بیماری اغتیاد

ما کسانی هستیم که در چنگال یک بیماری مزمن، پیشرونده گرفتاریم....

اعتیاد یک بیماری جسمی، روانی و روحانیست.

بیماری ما پیشرونده لاعلاج و کشنده است.

 مطالب فوق قسمتی از توضیحات برنامه درباره بیماری اعتیاد است.

نامیدن و اختصاص اعتیاد به عنوان یک بیماری آثار و تبعات فردی و اجتماعی بسیاری را به همراه دارد.

در بعد اجتماعی وقتی یک ناهنجاری و رفتار ناشایست و پر خطر در جامعه اتفاق می افتد نیازمند برخورد و مقابله از جمله مجازات و تدابیر قانونی را به همراه دارد حال اگر آن اعمال در قالبهایی غیر از جرم و ناهنجاری قرار گیرد به تبع پیگرد قانونی نیز نخواهد داشت.

مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی، روابط جنسی، قمار....در طول تاریخ در هر قوم و قبیله ای با هر آیین و مذهبی به نحوی مذموم و قبیح بوده و هست و موجب اعمال مجازات و تعزیر بوده است.

قرار دادن این اعمال و رفتارها به عنوان یک بیماری باعث می شود عواقب پیش بینی و طرح ریزی شده برای آن کمرنگ و از بین برود و درز مقابل حق و حقوقی برای مرتکبین و مبتلایان به آن ایجاد شود.

انقلاب فوق را در باره رفتار همجنسگرایی اینگونه خدمتتان شرح می دهیم:

طی قرون و سالیان گذشته همجنسگرایی عملی قبیح و شنیع بوده و به عنوان فعل مجرمانه با آن برخورد می شده و در ادیان و فرهنگهای مختلف نیز برای آن مجازات و تدابیری اندیشیده شده بود. 

در عصر حاضر در اولین اقدام و تحول این عمل از حالت جرم خارج شد و به عنوان بیماری معرفی شد که نیازمند پیشگیری و درمان است. پس از مدتی از لیست بیماری هم خارج شد و به عنوان یک نیاز روحی و روانی شناخته شد و امروزه ازدواجهای همجنسگرایان امری قانونی و مشروع به حساب می آید و حتی برخی گروهها و فرقه ها  و روانشناسان نیز آن را توصیه می کنند.

اگر به توطئه های شیطانی در رویه بالا بنگریم خواهیم یافت مراحل فوق نه به طور تصادفی بلکه گام به گام بر اساس حساب و برنامه دقیق و از پیش تعیین شده ای انجام پذیرفته که امروزه این عمل جنبه قانونی و مشروع به خود گرفته.این رویه در قالب مراحل حساسیت زدایی انجام می شود که طی آن به تدریج از حساسیت و واکنش جامعه نسبت به عمل کاسته می شود مثل مساله حجاب در ایران اول جای چادر مانتو و مقنعه آمد بعد روسری جای مقنعه شد بعد شال استعمال شد در همین روند مانتوها کوتاه و تنگتر و اندامی تر شد و نتیجه وضعیت امروز است.

مراحل فوق در باب اعتیاد هم در حال انجام است روزگاری نه چندان دور اعتیاد و مصرفذ مواد مخدر، مشروبات الکلی روابط جنسی و حتی دخانیات عنوان جرم داشتند و برای مرتکبین و مبتلایسان مجازات و تعزیر وضع می شد با شیوع و تنوع گسترده آن در دنیا کم کم واکنش در مقابل مواد با تاثیر و دوز پایینتر کاسته شد و استعمال آن موجه و بلامانع بود از جمله دخانیات، مشروبات کم الکلی،... در ادامه تاسیس چنین انجمنهایی سبب جلب نظر جوامع و حکومتها شد و در باب اعتیاد دل به تعاریف و توضیح و توجیهات آنها دادند لذا اعتیاد ماهیت مجرمانه خود را از دست داد و به عنوان بیماری شناخته شد و مرتکب نه به عنوان مجرم بلکه به عنوان بیمار معرفی می شود ئ به جای تعزیر و مجازات تحت حمایت و درمان قرار گرفت یعنی اعمال و رفتار مجرمانه وی غیر عمدی و از روی بیماریست و باید به جای برخورد تادیبی و تعزیری مورد درمانگری قرار گیرد 

در مرحله بعد این رویه مصرف محدود ، کنترل شده و نوع خاصی از مواد توسط متخصصین ، پزشکان برای فرد تجویز می شود و این مقدار و نحوه مصرف را نیاز و ضرورت فرد می دانند نتیجه این تجویز توزیع و فروش مواد مخدر در غالب مواد درمانگر از جکمله خانواده متادون است و از طرف دیگر تاسیس مراکزی برای استعمال مواد مخدر در شهرهاست که معتاد در آن محل مواد و وسایل مصرف را با سهولت در یافت می کند و در کمال آرامش و احترام استعمال می کند و بدون پیگرد و حتی سرزنشی محل را ترک می کند و به طور روزانه مراجعه می کند.

 حاصل رویه فوق این می شود که زشتی و قباحت مواد مخدر و مصرف آن به شدت کاهش و از بین می رود و آنقدر از آن حساسیت زدایی می شود که  به عنوان یک رفتار عادی اجتماعی انجام می شود. و جامعه ، افراد، خانواده و حکومت نیز حالت بی تفاوتی و کم تفاوتی نسبت به آن پیدا می کند. آنطور که امروزه مصرف مواد مخدر،  الکل ، روایط جنسی، لغزش و مصرف مجدد، عضویت در انجمنهای 12 قدمی، بیان مسائل و مشکلات مربوطه... امری طبیعی و عادی شده هرچند در اصل فرهنگ و ادب ملت و جامعه این به عنوان افشای فحشا و تروبیج و حساسیتزدایی از فساد است.

