتماع و نهادهای مربوطه نیز تحت تاثیر انجمنهای 12 قدمی رفتارهایی مشابه یا در جهت با رفتارهای انجمن خواهند داشت تمام رویه فوق به یک طرف و نفس و هوای درونی سرکش انسان هم در مقابل به یک طرف، نفسی که هم علم و هم تجربه ثابت کرده اگر تحت قوانین و مقررات و در مواردی اجبار و تنبیه و تعزیر قرار نگیرد سلامت خود و جامعه را به خطر خواهد انداخت. همین یکی از مهمترین عواملیست که امروزه با توجه به فعالیت چشمگیر چنین انجمنهایی نه تنها آمار و جمعیت معتادان و منحرفین فکری و اخلاقی کم نشده بلکه بر تعداد و میزان آن هم افزوده شده است. در همین راستا می توان به بی تفاوتی برنامه نسبت به عوامل و اسباب ایجاد چنین معضلاتی اشاره کرد به بیان ساده مگر نمی شد در قدم 12 در کنار واژه ومفهوم پیام رسانی پیام به معتاد در حال عذاب، عبارتی با عنوان مبارزه و مقابله با مسببین و عوامل بیماری و اعتیاد را گنجاند؟ و یا در سنت پنجم مبارزه،مقابله و پیشگیری را جز اهداف اصلی گروه قرار دهد. مثالی که در این بخش هم مصداق دارد مثال باغیست که تنها به کود و آب درختان رسیدگی شود و علفهای هرز و آفات را به حال خود بگذاریم هرچه هم درختان قوی و اصلاح شده باشند هرچه قدر آبیاری و کوددهی قوی باشد ولی اگر سم زنی ، هرس و وجین نشوند در مدت کوتاهی شاخ و برگ اضافی، آفات، علفهای هرز باغ را اشغال می کنند دیگر از درخت و میوه خبری نخواهد بود. بحث ما هم همینگونه است چرا بگذاریم انسانهایی به دام اعتیاد گرفتار شوند و بعد برای نجاتشان بکوشیم چرا پیام را به عنوان انذار و هشدار به افراد عادی ندهیم تا از عواقب و پیامدهای چنین رفتار و اعمالی متنبه و توجیه شوند و به مرحله در حال عذاب نرسند؟ از طرف دیگر چنین انجمنهایی با فعالیتهای قوی و قدرتمندی که دارند می توانند در زمینه مبارزه و مقابله فعالیت کنند. برگزاری همایشها، اجتماعات ، تظاهرات و اعتراضات در جهت مبارزه با تولیدکنندگان اسباب و وسایل مربوطه می تواند گام بزرگی در پیشگیری باشد. تجربه و علم ثابت کرده و در قول معروف هم هست که پیشگیری بهتر از درمان است پس زمانی برنامه های 12 قدمی را می توان کامل دانست که هم پیشگیری باشد هم درمان.
قدم 11
قدم یازدهم متفاوت از قدمهای دیگر و ادامه راه قدم سوم است در قدم سوم تصمیمگیری برای سپردن آغاز شد و طی قدمهای بعدبه فرآیندی جهت هموار کردن و تسهیل این تصمیمگیری انجام شد و عاقبت در قدم یازده مهمترین و اصلیترین خواسته شخص آگاهی از خواست خداوند و قدرت اجرای آن است. این ظاهر و عیان است اما باطن و نهان را باید موشکافی کرد تا واقعیات و حقایق را بتوان یافت.
همانطور که در توضیح قدم سوم آوردیم تاثیرگذاری قدم سوم بر روی ناخودآگاه بسیار متفاوت و می توان گفت بلعکس تاثیرات آن بر خودآگاه است در خودآگاه و ظاهر تصمیم برای سپردن زندگی به خداوند است اما در نهان اصول برنامه و اجرای آنرا خواسته نیروی برتر و خداوند نشان می دهد این رویه به شکل گسترده تر در قدم یازدهم ادامه میابد. پس از کارکرد قدمهای چهار تا ده شخص آماده می شود آگاهانه با خدایی که درک کرده رابطه برقرار کند و تنها بر اساس خواست و میل او عمل کند در ظاهر این امر مطلوب و مناسب حال هر انسان روشن ضمیریست اما با بطن و اصل قضیه منافات دارد. در قدم سه هر کس خدایی را بر اساس باور و فکر محدود خود درک می کند و خواستار رابطه با او می شود غافل از اینکه موجودی را که تصور کرده بر اساس توهمات خیالات باطلیست که ماهیت بیرونی ندارد مصداق این ادعا هم مشخصه های این موجود و چگونگی این رابطه است. خدایی که انجمن از آن به مهربان و عاشق بودن یاد کرده برقراری ارتباط نه بر اساس معبود و عابد است بلکه برای رفع نیازها و کسب منافع شخصیست و چیزی جز عبادت و بندگیست البته درک این مطلب و تطبیق آن با انجمنهای 12قدمی نیازمند مطالعه و تحقیقات فلسفی و اعتقادی گسترده ایست و چون اکثریت اعضا از این شناخت محروم اند ناخواسته در دام چنین توهمات وخیالات موهومی می افتند. و اما در قدم یازدهم هم برای برقراری رابطه با خداوند و منظور از خواست و اراده او و تسلیم در برابر آن حدو مرزی مشخص شده است بر طبق تیتر قدم دعا و مراقبه راه برقراری ارتباط با خداوند است، وقتی در صدر و تیتر قدم چنین اصطلاحی به کار رفته یعنی تنها راه و یا اصلیترین و مهمترین راه برقراری ارتباط با خداوند دعا و مراقبه است توضیحی که در بسیاری از موارد آوردیم اینجا هم مصداق پیدا می کند واژه ها و مفاهیم استفاده شده در برنامه به طور بسیار ظریف و ماهرانه در معانی و مفهومی خارج و فراتر از معنی ظاهری به کار رفته است همچون اصولی چون صداقت، اقرار، تسلیم، فروتنی... که پیشتر توضیح دادیم و در اینجا واژه دعا و مراقبه مد نظر است. دعا و مراقبه امری پسندیده، نیکو و قابل قبول است و البته راهی برای برقراری ارتباط با خداوند اما اینکه قدمی اصلی و حیاتی برای برقراری ارتباط با خداوند قرار داده شود و راه برقراری این ارتباط هم دعا و مراقبه معرفی شود جای تامل بسیار دارد طی ده قدم قبلی تغییرات شخصیتی در فرد به وجود آمد هر جا که امکان داشت و به هر بهانه ای بنیادهای اصلی شخصیتیش شکسته و از بین رفت از شخصیتی که خصائل و صفات فطری اش در طول زندگی به علت پرورش و تربیت نادرست تبدیل به شخصیتی سرکش و یاغی شده بود انسانی با احساساتی مخرب همچون سرخوده، خودشکن، خودکم بین، تهی از عزت و اعتماد به نفس پدید می آید که برای رفتار و احساسات فوق هم توجیهات کاذبی همچون فروتنی، بخشش، گذشت ، سپردن و... آورده می شود حال در قدم یازدهم به چنین شخصیتی دعا و مراقبه به عنوان راه برقراری با خدایی که درک کرده اند دیکته می شود اینجاست که دعا و مراقبه در غیر جایگاه اصلی خود به کار می رود. دعا و مراقبه را می توان یکی و یا مقدمه برقراری رابطه دانست اما نه اینگونه که در قدم یازدهم بیان شده باوری که قدم یازدهم در اذهان شکل میدهد این است که تنها راه دعا و مراقبه است و فقط از این طریق می توان با خداوند ارتباط برقرار کرد. ماحصل توجه و اجرای این اصول ایجاد شخصیتهایی رهبانی صفت، گوشه گیر و انزوا طلب است البته نه تنها از بعد مادی بلکه انزوا و گوشه گیری فکری و روحی. حاصل پدید آمدن انسانهایی می شود که هدف زندگی را رسیدن و ارتباط با خداوند می دانند و در نتیجه راه آن را دعا و مراقبه می پندارند و فقط در این زمینه پیش می روند چنین شخصیتهایی پیشتر از این هم در طول تاریخ در لباس عابدان و زاهدان کذاب وجود داشت آنها که خدا را تنها در ذکر و دعا و چنین عبادتهایی می دیدند و اکثر عمر و زندگی را در این راه می باختند. برای انسانهای کوته فکر و ظاهر بین چنین شخصیتهایی موجه ، مورد پسند و مراد اند و بسیاری مرید و ادامه دهنده راه آنان می شوند اما غافل از اینکه این دعا و مراقبه ها نه از روی آگاهی . بندگی . انسانیت است بلکه توجیهاتیست از روی توهمات، ضعفها و عقده های درونی. پاسخ و واکنش چنین افرادی در برابر ناملایمات و ناهنجاریها، بی عدالتیها، ظلم و ستمهای روا شده در جامعه یا بی تفاوتی و سازش است و یا در اوج واکنشها همین دعا و مراقبه خواهد بود. به جای سعی و تلاش در عرصه زندگی شخصی و اجتماعی،مبارزه و برخواستن در برابر ظالمان و ستمگران و دفاع از حق و حقوق جامعه و مظلومان به دعا و مراقبه خواهند پرداخت. البته در رد توضیح فوق عده ای بحث قدم 12 و یا مواردی را که خود انجمن هم صرف دعا و مراقبه رانفی کرده را می آورند اما دوستان عزیز و گرامی قدرت نفوذ و رسوخ آنچه گفتیم فراتر و بیشتر از آنچیزهاییست که در دفاع می آورند. دعا و مراقبه ای که پسندیده و موجه است در اینجا اگر تنها راه باشد مخرب و مذموم خواهد بود. خواننده گرامی آنچه می خوانید حاصل مطالعات و بررسیهای فراوانی در تمامی حیطه های انسانی، اجتماعی،روانشناسی .... است آنقدر بحث مفصل و سنگین است با مطالعه این چند خط بعید است پی به حقیقت موضوع ببرید. خلاصه و ماحصل بحث این است که وقتی پس از طی کارکرد ده قدم قبل که تاثیرات اساسی روی شخصیت اعضا داشته دعا و مراقبه به عنوان راه برقراری با خداوند معرفی می شود در ناخودآگاه و درون افراد معنا و مفهومی متفاوت و وسیعتر از این ظاهر فریبنده خواهد داشت.