از بعد فردی نیز این تقسیم بندی حایز اهمیت است. وقتی به جای عنوان مجرم یا معتاد واژه بیمار استفاده می شود از طرفی جدالهای درونی، عذاب وجدانها، سرزنشها و دردهای درونی ساکت می شود و باعث ایجاد توقع طلبی و حق به جانب بینی وی می شود که به جامعه نیز سرایت داده شده و به جای پشیمانی، ندامت از کرده و اعمال و رفتار خود جامعه را نسبت به درمان خود مسئول و مکلف می داند. جامعه نیز به ناچار تسلیم اوامر و عقایدذ این گروه می شود رفتارهای سرزنشگرانه و تعزیری تعزیری و تادیبی خود را متوقف می کند و دامنه و حوزه اختیارات این قشر را گسترش میدهد.

وقتی از این معضل به عنوان بیماری یاد می شود آنتهم بیماری خاص با ویژگیهایی همچون لاعلاج، کشنده، مزمن، پیشرونده.... جدای از آثار غرض ورزانه برای فرد تبعات منفی و مخربی هم به همراه خواهد داشت بدین شرح که: واژه بیمار و بیماری واژه ای منفی و حامل انرژی منفی بسیاریست و از آثار و تبعات آن بروز احساساتی چون یاس،نا امیدی،مرگ، درد و رنج است چه برسد به اینکه در فضای انجمن، جلسات، نشریات، گروههای قدم در تعریف و تفسیر آن وفاهیمی چون لاعلاج، کشنده، مزمن....... آورده می شود که نتیجه ای جز یاس و نا امیدی چه در ضمیر خودآگاه و چه به طور قوی تر در ضمیر ناخودآگاه فرد نخواهد داشت. در تماس با این فضا درون شخص مدام در حال جنگ و جدال و کش مکش برای پذیرفتن یک بیماری با صفات مذکورند که پس از ورود به این انجمن ها مشاهده شده که نتیجه مباحث فوق ایجاد نوعی هراس و ترس، ناامیدی پنهان ولی موثر در به انزوا کشاندن اعضا دارد زیرا اعضا به طور مرتب در جلسات، گروهاا، نشریات، در جمع دوستان بهبودی خود و دیگران را بیمار معرفی می کنند و با توجه به توضیح ابتدای بند خود به دست خود اعتماد به نفس ، عزت نفس قدرت توانایی و استعداد را در خود از بین می برند و مدام برای خود عیب و ایرادی به نام بیماری اعتیاد قائل می شوند.

نکته حایز اهمیت این است که آنچراکه انجمنهای 12 قدمی به عنوان بیماری و عارضه می دانند یک قریضه فطری و ذاتی در هر انسانیست که در جوامع، ادیان و مذاهب گوناگون برای آن تعاریف تقریبا یکسانی شده از جمله آن را هوای نفس و نفس طغیانگر و سرکش درونی می دانند که درون هر انسانی وجود دارد و وی را به بدی و زشتی دعوت می کند. هوای نفسی که از روز تولد و حتی قبل آن به همراه روح در کالبد جسم قرار می گیرد و تا لحظه مرگ و حتی بعدآنهم دست بردار نبوده و همراه انسان است. به عقیده علما و دانشمندان علوم مختلف از جمله فسفه، عرفان و اخلاق که مرتبط با سمت و سوی انجمن است مبارزه با هوای نفس و تلاش برای رهایی از اسارت و دام و نیرنگها آن و در ادامه رام کردن و تربیت آن هدف انسان در زندگیست و این رویه راهی برای رسیدن به تکامل و برقراری رایطه با خداوند است.

حال در قالب انجمن اگر به جای واژه بیماری مفهوم هوای نفس به کار برود تعریف و معانی درست تر به کار گرفته میرود.

طبق تعاریف برنامه هوای نفس از قبل از مصرف مواد مخدر و دیگر وابستگیها با ما بوده.

پس از ترک مواد و دیگر وابستگیها هم با ما خواهد بود.

لاعلاج، مرموز، عروس هزار چهره و نابودگر است.

گرایش و تمایلش به سمت منفیات، بدیها، زشتیها و ناهنجاریهاست.

وسوسه و هواها و امیال نفسانی همان ابعاد روانی، روحانی و فیزیکی بیماری اعتیاد است.

......

اگر کمی به افراد پیرامون خود بنگرید خواهید یافت این حالت یا غریضه در تمام افراد وجود دارد و همه به نوعی با آن دست در گریبانند.

حال با نگاهی روشن بینانه و با تطبیق نسبت به جوامع، مذاهب و دوره های گوناگون زندگی بشر در میابیم که مبارزه و جنگ با هوای نفس یکی از اهداف و برنامه های خلقت انسان است که انسان نه تنها نباید تسلیم آن شود بلکه باید به جهاد و مبارزه با آن بپردازد و اگر آن را در نهاد تمامی انسانها موجود بدانیم دیگر بیماری نیست و یک نفس، حس یا موجود خدادادی درونیست برای آزمایش و امتحان انسان.