جدای از توضیحات فوق مواردی هم لازم به ذکر است که توضیح آن به تفصیل از حوصله نویسنده و خواننده خارج است لکن در اینجا اجمالا مواردی را عارض می شویم: قدم یازدهم نقطه اوج و قله برنامه 12 قدمی از لحاظ روحانیت است در این قدم مباحث و پرسشهایی راجع به دین و مذهب و تطبیق آن با برنامه شده که در واقع هدف نفی و یا تحقیر ادیان و مذاهبیست که اعضا به آنها گرایش دارند. برنامه های 12 قدمی در قدم یازدهم به اوج قدرت نمایی و توانایی روحانی می رسد جایی که روحانیت (که البته در واقع روحانیتی کاذب) چشم و گوش اعضا پر کرده حرف از دین و مذهب زده می شود دین و مذهبی که بر اساس مشاهدات در ارتباط با اکثریت اعضا تنها وجهه ظاهری و سیاه لشکری در آن دارند. یقینا در این فضا و موقعیت الهی ترین ادیان و مذاهب هم تاب مقاومت در برابر جو و فضای محیط شده بر فرد را ندارند لذا ذکر آنها و تطبیق آن با برنامه 12 قدمی حاصلی جز شکست و رد آنها نخواهد داشت.
فرضیه
1. هدف و نیت اصلی نجات انسان از اعتیاد و وابستگیها و رهایی و آزادی و بهبود اوضاع زندگی وی بوده و هست
2.هدف و نیت اصلی نجات انسان از اعتیاد و وابستگیها و رهایی و آزادی و بهبود اوضاع زندگی وی بوده اما به مرور زمان دستهایی وارد عمل شده و تغییراتی را جهت اهداف و منافع خود وارد کرده اند
3.هدف و نیت اصلی جدا و متفاوت از چیزیست که ارائه شده و و در پس چنین ظاهر پسندیده و قابل قبول اهداف و نیتهای پنهان مغرضانه ای قرار دارد
4.....
توضیحات:
فرضیه اول: طبق این فرضیه هدف از روی حسن نیت بوده و ادامه دارد در ابتدای راه شخصی از روی درد مشترک سعی در ارائه راهی برای درمان بوده که امروزه منتج به انتشار ده ها انجمن 12 قدمی در رابطه با مسائل گوناگون در سراسر جهان گردیده و روز به روز به گستردگی کمی و کیفی آن نیز اضافه می شود اگز با این نگاه به قضیه بنگریم باید عملکرد را مثبت و موفق بدانیم اما نگاه ما به درستی و صحت این برنامه در ماهیت کلی از ابتدا تا حال است درست است شخصی از روی درد و دغدغه شخصی و انسانی برنامه ای اینچنینی را ارائه داده اما امکان دارد در اصل قضیه راه را اشتباه رفته باشد و اشتباه تصمیمگیری و اجرا کرده باشد آنچه در ظاهر مشاهده می کنیم زاهی برای نجات و رهایی است اما به طور موشکافانه و ظریف با راه درست و حقیقی تفاوت دارد. درست است که در طول عمر این برنامه تا کنون رشد چشمگیری داشته و انجمنهای متنوعی نیز از آن برداشت شده اما در مقابل ناهنجاریبها و مشکلات و مسائل مربوطه نیز چندین برابر رشد داشته از اعتیاد به مواد مخدر و الکل گرفته تا اعتیادهای جنسی،احساسی، پرخوری،نیکئتین و دیگر موارد در طول این سالها نه تنها کاسته نشده بلکه بر پیشروی آن افزوده گشته و امروزه به عنوان مهمترین مشکلا و معضل جوامع تبدیل گشته و افراد جدید و بیشتری گریبانگیر خود کرده است اگر اصول و پایه آن صحیح می بود نباید امروز شاهد افزایش گرایشات و مبتلایان به موارد مذکور را داشته باشیم و پس از برهه ای از زمان می بایست میزان آن ثابت و یا کاسته می شد، این روند مربوط به افراد و اعضا جدید نیز نمی شود بلکه آنهایی هم که عضو بوده و می شوند طبق بررسیها و آمار قریب به بالای 90درصد مجدد افکارو رفتار قبلی خود را پیش می گیرند که از آن به عنوان لغزش نام برده می شود. نتیجه اینکه گسترش و پیشرفت چنین انجمنهای در برابر شیوع افکار رفتارهای ناهنجار مربوطه بسیار ناچیز است. در این قسمت به اختصار مهمترین علل را در این ناکارآمدی بررسی می کنیم:
الف: ارائه راه درمان به جای پیشگیری
آنچه در 12 قدم ارائه می شود مربوط به بعد از ابتلا افراد به اعتیاد و دیگر رذائل و ناهنجاریهاست در موارد معدودی صحبت از پیشگیری آمده و اصل توجه روی درمان یا پروسه درمانی و توقف بعد از ابتلاست. این در جای خود مناسب است اما لازم است در بحث پیشگیری هم فعالیت شود. انجمنهای 12 قدمی آنچنانکه روی درمان و دوران بعد از ابتلا متمرکز شده می بایست روی بحث پیشگیری هم فعالیت کنند. چنین انجمنهایی با این گستردگی و قدرت روز افزونی که کسب می کنند اگر با همین انگیزه و قوت در بحث مبارزه با عوامل و سببها فعالیت می کردند در مدت کوتاهی شمار مبتلایان به شدت کاهش می یافت و وضعیت در بخش درمان بهتر بود. به طور مثال در بحث مواد مخدر و الکل اگر همین هزینه ای که صرف برپایی جلسات روزانه ، همایشهاو نشریات...... می شود قسمتی هم صرف مبارزه با عوامل ایجاد و ترویج شود از جمله با امور فرهنگی ،تبلیغات، ، تجمعات اعتراض آمیز، فرهنگ سازی، تحریم... جامعه را نسبت به عوارض و عواقب آن و عداوت و دشمنی پنهان و آشکار ارائه دهندگان آن آگاه سازند کار در بخش درمان راحتتر خواهدشد. اما آنچه که موجود است بی تفاوتی چنین انجمنهایی نسبت به این مقوله است به بیان دیگر در انتظار می نشینند اعتیاد و فساد رواج یابد و اجامعه مبتلا شود بعد با تمام قوا جهت درمان می کوشند که هر نفس آگاه و عاقلی این امر را بیهوده و بی فایده می داند
ب:تحدید مخاطب به افراد مبتلا به جای کل جامعه:
آنچه از متون و اصول استنباط می شود علی الخصوص قدم دوازده و سنت پنج محدودبودن مخاطبین انجمنها به افراد مبتلا و در عذاب است همانند پزشکی که انتظار بیمار شدن افراد را می کشد تا فعالیت کند. همانطور که پیشتر بیان شد اگر انجمن تمرکزش را از روی افراد مبتلا به کل جامعه تعمیم دهد موجب انذار و عبرت همگان شده و از تعداد مبتلایان کاسته خواهد شد، در بررسیها مواردی مشاهده شده که افراد عادی آنقدر مجذوب انجمنها می شوند و راهی برای ورود جز یافتن وجه اشتراک نمی یابند در مثال همچون شخصی که شیفته فضا و امکانات بیمارستانی شده و برای بستری شدن دنبال بهانه می گردد حتی ابتلا به مرض و بیماری، به نحوی که جامعه برتر را بیماران آن بیمارستان می داند.
ج: نگاه اشتباه به زندگی و خلقت انسان و اهداف آفرینش وی و رابطه با جهان و خداوند
آنچه به عنوان نتیجه کارکرد برنامه و قدمها آمده کسب بهبودی ،روحانیت، ارتباط با خداوند است اما در تطبیق آن با علوم مربوطه نتیجه دیگری یافت می شود. مسیری که نشان داده شده به سمت ابدیت است اما ادامه آن ناتمام و ابتر است زیرا تمرکز برنامه روی حیات انسان در دنیاست و هیچ جا صحبت از سرای باقی و جهان آخرت نیانده است. این رویه در واقع مطابق با نظر مکاتب دنیا گراست اما در ظاهر اصول و اعمالی پیش روی اعضاست که نتایج آن معطوف به دنیای پس از مرگ است که این تناقضیست که در بطن انجمن وجود دارد که در ادامه در بحث بعدی توصیح داده شده. در مورد نیروی برتر و خداوند نیز تناقضات اینگونه است، شناخت خداوند و رابطه با او امری فطری و ذاتیست در وجود هر انسان اما وقتی قرار باشد روی آن تمرکز وبه طور دقیق به این رابطه پرداخته شود مباحث سنگین عرفان و فلسفه به میان می آید که کوچکترین اشتباه و انحرافی در آن موجب گمراهی و ضلالت انسان می شود متاسفانه این عارضه در برنامه انجمنهای دوازده قدمی به طور پنهان و نامحسوس در حال وقوع است که توضیح کامل آن در مبحثی جداگانه آورده شده اما مختصرا اینکه کارکرد قدمهای دو،سه،یازده نه تنها فرد را به سمت آگاهی و شناخت خداوند و ارتباط با او می برد بلکه موجب ایجاد شبهات و انحرافات عمیق فلسفی در افکار و باطن افراد می شود ولی در ظاهر توهمات و خیالاتی به فرد دست می دهد که از آن به روحانیت و رابطه با خداوندی که درک کرده استنباط می شود اما انحرافات و شبهات همچون سلول سرطانی در رشد است و پس از مدتی بروز می کند و سبب گمراهی و سردرگمی فرد می شود که یا منجر به لغزش و رویگردانی از راه راست و الهی می شود و یا دلخوش به آثار و ظواهر آن موهومات که بعضا دنیایی و مادیست شده و به خیال باطل خود راه را ادامه می دهد هرچند آثار وضعی و تبعی آنهم کم کم بروز می کند و همان آرامش و سعادت ظاهری را هم از وی سلب می کند
د:ارائه اصول کلی و جزئی خلاف ذات و فطرت انسان:
اوامر و نهایه ای که در غالب مباحث،قدمها و اصول روحانی ارائه شده ظاهری قابل قبول و دلچسب دارند که اگر مورد بررسی موشکافانه قرار نگیرند و اجرا شوند نتیجه ای عکس مفهوم و معنای واقعی خواهند داشت.
اصولی چون تسلیم، صداقت،روشنبینی، فروتنی و... اوامری چون اقرار...نهایه ای چون خشم، انتقام ،جنگ... وقتی در فضای 12 قدم قرار می گیرد در معنا و مفهوم اصلی به کار نمی رود و در این حالت مخالف و مقابل ذات و فطرت انسان می شود توضیح مفصل این بررسی در قسمت شرح اصول روحانی آورده شده است.
فرضیه دوم:اگر با دقت تغییرات اصولی انجمنها از آغاز حیات تا کنون بررسی شود متوجه تغییرات اساسی در آن خواهیم شد هم از لحاظ کمیت و هم از لحاظ کیفیت تحولاتی در اصول رخ داده که در ظاهر جهت بهبود و افزایش تاثیر برنامه است اما در باطن قضیه جور دیگریست. در آغاز درست است که از روی حسن نیت و درد اجتماعی انجمن تشکیل شده اما اهمیت موضوع و گسترش چشمگیر آن در جامعه از دید قدرتها و آنهایی که سعی در به سلطه در آوردن و دست گرفتن افسار افکار و اعمال انسانها دارند مخفی نمانده و این گمان می رود که تغییر و تحولات مورد نظر به دست آنها در جهت اهدافشان می باشد. به عنوان مثال انجمن خود را مستقل از حکومتها، مباحث سیاسی ،اجتماعی و مذهبی معرفی کرده اما در حقیقت آنچه در ذهن و باور اعضا رخ می دهد بیگانگی نسبت به موارد فوق است، بررسی ها نشان می دهد اکثریت اعضا پس از مدتی نسبت به باورها و عقاید دینیشان و همچنین مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه بی تفاوت شده و حتی در صدد مقابله با آنها بر می آیند و این اصلیترین و مهمترین هدف بزرگترین مکاتب سیاسی جهان است بی تفاوتی ، بیگانگی و مقابله با باورهای دینی، اجتماعی، سیاسی.
فرضیه سوم: همانطور که در بحث قبلی بیان شد مهمترین فعالیت قوا و مکاتب شیطانی جهان جهت نیل به اهداف شومشان به دست گرفتن افکار و باورهای انسانهاست به نحوی که افراد کمترین توجه و احساسی نسبت به این روند خواهند داشت. این احتمال می رود که چنین افرادی با موقعیت شناسی دقیق جامعه و زمان از مهمترین دغدغه و معضل اجتماعی بهره برده اند به نحوی که از طرفی چنین معضلاتی مثل مواد مخدر ، الکل، روابط جنسی و... را در جامعه ترویج می دهند و در مقابل انجمنی را تاسیس و شعار و هدف ظاهری را درمان و معالجه آن معرفی کرده اند اما در بطن آن اهداف و خواسته های خود قرار داده اند، تغییر و تحولات شخصیتی که به خاطر تغییر در باورها و عقاید افراد می شود مصداق همین اهداف و خواسته های پنهانیست.
دوست عزیز پی بردن به حقایقی که در فرضیه های فوق بیان شد مستلزم مطالعات و بررسیهای بسیاریست که پرداختن به آن حتی از عمر یک جامعه هم بیشتر خواهد بود لکن افرادی همچون ما و شما که آنقدر گرفتار و دردمند مشکلات و مسائل اعتیاد و وابستگیها بودیم و تشنه راهی برای نجات، وقتی پیام مد نظرمان را از انجمن شنیدیم بی صبرانه و مشتاقانه از روی درد و رنج و البته ناآگاهی به آن پیوستیم. حال که عده ای از روی دلسوزی و درد به بررسی و شفافسازی موضوع پرداخته اند شایسته است در آن تاملی کنیم و اگر حقیقت و واقعیت را یافتیم از غیر آن روی بگردانیم و در پی حقیقت رویم تا به امید خداوند راه را یافته و سعادت و پیروزی را کسب کنیم
قدم 8و9
قدم9: ما به طور مستقیم در هرجا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان یا دیگران لطمه بزند
از آنجایی که توضیحات اساسی و مشترک در قدمهای قبلی بیان شد در این قسمت دو قدم 8و9 را باهم بررسی می کنیم. کارکرد این دو قدم تاثیرات بسیار سازنده و مفیدی را بر زندگی افراد به همراه خواهد داشت اینکه پذیرفتیم با اعمال و رفتارمان به دیگران خسارت زده ایم و حال در جهت جبران آن برآمدیم بسیار خوب و پسندیده است وقتی موجبات رضایت دیگران را فراهم کنیم به تبع رضایت خداوند را هم به همراه خواهد داشت طی این دو قدم از سنگینی بار اعمال و گناهانی که به دوش می کشیم به شدت کاسته خواهد شد احساس رضایت و خرسندی درونی حقیقی را تجربه خواهیم کرد رابطه مان با خود، خداوند، همنوعان و محیط بهتر، صمیمی و مهربانانه تر خواهد شد.