قدم 12

بابیداری روحانی حاصل از کارکرد این قدمها ما کوشیدیم این پیام را به معتادان برسانیم و این اصول را در تمام امور زندگی خود به اجرا در آوریم

در قدم 12 نتیجه گیری و ماحصل کارکرد تمام قدمهاست. در سنت پنجم می خوانیم که هر گروه یک هدف اصلی دارد آن هم رسانده پیام به بیمار یا معتادیست که هنوز در عذاب است، هر گروه را افراد و اعضای آن گروه تشکیل می دهند لذا اگر هدف گروه را به اعضای آن تعمیم دهیم حاصل کارکرد قدم دوازده است. اعضا اول خودشان قدمها را کار و در زندگی به اجرا می گذارند سپس با تغییرات شخصیتی که در افکار و احساساتشان رخ داده که انجمن از آن به عنوان روحانیت یاد می کند سعی در پیام رسانی به افراد بیمار در عذاب دیگر می کنند. این امر چکیده و برداشت دوازده قدم و به نوعی هدف اصلی گروه و در کل هدف انجمنهای دوازده قدمیست. لازم است جدای از ظاهر این تعابیر باطن و درون مایه این پروسه را بررسی کنیم.

قدم دوازدهم بر خلاف اکثر قدمهای قبلی تمرکز خود را از منفیات و زندگی گذشته اعضا برداشته و روی نقاط مثبت وقوت حال افراد معطوف داشته. طی مباحث و پرسشها و فضای این قدم شخص به یکباره بعد از خودشکنیها سرزنشهایی که در باره گذشته، شکستها، اشتباهات و کمبودهای شخصیتی می شود تحت فضای مثبت این قدم قرار می گیرد و به مرور مثبتهای زندگی اش البته دوران پس از عضویت می پردازد لذا این محیط و فضا سبب می شود ایمان و باورش نسبت به انجمن و تاثیرات سازنده آن دوچندان شود و از این حالات غریب و تازه ای که برایش به وجود آمده به عنوان روحانیت تعبیر کند. در مرحله بعد که قسمتی از اعتماد به نفس و عزت به نفس از دست رفته اش به طور موقت و در ظاهر به وی برگردانده شد وی به پیام رسانی تشویق می شود ماهیت این پیام هم برای نجات و رهایی افرادیست که از بیماری یا اعتیاد رنج می برند لذا از روی حسن نیت و با صداقت و تلاش صادقانه در این امر می کوشد اما آنچه در واقعیت است خلاف این مدعاست. شخص از روی نا آگاهی و البته حسن نیت در تلاش است پیامی را برساند تا در نتیجه آن افراد دیگری از روی ناچاری و درد به عضویت انجمنهای دوازده قدمی درآیند و تغییرات مورد نظر انجمن روی آنها هم اعمال شود. در نگاه از بعد دیگر به این قدم میابیم تنها راه نجات دیگر انسانهای گرفتار بیماری و اعتیاد و در نگاه کلی تر نجات جامعه از این مشکل در پیام رسانیست توضیح اینکه تمام تلاش و هدف به رساندن پیام ختم می شود که اگر اجتماع بزرگ و قدرتمندی همچون انجمنهای دوازده قدمی راجه به مهمترین دغدغه جامعه این چنین باشد این باور بعد از اعضای آنها به افراد  جامعه، مخاطبین، مسئولین و نهادهای مربوطه نیز تسری می یابد و کم کم راه های دیگر کمرنگ یا حذف خواهند شد. اما چه چیزهایی کمرنگ و حذف می شوند؟ برای بروز حالات و رفتار بیرونی نشات گرفته از مصرف مواد مخدر و دیگر موارد که به عنوان ناهنجاری شناخته شده اند در جومع مختلف در تمام دوران ها و ادیان و مذاهب مختلف تدابیری اندیشیده شده. مجازات تادیبی و تعزیری، جریمه، تنبیه و توبیخ نمونه ای از تدبیرهاست که در زمان و مکان تفاوت دارند اما آنچهمشترک در اکثریت است این است که هیچ وقت اجتماع و حکومتها نسبت به چنین اعمالی بی تفاوت نبوده اند و به ندرت با چنین اعمالی برخورد با ملایمت و عطوفت داشته اند و در اکثر موارد تنبیه و تعزیر هرچند کم و ناچیز هم قرار داده اند، حال انجمنهای 12 قدمی که امروزه مهمترین و اصلیترین نهادهای مربوط به چنین اعمال و رفتاری هستند نه تنها تعزیر و تنبیهی تجویز نمی کنند بلکه علت چنین رفتاری را بیماری اعتیاد و وابستگی می دانند و محدوده و خط مقدم فعالیت خود را محدود به پیام رسانی کرده اند به تبع با این عمل مخاطب خود را تحت عطوفت و مهربانی خود می گیرند و وی نسبت به واکنشهای اجتماع و حکومتها جری و متوقع خواهد شد در مقابل اجتماع و نهادهای مربوطه نیز تحت تاثیر انجمنهای 12 قدمی رفتارهایی مشابه یا در جهت با رفتارهای انجمن خواهند داشت تمام رویه فوق به یک طرف و نفس و هوای درونی سرکش انسان هم در مقابل به یک طرف، نفسی که هم علم و هم تجربه ثابت کرده اگر تحت قوانین و مقررات و در مواردی اجبار و تنبیه و تعزیر قرار نگیرد سلامت خود و جامعه را به خطر خواهد انداختهمین یکی از مهمترین عواملیست که امروزه با توجه به فعالیت چشمگیر چنین انجمنهایی نه تنها آمار و جمعیت معتادان و منحرفین فکری و اخلاقی کم نشده بلکه بر تعداد و میزان آن هم افزوده شده است.  در همین راستا می توان به بی تفاوتی برنامه نسبت به عوامل و اسباب ایجاد چنین معضلاتی اشاره کرد به بیان ساده مگر نمی شد در قدم 12 در کنار واژه ومفهوم پیام رسانی پیام به معتاد در حال عذاب، عبارتی با عنوان مبارزه و مقابله با مسببین و عوامل بیماری و اعتیاد را گنجاند؟ و یا در سنت پنجم مبارزه،مقابله و پیشگیری را جز اهداف اصلی گروه قرار دهد. مثالی که در این بخش هم مصداق دارد مثال باغیست که تنها به کود و آب درختان رسیدگی شود و علفهای هرز و آفات را به حال خود بگذاریم هرچه هم درختان قوی و اصلاح شده باشند هرچه قدر آبیاری و کوددهی قوی باشد ولی اگر سم زنی ، هرس و وجین نشوند در مدت کوتاهی شاخ و برگ اضافی، آفات، علفهای هرز باغ را اشغال می کنند دیگر از درخت و میوه خبری نخواهد بود. بحث ما هم همینگونه است چرا بگذاریم انسانهایی به دام اعتیاد گرفتار شوند و بعد برای نجاتشان بکوشیم چرا پیام را به عنوان انذار و هشدار به افراد عادی ندهیم تا از عواقب و پیامدهای چنین رفتار و اعمالی متنبه و توجیه شوند و به مرحله در حال عذاب نرسند؟ از طرف دیگر چنین انجمنهایی با فعالیتهای قوی و قدرتمندی که دارند می توانند در زمینه مبارزه و مقابله فعالیت کنند. برگزاری همایشها، اجتماعات ، تظاهرات و اعتراضات در جهت مبارزه با تولیدکنندگان اسباب و وسایل مربوطه می تواند گام بزرگی در پیشگیری باشد. تجربه و علم ثابت کرده و در قول معروف هم هست که پیشگیری بهتر از درمان است پس زمانی برنامه های 12 قدمی را می توان کامل دانست که هم پیشگیری باشد هم درمان.