آنچه در فوق بیان شد قسمتی از آثار وضعی و تبعی کارکرد این دو قدم است که بر هر فطرت پاک و انسانی پوشیده نیست بی انصافیست ما نیز آن را نادیده بگیریم طبیعیست وقتی انسان به سمت جبران ضرر و زیانها گذشته گام برمی دارد و تا حد ممکن آن را جامه عمل می پوشاند و برای حال و آینده هم برنامه ریزی دارد تا مراقب اعمال و رفتار خود باشد تا موجب ضررو زیان و آزار کسی یا چیزی نشود، احساسات و حالات الهی زیبایی را تجربه می کند. پس نمی توان به این دو قدم کمترین و خردترین انتقادهایی را آورد اما لازم است نگاهمان از تمرکز روی این دو قدم برداشته و کلی تر برنامه را بررسی کنیم این دو قدم ادامه راه قدمهای 1.2.4.5.6.7 در ایجاد تغییرات روی باورها و شخصیت اعضاست. نگاه تمامی این قدمها به زندگی افراد، اعمال و رفتارهایشان نگاهی بدبینانه است آنچه در آنها مورد بحث و پرسش واقع شده مربوط به شکستها، ناکامیها و نقاط تیره و تار زندگی اعضاست شخص وقتی در چنین محیطی قرار می گیرد که در اصل و واقع یکسویه و منفیگرانه و در ظاهر واقع بینانه شخصیتش بررسی شده به طور ناخودآگاه شناختی نادرست از خود پیدا می کند خود را فردی مبتلا به بیماری اعتیاد، عدم سلامت عقل، دچار خطاها، اشتباهات، کمبودها و نواقص و... می پندارد آنچه حاصل از این نگاه است یک خودشکنی و خودکشی شخصیتی و درونیست، باوری غلط و غیر واقع از خود که اورا تبدیل به شخصیتی سرخورده و منزوی می کند اعتماد و باورهایش نسبت به خود می شکند و احساسات مخرب همچون موریانه از درون وی را تخریب می کنند اما او به سبب حضور در فضای بهبودی در خواب غفلتیست که دائما توهمات و تخیلاتی را به جای حقیقت میبیند. ادامه این مسیر قدم هشتم و نهم است این دو قدم مستقلا خوب ، پسندیده و سازنده اند اما وقتی در قالب 12 قدم قرار می گیرند نتایج و آثار متفاوتی خواهند داشت همانطور که پیشتر گفتیم در قدمهای قبلی مذکور ،اعمال و رفتار و در کل زندگی اعضا با دیدی منفی بینانه بررسی می شوند،شکستهایش، ناکامیهایش، بی عقلیهایش، خطاهایش، نواقصش و کمبودهایش و حال ضررها و خساراتی را که به دیگران زده لیست می شوند. وقتی اینگونه با خود مواجه می شود و برخورد می کند حق و اختیار را از خود سلب می کند انگشت اشاره ها را به سمت خود هدایت می کند ماحصل احساسات و افکار مخربی می شود که نه تنها او را به بهبودی نخواهد رساند بلکه بیشتر به سمت انزوا و تنهایی، لغزش..و نهایتا نابودی می برد. بحث خسارات و جبران زمانی کامل و عادلانه می شد که قدمی هم برای لیست کردن خسارات و ضررهایی که متوجه وی بوده اختصاص می یافت و در قدم مکمل آن فرد را در جهت حق خواهی یاری می کرد آن وقت بود که فرد تنها به تقصیرها واشتباهات خود معطوف نمی شد و شخصیتی بی تفاوت نسبت به حق خوریها، ناحقیها و ظلمهای در حقش بدل نمی شد.
همدرد عزیز و گرامی این که جبران خسارت کنیم و حق و حقوق دیگران را ادا کنیم بسیار خوب است اما مناسب و ضروریست در جایی هم ناحقیهایی که به ما شده را لیست کنیم و حق خواهی کنیم. از گزاف و اضافه گویی می پرهیزیم و امید داریم منظور و مفهوم را رسانده باشیم....
قدم 7
قدم هفت مکمل قدم ششم است توضیحات مورد نظر همانهاییست که در قدمهای قبلی بیان شد و در اینجا از باب یادآوری مواردی را متذکر می شویم. اینکه انسان با نواقص و کمبودهای خود آشنا شود خوب و سازنده است اما نه اینگونه که در این چهار قدم اخیر به آن پرداخته شده علاوه بر این چهارقدم قدمهای یک و دو نیز رویکردی اینچنینی دارند در این شش قدم که نیمه بیشتر برنامه را در خود گنجانده شخص با بعد منفی شخصیت و زندگی خود آشنا می شود وقتی در این فضا قرار می گیرد ناخواسته نگاه و باورهایش نسبت به خودش عوض می شود آنقدر از مشکلات، شکستها، نواقص و کمبودهایش بحث و پرسش شده که فرد از نقاط قوت و تواناییهایق خود غافل می شود در قدم هفتم نیز این وضعیت تشدید می شود به نحوی که تمام توجه فرد روی نواقص و کمبودهایش می شود رابطه اش با خداوند مختص رفع آنها خواهد بود زمانی می توان برنامه را متعادل و کامل دانست که جایی هم برای شناسایی نقاط قوت و توانایی باشد قدمهایی همچون قالب شش قدم مذکور وجود داشته باشد اعمال و رفتارهایی که عاقلانه و درست بوده اند موفقیتها و پیروزیها هم لیست شوند از دل آنها هم تواناییها و نقاط قوت را در آوریم و در قدمی مشابه قدم هفتم خاضعانه و فروتنانه از خداوند خواستار ثبات، استمرار آنها شویم.
عزیز دل فضای این قدمها همچون باتلاقیست از مشکلات، نواقص، شکستهاو کمبودها که شخص را در خود می بلعد و وی مدام در حال دست و پا زدن در آن است با برنشمردن توانایی ها، استعدادها و پیروزیها اعتماد و عزت نفس خود را ازدست خواهد داد ناخودآگاه از خود آزرده خواهد شد آشفتگی و پریشانی دنیای درون و بیرونش را فرا خواهد گرفت از خود جز نواقص و کمبود، شکست ، ناکامی چیزی نمیشناسد. دوست عزیز این رویه ایست که در بررسی روی حالات و رفتار اکثریت اعضا مشاهده شده است حال این امکان هم هست فردی نقاط قوت و توانایی خود را نیز بازشناسی کند اما تاب برابری با فضای یکسونگرانه این قدمها را نخواهد داشت. امید است بپذیرید و بدانید چنین برنامه و قدمهایی نه تنها انسان را به رشد و تعالی نخواهند رساند بلکه اورا به سمت انزوا و تنهایی شدیدتری می کشانند این از بدیهیات است که وقتی انسان به طور مداوم و با انرژی مضاعفی در این مسیر به اصطلاح بهبودی قرار بگیرد آنچنان در خود منفییات، مشکلات، نواقص... می بیند که راهی جز انزوا، تنهایی نخواهد داشت و آخر الامر دچار لغزش یا اختلالات شخصیتی خواهد شد.
قدم 5
قدم پنجم مکمل قدم چهارم است آنچه در قدم چهار عنوان شد نوشتن ترازنامه شخصیتی بی باکانه و جست و جو گرانه ای بود که شامل نقاط ضعف و قوت زندگی می شد در بررسیها مشخص شد ترازنامه مذکور تنها شامل بعد منفی و نقاط ضعف می شودکه آنراهم به صورت ناخودآگاه به اعمال و رفتار خود فرد منسوب کرده مصداق این نظر در قدم پنجم مشهود است آنگونه که در تیتر قدم آمده چگونگی دقیق خطاهایمان. توضیحا اینکه: لازمه تکمیل قدم چهارم کارکرد قدم پنجم است در قدم پنجم فرد هر آنچه که لیست کرده را اقرار می کند ونباید موردی را حذف یا پنهان نماید حال وقتی در تعریف قدم پنجم چگونگی دقیق خطاها آمده یعنی آنچه که در قدم چهارم لیست شده خطاها و اشتباهات بوده یعنی همان ناکامیها ونقاط ضعف و وقتی ضمیر اول شخص (هایمان) آمده یعنی خطاها منسوب به اعمال ما بوده این تطبیق ها به طور ناخودآگاه در ذهن اعضا شکل می گیرد که ترازنامه ای که در قدم چهارم نوشته اند لیستی از خطاهاییست که انجام داده اند. در این مورد توضیح و تفسیر بسیار است اما به این مقدار اکتفا می کنیم و مابقی را به عهده خواننده می گذاریم.
در ادامه تیتر قدم بیان شده :به خداوند ، خود و به یک انسان دیگر اقرار کردیم. چیدمان واژه خود دنیایی بحث و نطر دارد که به اختصار اهم آن را خدمتتان بیان می کنیم: مخاطبین اقرار قدم پنجم 3 تاست 1.خداوند 2. خود 3. یک شخص دیگر، واژه خداوند پیش از دو واژه خود و شخص دیگر آمده زیرا مفهوم خداوند با توجه به تعاریف انجمن خصوصا آنچه که شخص در قدم 3 فراگرفته حامل مفاهیم مثبت و آرامش بخشی چون مهربان، عاشق و دلسوز و از این قبیل صفات است لذا اول آمده تا احساسات منفی فرد از جمله ترس و بدبینی نسبت به این قدم را خنثی کند و در مقابل وی را نسبت به آن خوش بین کند و اول مخاطبش را خداوند معرفی کند پس از آن واژه خود آمده ودر آخر یک انسان دیگر، این چیدمان باعث می شود افکار و واکنشهای وی راجع به اقرار به یک فرد دیگر که در حقیقت اصلیترین قسمت اقرار است منحرف و حساسیتش کم شود، در منابع و متون این قدم در موقعیتهای مختلف واژه های خداوند و نیروی برتر به جای هم بکار رفته اند و از آنجایی که پیشتر در قدم 2 اصلیترین و بزرگترین نیروی برتر را انجمن شناختیم، ذهن انسان به قیاس این مفاهیم می پردازذ نتیجه اینکه خواست انجمن همان خواست نیروی برتر و خداوند است.