 

قدم 7


قدم هفت مکمل قدم ششم است توضیحات مورد نظر همانهاییست که در قدمهای قبلی بیان شد و در اینجا از باب یادآوری مواردی را متذکر می شویم. اینکه انسان با نواقص و کمبودهای خود آشنا شود خوب و سازنده است اما نه اینگونه که در این چهار قدم اخیر به آن پرداخته شده علاوه بر این چهارقدم قدمهای یک و دو نیز رویکردی اینچنینی دارند در این شش قدم که نیمه بیشتر برنامه را در خود گنجانده شخص با بعد منفی شخصیت و زندگی خود آشنا می شود وقتی در این فضا قرار می گیرد ناخواسته نگاه و باورهایش نسبت به خودش عوض می شود آنقدر از مشکلات، شکستها، نواقص و کمبودهایش بحث و پرسش شده که فرد از نقاط قوت و تواناییهایق خود غافل می شود در قدم هفتم نیز این وضعیت تشدید می شود به نحوی که تمام توجه فرد روی نواقص و کمبودهایش می شود رابطه اش با خداوند مختص رفع آنها خواهد بود زمانی می توان برنامه را متعادل و کامل دانست که جایی هم برای شناسایی نقاط قوت و توانایی باشد قدمهایی همچون قالب شش قدم مذکور وجود داشته باشد اعمال و رفتارهایی که عاقلانه و درست بوده اند موفقیتها و پیروزیها هم لیست شوند از دل آنها هم تواناییها و نقاط قوت را در آوریم و در قدمی مشابه قدم هفتم خاضعانه و فروتنانه از خداوند خواستار ثبات، استمرار آنها شویم.

عزیز دل فضای این قدمها همچون باتلاقیست از مشکلات، نواقص، شکستهاو کمبودها که شخص را در خود می بلعد و وی مدام در حال دست و پا زدن در آن است با برنشمردن توانایی ها، استعدادها و پیروزیها اعتماد و عزت نفس خود را ازدست خواهد داد ناخودآگاه از خود آزرده خواهد شد آشفتگی و پریشانی دنیای درون و بیرونش را فرا خواهد گرفت از خود جز نواقص و کمبود، شکست ، ناکامی چیزی نمیشناسد. دوست عزیز این رویه ایست که در بررسی روی حالات و رفتار اکثریت  اعضا مشاهده شده است حال این امکان هم هست فردی نقاط قوت و توانایی خود را نیز بازشناسی کند اما تاب برابری با فضای یکسونگرانه این قدمها را نخواهد داشت. امید است بپذیرید و بدانید چنین برنامه و قدمهایی نه تنها انسان را به رشد و تعالی نخواهند رساند بلکه اورا به سمت انزوا و تنهایی شدیدتری می کشانند این از بدیهیات است که وقتی انسان به طور مداوم و با انرژی مضاعفی در این مسیر به اصطلاح بهبودی قرار بگیرد آنچنان در خود منفییات، مشکلات، نواقص... می بیند که راهی جز انزوا، تنهایی نخواهد داشت و آخر الامر دچار لغزش یا اختلالات شخصیتی خواهد شد.

قدم3

ما تصمیم گرفتیم که اراده و زندگی خود را به مراقبت خداوند بدان گونه که اورا درک می کنیم بسپاریم

روند قدمها اینگونه است که در قدم یک با بیماری، عاجز بودن ، تسلیم... و در قدم دو با عدم سلامت عقل و نیروی برتر آشنا می شویم و در ادامه در قدم 3 آماده سپردن زندگی به خداوندی که خود درک کرده ایم می شویم ظاهر امر همچون دیگر موارد نیکو و پسندیده است اما در بطن خود موضوع متفاوت از ظاهر است. پس از قبول بیماری و عدم سلامت عقل فرد با نیروی برتر آشنا می شود که در جاهای مختلف انجمن به عنوان نیروی برتر معرفی شده و در ذهن فرد اصلیترین نیروی برتر برنامه بهبودی شناخته می شود در ادامه مفهوم خداوند به میان می آید و نیروی برتر اصلی خداوند معرفی می شود این رویه دارای سلسله مراتب و در رابطه طولی و عرضی باهم اند لذا بر اساس تجزیه و تحلیلهایی که در ذهن اعضا انجام می گیرد نیروی برتر، انجمن و خداوند در یک مسیر موافق قرار دارند وآنجه انجمن می گوید گفته نیروی برتر و خواست خدا و نیز بلعکس آنچه خواست خداست چیزی جز قالب برنامه نیست و آنچه که نیروی برتر می نامیم چیزیست مطابق با اصول و نیز حالتهای دیگر که از ترکیب روابط این سه بدست می آید نتیجه اینکه چون نیروی برتر و خداوند برای شخص حالت خارجی ندارند و تنها انجمن است که از طریق اصول، فضای بهبودی، قدم،... صورت خارجی دارد لذا چون سه مفهوم انجمن ، خداوند، نیروی برتر به هم مرتبط و منطبق اند در ذهن اعضا اینطور برنامه ریزی می شود که خواست نیروی برتر و خداوند در انجمن و برنامه بهبودی متبلور است حال با این توصیف به بررسی قدم 3 بپردازید اینطور نتیجه می شود که هرجا در ظاهر حرف از خداوند، خواست خداوند، تسلیم و سپردن به خداوند در میان است منظور و مفهوم نامحسوس آن انجمن، خواست انجمن، تسلیم و سپردن در برابر انجمن مد نظر است این نظر برای مفهوم نیروی برتر نیز صادق است در واقع انجمن با هم ردیف کردن مفاهیمی اثرگذاری چون نیروی برتر و خداوند در کنار خود نه تنها به اصول خود اعتبار بخشیده بلکه هرجا احتمال این رود که اعضا نسبت به برنامه ایراد و واکنشی داشته باشند خود را دخالت نمی دهد و به ورود مستقیم مفاهیم نیروی برتر و خداوند را بکار می گیرد و فرد چون اعتقاد درونی قوی و محکمی نسبت به این دو مفهوم پیدا کرده دست از جنگ و جدال بر می دارد و امور را انجام می دهد غافل از اینکه خواست و اراده نیروی برتر و خداوند چیزی نبوده جز خواست برنامه که با برچسب نیروی برتر و خداوند به وی القا شده.

جدای از بحث فوق روی قدم سوم در زمینه های دیگری نیز بررسی شده که در ذیل به آن میپردازیم:

مفهوم خداوندی که در این قدم معرفی شده متفاوت از خداییست که در سایر جوامع شناخته شده بر طبق اصول و قدمها شخص خداوندی را میپذیرد که خود درک کرده البته مهمترین ویژگی آن مهربان و عاشق بودن معرفی شده رابطه شخص با خداوند نه از روی خالق و مخلوقی و بندگی کردن است بلکه نوعی استفاده و منفعهت بردن از خداوند مد نظر است، نتیجه درک شخصی این می شود که هرکس به مقتضای وضعیت و نیاز خود صفاتی به وی نسبت می دهد و صفاتی را از وی سلب می کند که این عمل استقلال و احدیت خداوند را خدشه دار می کند در ذهن افراد اینطور باورانده می شود که ایجاد رابطه با خداوندو نیز سپردن زندگی به او بسته به میل خود فرد است  این نیز با بحث جبر و اختیار منافات دارد. از دید فلسفی نیز اگر اعضا تمام باورها و عقاید مذهبی گذشته را کنار بگذارند و بخواهند طبق اصول و روند برنامه با نیروی برتر و خداوند آشنا شوند نه تنها راه به جایی نخواهند برد بلکه دچار خطرناکترین مسائل و شبهات فلسفی، اعتقادی خواهند شد. انسان چه بخواهد و چه نخواهد اراده و زندگیش دست خداوند است آنهم نه خداوندی که خود بر اساس قوه تفکر و تعقل محدود خود متصور می شود چه برسد شخصی که قوه تفکر و تعقل خود را مردود کرده و با عینک انجمن به قضیه می نگرد بلکه خداوندی که هیچ عقل و منطقی توان وصف و تعریفش را نخواهد داشت، اگر آنگونه که در ذهن می گذرد  خدایی را برای خود متصور شود صفاتی به آن نسبت دهد و به زعم خود زندگیش را به او بسپارد نه تنها در توهمی عمیق فرو رفته بلکه نسبت به ذات حضرت حق نیز بدبین و متنفر می شود نتیجه اینکه عمری را صرف به اصطلاح سپردن و پس گرفتن اراده و اختیار زندگی خود با آن موجود خیالی می کند در انتها هم آنچه که به خاطر کارکرد برنامه بهبودی مبتلا و گرفتارش شده را به تصور اینکه خواست و اراده خداوند بوده می داند لذا به جنگ و مبارزه با خواسته و ناخواسته با خداوند و مفاهیم مرتبت به خداوند می پردازد اما در این قسمت دیگر تنها خدای توهمی را خطاب قرار نمیدهد بلکه خداوند حقیقی را نیز به باد نقد و انتقاد می گیرد.