اساس کارکرد قدم پنجم اجرای دقیق چند اصول روحانی بنیادی چون صداقت، اقرار، اعتماد... است. بررسی اصول فوق به تفصیل در بخش مربوط به اصول روحانی ذکر شده اما در اینجا توضیحاتی به اختصار خالی از فایده نخواهد بود.
صداقتی که از آن یاد می شود بیشتر به حماقت شبیه است تا چیز دیگر، برای صداقت اینگونه تعریف آمده که شخص صادقانه لیست خود را به دیگری اقرار کند دوست عزیز و همدرد آنقدر در فضا و جو حاکم بر انجمن فرو رفته ایم که هر واژه ای را هرگونه برایمان تعریف کنند می پذیریم اینکه محرمانه وشخصیترین مسائل را لیست کنیم و برای دیگری بازگو کنیم صداقت نیست بلکه معنای تام و تمام حماقت است اگر قرار است مشکلات را ریشه یابی کنیم راه های دیگری نیز وجود دارد می توان غیر مستقیم مشورت گرفت یا راجع به آن تحقیق و کاوش کرد نه اینکه آنها را برای دیگران بازگو کنیم . این اقرار دز کوتاه مدت آرامش خاطری کاذب به فرد می دهد احساس رهایی می کند اما در دراز مدت عواقب وخیمی به دنبال خواهدداشت همچون مصرف مواد مخدر می ماند نشئگی و لذت کوتاه مدت و خماری و دردهای دراز مدت.
اما در بحث اقرار نیز آنچه که تعریف شده متفاوت از مفهوم اقرار در اذهان عامه است مخاطبین اقرار در قدم پنجم خداوند، خود و یک انسان دیگر بیان شده و برای هریک توضیحاتی آورده اند در بحث اقرار به خداوند آنچه به طور صریح و ضمنی در منابع،متون و مباحث مربوطه آمده اینطور تعبیر شده که انسان اعمالش را از خداوند پنهان کرده و به این علت خداوند نیز از اعمال وی نا آگاه است و زمانی آگاهی میابد و می تواند وی را کمک کند که شخص برای او اقرار کند این خلاف صفات ذاتی خداوند است خداوندی که خالق و حاکم آفرینش است از نهان وپنهان هر چیز آگاهست وبی نیاز از اقرار و بازگویی بندگان است مخاطب دوم اقرار خود فرد است تعالیم و رویه انجمن اینگونه است که شخص با خواندن لیست برای خود آنها را به خود اقرار می کند در عالم واقع این امری گزاف و بیهوده زیرا هر کس آگاه به اعمال و رفتاریست که انجام داده است چه برسد به اینکه آنها را لیست هم کرده باشد لذا خواندن آن برای خود به عنوان اقرار امری کلیشه و به قول معروف رد گم کنیست و در اینجا برای حساسیت زدایی از بخش اصلی اقرار است آخرین مخاطب اقراری که بیان شده یک شخص دیگر است، همانطور که پیشتر گفتیم راههای دیگری برای پی بردن به علل خطا و اشتباه وجود دارد و اینکه اقرار را برگزیده جای بسی تامل دارد، اقرار به شخص دیگر آنهم شخصیترین و خصوصیترین مسائل زندگی آثار و تبعات درونی و بیرونی بر مقر خواهد داشت. اقرار به دیگری موجب خواهد شد درد و رنج حاصل از آن اعمال فروکش کند احساس رهایی، خرسندی، آرامش و چنین احساساتی به گوینده دست دهد در ظاهر علت اقرار یافتن علل و چگونگی خطاها بیان شده لیکن در واقعیت منظور همین جابه جایی درونی احساسات منفی با مثبت مد نظر است ، در توضیحات مربوط به مشارکت و اقرار به تفصیل توضیح داده شده که این فرآیند چه تبعاتی در پی دارد واینجا از تکرار آن می گذریم. آنچه که در اتفاقات مربوط به اقرار به دیگری آمده بیان شده شنونده در برابر اقاریر گوینده رفتاری دلچسب را نشان خواهد داد این رفتار به اختیار وی نیست بلکه شنیدن چنین اقاریری باعث واکنشهای درونی شنونده می شود که او این چنین رفتار می کند که گوینده وی را شخصی مهربان، دوستی محبوب و صمیمی میابد. اکثر آنچه که در لیست بیان می شود اعمال و رفتاریست که به نوعی بعضا ضد اخلاقی، گناه آلود، غیر قانونی و نامشروع اند، وقتی این لیست برای دیگری اقرار می شود ضمایر ناخودآگاه، وجدان وهوای نفسش بیدار و فعال می شوند آنچه می شنود نه پیروزی و موفقیت بلکه شکستها و ناکامیهای یک انسان است در این وضعیت هواهای نفسانی بر وی غالب می شود آنچراکه می شنود را خود با شدت یا خفت بیشتر، عینا و یا متشابها انجام داده لذا از اینکه شخص دیگری را همچون خودو یا با وضعیتی بدتر یافته احساس خوبی پیدا خواهد کرد، نشستن پای اقرار و صحبت دیگری نه تنها ملال آور نخواهد بود بلکه رضایت و خرسندی هوای نفس را به همراه دارد لذا اینکه می بینیم راهنما یا مخاطب اقرار مشتاقانه به اقاریر گوینده گوش فرا می دهند و بعضا گوینده را مورد تایید، تمجید وترحم قرار می دهند نه از سر دلسوزیست بلکه احساسات و حالاتیست که از شنیدن مسائل زندگی دیگری و مقیاس آن با وضعیت خودشان حاصل می شود.
نکته جامانده در این بحث این است که کارکرد قدم 4و5 افکار و احساسات فرد را بسیار حساس و آسیب پذیر می کند ترس و واهمه پنهان ،کنترل و قضاوت خود و مخاطب، سرزنشهای درونی و بیرونی.. که در برقراری روابط بروز میکند از آثار آن است.
دوست همدرد خواهر و برادر عزیز هر آنچه از آثار و تبعات پنهان و نا محسوس این قدم و مقوله اقرار یگوییم باز هم جای حرف باقیست اما امیدواریم با مطالعه این مطلب و نیز مباحث مربوط به اقرار ، مشارکت،... به یک نتیجه گیری صحیح برسید و این را نیز متذکر شویم هر آنچه گفتیم و سعی در بیان آن داریم هیچ سود و منفعتی نسیبمان نمی کند جز آگاهی و کمک شما.