از دیگر اهداف نامحسوس این قدم بحث مربوط به معنی و مفهوم سپردن است در ظاهر سپردن ارده و اختیار زندگیست اما در اکثر مواردیکه در منابع،مباحث و فضای بهبودی در تفسیر این رویه آمده منظور نظر برای مواردیست که اتفاقات و وقایع خلاف میل فرد است. بیشترین جایی که از این روش استفاده شده مواردیست که یک اتفاق ناخوشایند بیرونی برای فرد اتفاق می افتد و سپردن مسکنیست برای جلوگیری از واکنسها و عکس العملهای احتمالی طبق تعاریفی که در متون ومنابع انجمنها آمده آنجاهایی سپردن پررنگ ظاهر می شود که امور باب میل شخصی فرد نیست ناهنجاریها، حق خوریها، ظلم و ستمهایی که به فرد و یا در محیط وی اعمال می شود اینجاست که مفهوم سپردن آرامش خاطر و خیالی آسوده به فرد می دهد و اورا نسبت به این وقایع و حقایق بی تفاوت می کند اینجاست که فرد اتفاقات را خواست خدا می داند و واکنش ومقابله با آنها را مقابله و مخالفت با خواست خداوند می پندارد به بیان دیگر خوب و بد روزگار را خواست خدا می پندارد که این با حقیقت و واقعیت در تناقض است درست است که همه امور به خواست و اراده خداوند بستگی دارد اما نقش اراده و اختیار انسان چه می شود همانقدر که خداوند جبر خود را بر دنیا حاکم  داشته به انسان اختیار و اراده داده تا بتواند مسبب تغییرات درونی و بیرونی خویش باشد اگر به همه امور تنها از دید اختیار و اراده خداوند یا همان جبر الهی بنگریم جایی برای اراده واختیاری که خداوند در اختیار انسان قرار داده باقی نخواهد ماند نتیجتا اینکه این سپردن اراده و اختیار به خداوند در ظاهر مقبول و معقول است اما در باطن و در قالب انجمنهای 12 قدمی برای مواقعیست که اتفاقات و وقایع خلاف میل و ذات فطری و انسانی اعضاست تا فرد نسبت به آن خنثی شود و علت را خواست خدا پندارد.

شخصیت اعضا

افراد نه از روی تمایل و علاقه بلکه از روی ناچاری و درد به انجمن پناه می آورند این نحوه ورود در اخلاق و رفتار بسیار موثر است اگر کسی از روی تمایل بدون هیچ دردی به عضویت انجمن درآید خیلی زود پی به ماهیت آن می برد واز ادامه راه منصرف می شودویا اگر هم بماند خیلی از اصول و قواعد برنامه را نمی پذیرد و نسبت به آن واکنش نشان می دهد. اما آنها که از سر درد پا به انجمن می گذارند آنقدر درگیر گرفتاریهای درون و بیرون اند آنقدر تشنه راهی برای رهایی و نجات اند که حاضرند برای خلاصی از آن تن به هر کاری و پا در هر راهی نهند چه برسد به انجمنهای 12قدمی که هدف خود را همین موضوع قرار داده.

افکار و احسااسات افراد در هنگام ورود جوری هدایت می شود که انجمن را بهترین و موثرترین راه به حساب می آورد پس از آنهمه شکست، نا امیدی، ترس، ترورهای شخصیتی و... مورد نوازش، تشویق و تایید اعضا قرار می گیرد او نیز اینطور پرورش میابد که نسبت به تازه واردان و دیگران همین رفتار را داشته باشد. رفتارهای گرم و جذاب اعضا باعث می شود التیامی باشد برای دردهای دیروز خیلی بعید است شخصی در این حالات قرار بگیرد و به فکر بررسی و تحقیق راجع به اصل و ماهیت برنامه بپردازد لذا غرق این محیط شده به آن ایمان می آورد دل به برنامه می دهد و شروع به حرکت در این مسیر می کند کم کم با اجرای آن شخصیتی مطابق با سیاستهای برنامه پیدا می کند که در این جا چند مورد از بارزترین آنها را بر می شماریم:

تاییدطلبی: وقتی شخص از روز اول تشویق و تایید می شود، از سوی خانواده و محیط نیز مورد محبت قرار می گیرد،  هر اشتباه و گناهی مرتکب می شود در جلسه اقرار می کند به جای سرزنش و ارعاب، سکوت و تشویق می بیند، کم کم تصور می کند اصل بر این است که هر چه کرد و نکرد باید تایید و تشویق شود و کسی نباید از او را توبیخ کند در نتیجه به شخصیتی تایید طلب تبدیل می شود تاب و تحمل انتقادات دیگران را ندارد در برابر سرزنش، انتقاد و حتی نظرات دیگران جبهه می گیرد حاضر است هر کاری کند تا تایید شود به جلسه می رود، مشارکت می کند، اعلام پاکی می کند، خدمت میکند، عشق می دهد و هر کار دیگری که این نقص او را ارضا کند.....

انزوا: یکی از اهداف و شعارهای برنامه رهایی از انزوا و تنهاییست اما در حقیقت افراد پس از ورود به برنامه بیشتر درگیر انزوای درون و بیرون می شوند. اگر کمی صادق باشیم و به خود و دوستان بهبودی نظر کنیم می بینیم در افکار و عقاید انجمن منزوی شده ایم کمتر چیزی جز انجمن را می پذیریم کمتر را ه و روشی را جز با اصول برنامه اجرا نمی کنیم خط کش اعمال و رفتارمان اصول انجمن می شود که بازتاب آن در دنیای بیرون شخص موجب انزوای محیطی او می شود از جامعه کناره می گیردبیشترین  ارتباطات، رفت و آمدها، تماسها، مخاطبین... محدود به انجمن و اعضا و افراد مربوط به انجمن می شود این خود انزوای پنهانیست که شخص نمی تواند با غیر اعضای انجمن ارتباط بر قرار کند و یا در ارتباطات با مشکل بر می خورد یا متحمل رنج و سختی روحی و احساسی می شود و منزوی انجمن می شود 

کنترل و قضاوت: کارکرد قدمهای 12 گانه، شرکت در جلسات و ارتباط با دوستان بهبودی از عوامل اصلی پدید آمدن این صفات است. وقتی شروع به قدمهای 12 گانه می کنیم با چهره ای ناقص و منفی از خود آشنا می شویم و خواسته و ناخواسته تمام اعمال و رفتار خود را کنترل می کنیم. وقتی به جلسات می رویم و پای مشارکت دیگران می نشینیم حرفهایی که موضوع و حیطه آن تجربیات، شکستها، پیروزیها، اشتباهات و در کل در محور خود شناسی و شخصیتشناسی فردی است، نا خواسته در گیر قضاوت و بررسی وضعیت گوینده می شویم خطرناک تر اینجاست که به طور مرتب و روزانه به جلسات برویم و ساعاتی را پای شخصی ترین حرفهای افراد بنشینیم و یا در جلسات گروهی قدم شرکت کنیم، کم کم تمام فکر و تمرکزمان روی باطن و شخصیت اعضا و افراد جامعه متمرکز می شود هر چند ادعای حفظ گمنامی و دوری از کنترل و قضاوت می کنیم اما خیلی از صحبتها و بحثهایمان مشغول همین امور است انسانهای معمولی بعد از چند بار ارتباط از ما خسته می شوند از اینکه از لحظه ورود تا زمان جدایی زیر ذره بین ما هستند و رابطه شان را با ما محدود می کنند اعضای خانواده و نزدیکان اسند که مجبورا ما را تحملب می کنند یا سکوت و یا وا کنش نشان می دهند اگر از آنها در  محیطی امن و راحت سوال شود خواهند گفت که ما به همه کارشان کار داریم در هر امری دخالت می کنیم نظر می دهیم و اگر مطابق خواست ما نکنند ناراحت خواهیم شد. اما وضعیت روابط با اعضای دیگر فرق می کند از آنجایی که اکثریتمان در گیر این نواقص هستیم دنبال کسی برای همراهی می گردیم لذا اگر باز هم صادقانه به روابطمان با هم نگاه کنیم میبینیم بیشتر حرف و بحثهایمان محدود به کنترل و قضاوت است یا از خود و افکارو رفتار خود می گوییم یا روی افکار و رفتار طرف مقابل متمرکزیم و نظر و انتقاد می دهیم یا افراد غایب قضاوت می کنیم قسمتهای خوبش را جز حرفهای بهبودی می شماریم و غیر آنرا نفی می کنیم شاید بگوییم اصول برنامه هم کنترل و قضاوت را نفی کرده اما دوست عزیز آنچه در عمل اتفاق می افتد دقیقا بر عکس شعارها و تئوریهای انجمن است

بخل، حسد:

از جمله آثار مخرب شنیدن مستمر تجربیات، شکستها، پیروزیهای ... دیگران ایجاد حس بخل و حسد در شنونده است. وقتی نگاه به زندگی خود گذشته خود شخصیت خود از زاویه و عینک انجمن می بینیم و اکثر آن منفی و ناکام اند، وقتی بیشتر مشارکتهایی که می کنیم شامل حال بدو شکستها، گناه ها و رنجشهایمان است وقتی بیشتر مشارکتهایی که می شنویم هم همین مضمون را دارند به طور نا خودآگاه نسبت به موفقیتها و پیروزیها ...ی دیگران حس بدی پیدا می کنیم این می شود که وقتی عضوی حال و احساس بدی دارد تمام انرژی خود را صرف خدمت به او می کنیم تا حال و احساس خوبی پیدا کند اما وقتی شخصی حال و احساس خوبی دارد در ظاهر خوشحال می شویم اما ضمیر ناخوداگاهمان پر از حس حسادت می شود ناخواسته انتظار دیدن حال بد او را می کشیم شاید این صحبتها را نقض کنید اما بررسیهای ما روی اعضا آن را ثابت کرده شما هم اگر کمی روی این قضیه تامل کنید نتایج بدست آمده را تایید خواهید کرد

ترس و واهمه: با مشاهده زندگی اعضا این صفات نیز به وفور به چشم می خورد برخلاف اظهارات که گفته می شود ترس برای زندگی گذشته بوده و در اینجا با ترسهایمان زندگی نمی کنیم، روند اجرای اصول به نحویست که اعتماد و عزت نفس را از وی می گیرد و ترس و واهمه جایگزین می شود با کارکرد قدمها خصوصا 1،2،4،6،7 اعضا ناخواسته نسبت به خود بدبین می شوند و صحت و درستی هر فکر و عملی که از خود بوز می دهند را مشکوک به نقص و بطلان می دانند چنین رفتارهایی نشان از یک ترس و واهمه درونیست که البته به وضوح درصحبتها، رفتار و اعمال وی مشخص است.