قدم 4
کارکرد قدم 4 را باید جزو اصلیترین قسمتهای مسیر بهبودی دانست اینگونه که طی این قدم شخص سفری عمیق و پر ماجرا را به درون خود آغاز می کند بسیاری از نقاط کور شخصیتش را خواهد یافت و به شناخت وسیعی از خود دست خواهد یافت اما کامل نخواهد بود . در بررسی این قدم با مراجعه به منابع و متون مربوطه چند مورد اصلی جای بحث و نظر دارد:
طبق دسته بندی انجام شده،قدم 4 روی روابط، رنجشها، احساسات،گناه و خجالت، ترس، روابط جنسی، رازها،سو استفاده ها، داشته ها متمرکز شده. لازمه کارکرد قدم 4 بررسی موارد فوق در غالب ترازنامه های شخصیتی است چگونگی و نحوه نوشتن ترازنامه، بررسی و پاسخ به مباحث و سوالاتیست که توسط انجمن در مورد هر کدام از موضوعات فوق ارائه شده. در جای خود سوالات بسیار دقیق، اساسی و موثر است و نباید متعصبانه آنها را رد کرد معترفیم بررسی و پاسخگویی به مباحث و سوالات مربوطه فرد را با بسیاری از مسائل گم و پنهان درونی آشنا می کند اما مضافا اینکه در جای خود خوب و موثر است اما هدف ما بررسی دقیق کل به جز است در بحث جز مباحث پر اهمیتی بیان شده اما در بحث کلی قدم جای بحث و نظر است. در منابع و متون عنوان شده ترازنامه شامل نقاط مثبت و منفی با هم است اما در عمل معکوس است این رویه در قدمهای 1 و 2 نیز وجود داشت با اینکه طرح قدمها شناخت مثبت و منفی زندگی افراد معرفی شده بود اما در عمل تمرکز روی قسمت منفی بود در قدم 4 نیز اینگونه است آنچه که از طرح مباحث و پرسشهای این قدم و پاسخگویی به آنها حاصل می شود آشنایی و شناخت فرد نسبت به نقاط تیره و تار، شکستها، ضعف و ناکامیهای زندگیست که البته بسیار دقیق و موشکافانه است و اگر صحیح و اصولی بررسی شود بسیار مفید خواهد بود منظور از صحیح و اصولی این است که پس از یادآوری و نوشتن علت و سبب را تنها متوجه شخص ندانیم وواقع بینانه دیگر اشخاص و اسباب را هم مقصر بشماریم اما آنچه که در قدم 4 آمده تنها به بررسی نقش فرد در به وجود آمدن مسائل پرداخته به طوری که در هر مسئله و رابطه ای که به رنجش، سوءاستفاده، ترس ، گناه و خجالت... منتهی شده دنبال یافتن نقش وی در ایجاد آن موارد است این خوب است که انسان کنکاش وبررسی را از خود شروع کند اما نباید به طور مطلق باشد چه بسا مواردی که شخص مورد ظلم واقع شده باشد و روابطش به تیرگی و ناکامی کشیده شده اینکه همه را بنویسیم و دنبال نقش وی در آنها باشیم آنهم در غالب فضای مباحث و سوالات قدم4 نتیجه ای جز مقصر شناختن خود فرد نخواهد داشت البته این مقصر بودن مستقل از معنا و مفهوم رایج است همینکه در هر مساله و رابطه ای شخص تنها دنبال نقش خود باشد و با اعمال و رفتار مخاطب کاری نداشته باشد تقصیر خود را ناخواسته به ناخودآگاه خود دیکته می کند علت را هم فعل و ترک فعلی می آورد که فاعلش خودش است و وقتی هدف از کارکرد این قدم و دیگر قدمها شناخت و تغییر در افکار و اعمال و به طور کلی تغییرات شخصیتیست این می شود که در زندگی آینده نیز با چنین رویکردی نسبت به خود و رابطش پیش رود نتیجه شخصیتی می شود که در مسائل و روابط آتی عملکردی خودشکنانه خواهد داشت به طور ناخودآگاه خود را محکوم به بی حقی می کند و به دنبال علت ناکامی و شکستها تنها در اعمال و رفتار خود می گردد این رویه خلاف ویژگیهای ذاتی و فطری انسان است و وقتی خلاف آنها عمل کند دیر یا زود دچار بحرانهای درونی و بیرونی خواهد شد از بارزترین مشکلات بیرونی این می شود که در روابط و مسائل زندگی هر جا با مشکل برخورد تنها اعمال خود را بررسی می کند و برای خود حقی در بررسی نقش طرف مقابل قائل نمی شود چه بسا مورد ظلم و ناحقیهایی واقع می شود و خود را از هر برخورد و واکنشی باز می دارد چنین مسائل بیرونی به درونیات وی نیز نفوذ می کند اینکه در هر مساله ای فقط به نقش خود کار داشته باشد همانطور که پیشتر بیان شد تاثیرات منفی بر روی ناخودآگاهش خواهد داشت لذا دائما حامل احساساتی چون خودمقصر بینی، ترس، گناه و پشیمانی خواهد بود عزت و اعتماد به نفسش به پایینترین حد خواهد رسید نه تنها آرامشی نمیابد بلکه آغاز جنگ و جدالهای درونی خواهد بود.
نتیجتا اینکه آنچه به عنوان ترازنامه قدم 4 معرفی شده ترازنامه ایست که اولا بعد منفی و ناکامیهای زندگی را در نظر گرفته البته نقاط قوت و مثبت را در بخش داشته ها بیان کرده آنهم مربوط به اندک نقاط قوت زندگیست که مربوط به زندگی پس از ورود به انجمن دانسته و پاسخ به آن اینگونه نتیجه می شود که سبب نقاط قوت و مثبت، موفقیتها و...در زندگی، عضویت و کارکرد اصول انجمن است ثانیا در همین بعد منفی و ناکامی که بررسی شده نیز تنها دنبال یافتن نقش فرد است و با دیگر اسباب و علل را در نظر نگرفته.
دوست عزیز نوشتن ترازنامه شخصی بسیار مفید و موثر است لازمه یک زندگی سالم و موفق نیز داشتن ترازنامه ایست که فرد را به شناخت دقیقی از زندگی برساند اما باید ترازنامه ای تهیه شود که واقع بینانه به مسائل بپردازدمثبت و منفی را باهم و به یک میزان بررسی کند، علل و اسباب را درست و واقعی معرفی کند برای نقش فرد و مخاطب وی در روابط و مسائل تمایز قائل شود و در هر مساله ای همه جوانب را باهم و کامل بسنجد
قدم3
روند قدمها اینگونه است که در قدم یک با بیماری، عاجز بودن ، تسلیم... و در قدم دو با عدم سلامت عقل و نیروی برتر آشنا می شویم و در ادامه در قدم 3 آماده سپردن زندگی به خداوندی که خود درک کرده ایم می شویم ظاهر امر همچون دیگر موارد نیکو و پسندیده است اما در بطن خود موضوع متفاوت از ظاهر است. پس از قبول بیماری و عدم سلامت عقل فرد با نیروی برتر آشنا می شود که در جاهای مختلف انجمن به عنوان نیروی برتر معرفی شده و در ذهن فرد اصلیترین نیروی برتر برنامه بهبودی شناخته می شود در ادامه مفهوم خداوند به میان می آید و نیروی برتر اصلی خداوند معرفی می شود این رویه دارای سلسله مراتب و در رابطه طولی و عرضی باهم اند لذا بر اساس تجزیه و تحلیلهایی که در ذهن اعضا انجام می گیرد نیروی برتر، انجمن و خداوند در یک مسیر موافق قرار دارند وآنجه انجمن می گوید گفته نیروی برتر و خواست خدا و نیز بلعکس آنچه خواست خداست چیزی جز قالب برنامه نیست و آنچه که نیروی برتر می نامیم چیزیست مطابق با اصول و نیز حالتهای دیگر که از ترکیب روابط این سه بدست می آید نتیجه اینکه چون نیروی برتر و خداوند برای شخص حالت خارجی ندارند و تنها انجمن است که از طریق اصول، فضای بهبودی، قدم،... صورت خارجی دارد لذا چون سه مفهوم انجمن ، خداوند، نیروی برتر به هم مرتبط و منطبق اند در ذهن اعضا اینطور برنامه ریزی می شود که خواست نیروی برتر و خداوند در انجمن و برنامه بهبودی متبلور است حال با این توصیف به بررسی قدم 3 بپردازید اینطور نتیجه می شود که هرجا در ظاهر حرف از خداوند، خواست خداوند، تسلیم و سپردن به خداوند در میان است منظور و مفهوم نامحسوس آن انجمن، خواست انجمن، تسلیم و سپردن در برابر انجمن مد نظر است این نظر برای مفهوم نیروی برتر نیز صادق است در واقع انجمن با هم ردیف کردن مفاهیمی اثرگذاری چون نیروی برتر و خداوند در کنار خود نه تنها به اصول خود اعتبار بخشیده بلکه هرجا احتمال این رود که اعضا نسبت به برنامه ایراد و واکنشی داشته باشند خود را دخالت نمی دهد و به ورود مستقیم مفاهیم نیروی برتر و خداوند را بکار می گیرد و فرد چون اعتقاد درونی قوی و محکمی نسبت به این دو مفهوم پیدا کرده دست از جنگ و جدال بر می دارد و امور را انجام می دهد غافل از اینکه خواست و اراده نیروی برتر و خداوند چیزی نبوده جز خواست برنامه که با برچسب نیروی برتر و خداوند به وی القا شده.
جدای از بحث فوق روی قدم سوم در زمینه های دیگری نیز بررسی شده که در ذیل به آن میپردازیم:
مفهوم خداوندی که در این قدم معرفی شده متفاوت از خداییست که در سایر جوامع شناخته شده بر طبق اصول و قدمها شخص خداوندی را میپذیرد که خود درک کرده البته مهمترین ویژگی آن مهربان و عاشق بودن معرفی شده رابطه شخص با خداوند نه از روی خالق و مخلوقی و بندگی کردن است بلکه نوعی استفاده و منفعهت بردن از خداوند مد نظر است، نتیجه درک شخصی این می شود که هرکس به مقتضای وضعیت و نیاز خود صفاتی به وی نسبت می دهد و صفاتی را از وی سلب می کند که این عمل استقلال و احدیت خداوند را خدشه دار می کند در ذهن افراد اینطور باورانده می شود که ایجاد رابطه با خداوندو نیز سپردن زندگی به او بسته به میل خود فرد است این نیز با بحث جبر و اختیار منافات دارد. از دید فلسفی نیز اگر اعضا تمام باورها و عقاید مذهبی گذشته را کنار بگذارند و بخواهند طبق اصول و روند برنامه با نیروی برتر و خداوند آشنا شوند نه تنها راه به جایی نخواهند برد بلکه دچار خطرناکترین مسائل و شبهات فلسفی، اعتقادی خواهند شد. انسان چه بخواهد و چه نخواهد اراده و زندگیش دست خداوند است آنهم نه خداوندی که خود بر اساس قوه تفکر و تعقل محدود خود متصور می شود چه برسد شخصی که قوه تفکر و تعقل خود را مردود کرده و با عینک انجمن به قضیه می نگرد بلکه خداوندی که هیچ عقل و منطقی توان وصف و تعریفش را نخواهد داشت، اگر آنگونه که در ذهن می گذرد خدایی را برای خود متصور شود صفاتی به آن نسبت دهد و به زعم خود زندگیش را به او بسپارد نه تنها در توهمی عمیق فرو رفته بلکه نسبت به ذات حضرت حق نیز بدبین و متنفر می شود نتیجه اینکه عمری را صرف به اصطلاح سپردن و پس گرفتن اراده و اختیار زندگی خود با آن موجود خیالی می کند در انتها هم آنچه که به خاطر کارکرد برنامه بهبودی مبتلا و گرفتارش شده را به تصور اینکه خواست و اراده خداوند بوده می داند لذا به جنگ و مبارزه با خواسته و ناخواسته با خداوند و مفاهیم مرتبت به خداوند می پردازد اما در این قسمت دیگر تنها خدای توهمی را خطاب قرار نمیدهد بلکه خداوند حقیقی را نیز به باد نقد و انتقاد می گیرد.
از دیگر اهداف نامحسوس این قدم بحث مربوط به معنی و مفهوم سپردن است در ظاهر سپردن ارده و اختیار زندگیست اما در اکثر مواردیکه در منابع،مباحث و فضای بهبودی در تفسیر این رویه آمده منظور نظر برای مواردیست که اتفاقات و وقایع خلاف میل فرد است. بیشترین جایی که از این روش استفاده شده مواردیست که یک اتفاق ناخوشایند بیرونی برای فرد اتفاق می افتد و سپردن مسکنیست برای جلوگیری از واکنسها و عکس العملهای احتمالی طبق تعاریفی که در متون ومنابع انجمنها آمده آنجاهایی سپردن پررنگ ظاهر می شود که امور باب میل شخصی فرد نیست ناهنجاریها، حق خوریها، ظلم و ستمهایی که به فرد و یا در محیط وی اعمال می شود اینجاست که مفهوم سپردن آرامش خاطر و خیالی آسوده به فرد می دهد و اورا نسبت به این وقایع و حقایق بی تفاوت می کند اینجاست که فرد اتفاقات را خواست خدا می داند و واکنش ومقابله با آنها را مقابله و مخالفت با خواست خداوند می پندارد به بیان دیگر خوب و بد روزگار را خواست خدا می پندارد که این با حقیقت و واقعیت در تناقض است درست است که همه امور به خواست و اراده خداوند بستگی دارد اما نقش اراده و اختیار انسان چه می شود همانقدر که خداوند جبر خود را بر دنیا حاکم داشته به انسان اختیار و اراده داده تا بتواند مسبب تغییرات درونی و بیرونی خویش باشد اگر به همه امور تنها از دید اختیار و اراده خداوند یا همان جبر الهی بنگریم جایی برای اراده واختیاری که خداوند در اختیار انسان قرار داده باقی نخواهد ماند نتیجتا اینکه این سپردن اراده و اختیار به خداوند در ظاهر مقبول و معقول است اما در باطن و در قالب انجمنهای 12 قدمی برای مواقعیست که اتفاقات و وقایع خلاف میل و ذات فطری و انسانی اعضاست تا فرد نسبت به آن خنثی شود و علت را خواست خدا پندارد.
قدم2
ظبق توضیحاتی که در ابتدای بحث قدم 1 در رابطه با دو بال دانایی و توانایی آوردیم. در قدم 2 بال دانایی یا همان قوه تفکر و تعقل هدف قرار گرفته است درابتدای این قدم نیز تصویری تیره و تار از گذشته فرد به او نشان داده شده و آن را تمام گذشته اش بیان کرده اند مباحث و پرسشهایی که پرداختن و پاسخ به آن یادآوری و مرور قسمتهای ناکام، شکستخورده و ناموفق زندگی گذشته اعضاست به این طریق شخص دید ناقص، منفی و بدبینانه ای نسبت به گذشته خود میابد در ادامه که دنبال علل و سببهای چنین شکستها و ناکامیها می گردد انجمن عدم سلامت عقلش را به عنوان اصلیترین علت معرفی می کند و اعتماد و عمل بر طبق قوای فکری و عقلی نهی و نفی شده و اینطور در ذهن وی باور می شود که زندگی گذشته اش سراسر اشتباه، شکست و ناکامی بوده و علت هم عدم سلامت عقلش است این باورها باعث می شود وی همچون قدم 1 ناچار و نالان دنبال راهی برای درمان عدم سلامت عقلش بگردد این قدم ادامه روند قدم1 در شکستن جوهره وجودی شخص با تخریب و نابودکردن قوای اعتمادو عزت نفس، توانایی، قوه تفکر وتعقل است. اگر از قدم 1 نیروهای سازنده ای در شخص باقی مانده باشد در این قدم از بین خواهد رفت و یا خیلی ضعیف و کمرنگ خواهد شد در واقع شخص دوبال خود را ازدست می دهد جای قوه توانایی و قوای فکری و عقلی، افکار و احساسات جدید در غالب مفاهیمی چون تسلیم، اقرار، عجز، نیروی برتر...پر می شود.
در قدم 2 پس از اینکه باور عدم سلامت عقل برای فرد شکل می گیرد و دنبال راه درمان برای آن می گردد مفهوم نیروی برتر به عنوان درمانگر و بازگرداننده سلامت عقل به او معرفی می شود تعریف مشخصی از نیروی برتر وجود ندارد اما طبق ظاهر عبارت نیروییست برتر از شخص که البته عبارتی پر ایهام است و این اجازه را به فرد و دیگران از جمله انجمن می دهد تا هرچیزی را به عنوان نیروی برتر بشناسند. در ادامه راه وقتی صحبت از نیروهای برتر می شود اولین گزینه پیشنهادی که پیش روی فرد گذاشته می شودخود انجمن، برنامه بهبودی و اصول آن است. این پیشنهاد هم به طور محسوس توسط منابع انجمن، دیگر اعضا و دوستان بهبودی بیان شده و هم به طور نامحسوس به ذهن فرد القا می شود.
واقعیت این گونه است که طبق کارکرد قدم 2 فرد از عقاید، باورها ، تفکرات خود باید دست بکشد و دیگر اعتمادی به قوای عقلی و فکری خود نکند زیرا این قوا بیمار است و لذا نمی تواند تصمیمات درستی اتخاذ کند و در مقابل دل به اصول برنامه دهد و طبق آن پیش رود تا سلامت عقل به او بازگردد. علمای روانشناسی این رویه را استثمار فکر و عقل می دانند،مهمترین شگرد برای بدست گرفتن اختیار افراد. از این پس شخص افکار خود را محکوم به نقص و بطلان میکند و بر روی آن خط قرمز می کشد و در مقابل راه را بروی اصول برنامه باز می گذارد. توضیحا اینکه بزرگترین نقطه قوت و تمایز خود نسبت به دیگر موجودات هستی که همان عقل است را مردود می شمارد، در این وضعیت ناخواسته افسار و اختیارش در اختیار انجمن قرار می گیرد و آنگونه که آن می خواهد و مسیری که او تعیین میکند را باید بپیماید.
دوست عزیز این توضیح تکراریست اما بر حسب تکلیف و وظیفه مجدد بازگو می کنیم: اگر واقعبینانه به گذشته خود بنگرید و خوب و بد را باهم لیست کنید نقاط قوت بسیاری را خواهید یافت اعمال و رفتاری که نه تنها عدم سلامت عقل را نفی می کنند بلکه شمارا در لیست نخبگان و افراد بیش فعال فکری قرار خواهد همه مان در کارنامه گذشته افکاری را به نمایش گذاشته بودیم که هر انسانی را به فکر فرو می برد داشتن چنین قوه عقلی و فکری وتراوش چنین افکاری آرزویی بسیاری از آنها بود که تنها سهمشان مشاهده و حسرت بود، اما متاسفانه در مواردی این استعداد و نبوغ را صرف راههای نادرست و اشتباه کردیم . نتایجی نا مناسب نیز به بار آورد حال نباید اجازه داد این قسمت تیره و تار را به تمام گذشته مان نسبت دهند و قوای فکری و عقلیمان را به کلی بیمار بخوانند و ما را همچون بردگان فکری به دنبال خود بکشانند.
عزیز دل پس از کارکرد این دو قدم به چیزی جز نیستی و پوچی نخواهید رسید از این پس حمال احساساتی منفی و بدبینانه نسبت به خود خواهید بود تواناییها، نبوغ و استعدادها، باورها، تفکرات و تراوشات درونی را کنار می زنید و ناخواسته همچون روباتی خواهید شد که اختیاری از خود ندارد و اراده اش دست هر کس و هرچیزی است جز خودش....
قدم 1
انسان دو بال اصلی برای رسیدن به کمال در اختیار دارد دانایی وتوانایی اینکه راه را بداند و بتواند در آن مسیر حرکت کند حال اگر این دو بال از وی گرفته شود او فلج می شود و قادر به حرکت در مسیر درست نخواهد بود.
قدم اول بال توانایی را نشانه رفته است، مطاالب، مباحث و پرسشهای این قدم که اکثرا مربوط به گذشته فرد است این باور را در وی شکل می دهد که گذشته اش سراسر شکست و نا کامیست، فضای این قدم طوری طراحی شده که قسمت های تیره و تار گذشته را به تمام زندگی گذشته تعمیم می دهد وقتی فرد اینگونه زندگی گذشته اش را مرور می کند به شدت تحت تاثیر قرار می گیرد قدرت تواناییش را نادیده می گیرد عزت نفس، شهامت، اعتماد نفس... او شکسته می شود و ترس و نا امیدی وجودش را فرا می گیرد که این آثار توسط خود برنامه و اعضا پیش بینی و تصدیق شده.
پس از مرور گذشته منفی علت آن اعمال و رفتار فرد به واسطه مبتلا بودن به یک بیماری لاعلاج، کشنده، پیشرونده به نام بیماری اعتیاد بیان می شود.
در این قدم شخص متوجه و قبول می کند که مبتلا به یک بیماری با صفات فوق است. واژه بیماری به تنهایی حامل احساسات منفی و مخرب است چه برسد به اینکه بیماریی باشد با بدترین ویژگیها و آثار. اینجاست که احساساتی چون نا امیدی، یاس، شکست، ترس... گریبانگیر وی می شود. قدم 1 گذشته ناکام فرد را همچون پتکی کوبنده و مخرب می کند و با تمام قدرت بر شخصیت و ساختار وجودیش می زند در نتیجه یک خودشکنی و خودکشی شخصیتی-هویتی برای وی اتفاق می افتد لذا او آشفته و پریشان دنبال راهی برای درمان و رهایی از این وضعیت می گردد و همانهایی که چنین بیماری را به او نسبت دادند راه درمان را برایش معرفی می کنند :(حرکت در مسیر بهبودی کارکرد اصول و قدمها). درمان کلی زندگی به روال برنامه و ادامه کارکرد قدمهاست لکن نسخه اولیه ای که تجویز می شود اجرای اصول همین قدم است از جمله اقرار، تمایل، صداقت، روشن بینی، تسلیم.... در بین این نسخه نیز اصلی ترین مورد اقرار و تسلیم است اقرار به بیمار بودن، عجز، ناتوانی،... و تسلیم در برابر بیماری و جنگ ومبارزه با آن. دوست عزیز جدای از فضای قدم یک ومعیار و میزانهای آن نگاهی به زندگی گذشته و حال خود بیاندازید آنقدر نقاط قوت، موفقیت و پیروزی میابید که در زیر سایه گسترده و بزرگ منفیات گذشته پنهان شده اند و انجمن با نمایش و بزرگنمایی آن قسمت منفی و تیره به طور نامحسوس مارا منکر وجود نقاط قوت و مثبت در زندگی گذشته کرده اند ما نه تنها انسانهای نا توانی نبودیم بلکه از یک نیرو و توان بلقوه ای برخوردار بودیم اما افسوس از اینکه در مسیر نا درست بکار گرفتیم اما حالا نباید اینگونه تاوان دهیم و آنها را نادیده بگیریم. همانطور که در آغاز بحث بیان شد هر فرد دو بال برای پرواز دارد دانایی و توانایی، دانایی از قوای عقل و فکر نشات می گیرد که مورد بحث قدم دوم است اما بال توانایی نقطه تمرکز این قدم است اگر انجمن بتواند این بال را بشکند و عجز و ناتوانی را جایگزین کند فرد را برای ادامه راه آماده می کند همچون پزشکی که با چنین القائاتی مریض خود را عبد و بنده خود می کند و در مقابل راه درمان را تنها تبعیت از نسخه های خود می داند. عزیز دل آنچه که با کارکرد قدم یک حاصل می شود نه شناخت درست بلکه یک شناخت نادرست و منفیبینانه نسبت به گذشته است آنهایی که به صورت جدی و کامل قدم یک را عمل و اجرا می کنند چیزی از اعتماد به نفس، عزت به نفس، قدرت توانایی و... در خود باقی نمی گذارند آشفتگی،ترس، درماندگی و ناچاری وجودشان را فرا می گیرد از خود باوری غلط و اشتباه پیدا می کنند از خود سلب اعتماد می کنند و خود را انسانهایی نا توان می بینند این اصلیترین خواسته و هدف چنین انجمنهاییست تا بتوانند مخاطب پرادعای خود را ناچار و نالان کنند تا بتوانند در ادامه راه اورا همچون مومی در دست بگیرند و باورهای خود را به وی تزریق نمایند. به ندرت عضویست که طعم واقعی حال و احساس خوب، خرسندی و رضایت درون را پس از کارکرد قدم یک بچشد اگر هم چنین حالاتی به وی دست دهد یا موقتی اند یا در پس و کنار خود احساسات منفی خودگرایانه را به همراه دارند به قول معروف به مرگ می گیرند تا به تب راضی شود بالاترین و بهترین حال و احساسات از این به بعد در طول مسیر و کارکرد قدمها مصداق مثال تب است در مقابل مرگی که در قدم اول برای او رخ داده است.
ترس واهمه
عزیز دل آن زمان ترس داشتیم یا حالا که به اصطلاح در مسیر بهبودی در حرکتیم کمی به افکار، اعمال و کردار این دورانمان و دیگر دوستان بهبودی بنگریم. چه شده که اسطوره های شجاعت و شهامت دیروز (هرچند در مسیر نادرست) حال امروز همچون کودکی خردسال برای هر موضوع و مساله کوچک و بی ارزشی ترس تمام وجودشان را فراگرفته و لب به مشارکت و اقرار می گشایند.
شاید در توجیه ،پاسخهایی از ذهن هر کس بگذرد اما در واقع چنین انجمنهایی برای پیشبرد اهداف خود نیاز به اعضایی دارند که جز سرخوردگی، ترس و واهمه چیزی بروز ندهند. انسانهایی که بیشترین حرفهایشان بازگو کردن شجاعت و شهامت هایشان بود حال امروز چه در جلسات چه بین دوستان بهبودی و چه در خانواده و جامعه پای ثابت صحبتهایشان اقرار ترسهای درون است با این باور غلط که اقرارش باعث رهاییست غافل از اینکه به مرور با بیان و تمرکز روی چنین صحبتهایی نه تنها ترس و واهمه ها کاهش نمی یابد بلکه بیشتر می شود و نیز با مطلع کردن دیگران از این درونیات ناخواسته آنها را به قضاوت راجع به خود فرا می خوانید که جز نتیجه منفی برایتان چیزی ندارد.
هدف
متن فوق تیتر سنت پنجم است.
در بررسی تیتر سنت : از جمله هر گروه فقط یک هدف اصلی دارد در می یابیم که فقط واصلیترین هدف گروه ها رساندن پیام است و گروه حق یا وظیفه ای جز پیام رسانی ندارد این هدف مورد نظر انجمنهای 12 قدمیست. در واقع انجمن مسئولیت وتکلیف خود را محدود به پیام رسانی کرده که یکی از نقاط ضعف آن به حساب می آید. برنامه ای را می توان کامل دانست که جدای از موارد تخصصی در تمام حیطه های مربوطه فعالیت نماید و حتی بتواند در قسمتهای تخصصی هم وارد شود. اما انجمنهای 12 قدمی به جای فعالیت های پیشگیرانه که مفیدتر و کارسازترند به درمانگری پرداخته آنهم شروع فعالیت را محدود به پیام رسانی کرده و از باقی مراحل ترک اعتیاد و وابستگیها خود را از مسئولیت و فعالیت معاف کرده. اگر چنین انجمنهایی با چنین امکانات، حوزه وسیع فعالیت، مخاطبین زیاد... حتی به طور ناقص و ضعیف هم به بحث پیشگیری می پرداختند وضعیت به گونه ای دیگر بود انجمنهای 12 قدمی همچون پزشکی می مانند که نسخه ای برای پیشگیری ندارد و فقط به درمانگری می پرداذند در توصیف چنین پزشکی باید بگوییم در ظاهر درمانگری می کند اما در دل مشتاق به جذب مشتری است و یا به گونه ای نامحسوس اعمالی انجام می دهد تا افراد مبتلا به بیماری شوند تا به وی مراجعه کنند و یا مشتاقانه به انتظار جلب و جذب مشتریست. چرا چنین انجمنهایی که به صورت گسترده فعالیت می کنند و در بین جوامع وجاهت و اعتباری بدست آورده اند کاری برای ریشه کنی معضلات نیندیشیده اند و منتظرند افراد معتاد شوند بعد شروع به پیام رسانی کنند این حماقت نیست که به جای ریشه یابی و پیشگیری فقط به درمان بپردازیم؟! همین حماقتهاست که باعث شده نه تنها اعتیادها و وابستگیها ریشه کن و حتی کم نشود بلکه روز به روز در حال افزایش است و بالای 90 در صد از آنهایی هم که به آنها پیام رسانده شده و به عضویت انجمن درآمده اند دچار لغزش و مصرف مجدد می شوند؟!