عدم مسولیت پذیری: انتظاری که انجمن برای اعضا ایجاد کرده تبدیل شدن به اشخاصی مسول، سازنده و قابل قبول برای جامعه است. اما در واقعیت عکس آن اتفاق می افتد در رابطه با مسولیت پذیری وضع شذت بیشتری پیدا می کند از آنجایی انجنهای 12قدمی بیماری اعتیاد و عدم سلامت عقل به افراد القا کرده است و اعضا این باور را به خود قبولانده اند به طور ناخودآگاه  اعمال و رفتار خود را به بیماری اعتیاد و عدم سلامت عقل نسبت می دهند و هرجا مرتکب اشتباه و خطایی می شوند آن را به گردن این دو می اندازند این ذهنیت از باور شخصی اعضا نیز فراتر رفته و در ذهن اعضای دیگر، بستگان و جامعه نیز منتشر شده لذا دیگران نیز بیماری و عدم سلامت عقل فرد را پذیرفته و با مشاهده چنین بهانه و دستاویزهایی از سوی وی برای رفع مسولیت و اتهام از خود،  در ظاهر برای وی مصونیت قائل می شوند اما در حقیقت  واهمه وترس از عواقب امور وی است که او را معاف و در مواردی محروم از عمل یا ترک عملی کرده اند.

چند شخصیتی: بررسی روی اعمال و رفتار اعضا نشان می دهد در رابطه با مخاطبین رفتارهای گوناگونی از خود نشان می دهد اصلیترین مخاطبین وی دوستان بهبودی، خانواده و جامعه می باشد. اکثریت رفتاری که در رابطه با دوستان بهبودی، جلسات دارد متفاوت از رفتاریست که با خانواده و دیگران دارد، عمده دلیل هم فضاییست که در انجمن حاکم است پایبندی به اصولی همچون صداقت،پذیرش، تمایل، فروتنی... ملاک ارزیابی اعضاست لذا تماما تلاش می کنند در فضای بهبودی آن را به اجرا بگذارند و چون جامعه در برخی موارد نسبت به این اصول بیگانه است آن را محدود به فضای انجمن می کند و در مقابل نیز رفتارها و عقایدی بر جامعه حاکم است که انجمن آنها را نپذیرفته و انجام آن باعث واکنش و برخورد با وی می شود آن را در انجمن به کار نمی برد البته افراد در بدو ورود و روزهای اول اصول جامعه و انجمن را به هم تعمیم می دهد که واکنشهای متفاوت دو طرف موجب می شود کم کم چندگانگی رفتاری برای وی به وجود آید و در روابط و مسائل درون و بیرون فضای بهبودی متفاوت عمل کند مصداق این نظر برای افرادی که در داخل و خارج از فضای بهبودی با وی در ارتباط اند کاملا مشهود است از دید آنها آنچه وی در فضای بهبودی بیان و نشان می دهد متفاوت و مغایر از عملکرد وی در بیرون است وی را به قول معروف ظاهر ساز و یا در عرف انجمن متهم به استفاده از ابزار و ماسکهای شخصیتی می کنند اما در بسیاری موارد وی ناخواسته دچار چنین رفتاری می شود و وقتی به اعمال و رفتار خود می نگرد خود نیز معترف است. شما نیز احتمالا همزمان که این مطلب را می خوانید بسیاری از دوستان بهبودی خود را که دچار چنین تعارضات شخصیتی اند از ذهن بگذرانید قابل ذکر است شدت این تناقضات با افزایش سن پاکی بیشتر می شود.

سازشکار و ظلم پذیر: اجرای قدمها و اصول روحانی ناخواسته شخصیتی سازشکار و ظلم پذیر را در افراد ایجاد می کند این مبحث به تفصیل در بخش اصول روحانی شرح داده شده اما به اختصار بگوییم که اگر اصول و قواعد اصلی و پایه را لیست و بررسی نمایید تماما مسبب و مقصر را خود فرد شناخته و در جایی هم که حق با اوست و دیگری مقصر است عمل وی محدود به بخشش، اقرار و یا سپردن به نیروی برتر و خداوند می شودو نیز لذا کم کم این باور در وی شکل می کرد و در اکثر موارد خود را مقصر می بیند در ضمن نسبت به اتفاقات و رویدادهای بیرونی بی تفاوت می شود و این حق را از خود سلب می کند که واکنشی نشان دهد و یا به مبارزه و مقابله با ناهنجاریها بپردازد البته این رویه در سیاستهای کلی برنامه هم وجود دارد انجمنهای اینچنینی که با این گستردگی فعالیت دارند هیچ اقدام پیشگیرانه ای نمی کنند و فقط راه درمان را پیش گرفته اند

افسردگی و اظطراب: بازتاب و مصداق این ویژگیها در مشارکت اکثریتی اعضا پیداست. قسمت اعظم مشارکتها چه از لحاظ کمیت و چه کیفیت مربوط به حال و احساسات منفی اعضاست. اگر در دوران مطالعه این مطالب به طور مستمر به جلسات می روید و یا محیطتان را دوستان بهبودی پرکرده اند امکان دارد در هاله افکار و احساسات خاصی قرار گرفته باشید در نتیجه به خوبی نمی توانید نوشته ها را روی اعضا تطبیق دهید لذا پیشنهاد می کنیم برای مدتی محیط و مخاطبین خود را تغییر دهید و ارتباط با اعضا را کم کنید بعد از چند وقت مجدد روابط خود را از سر بگیرید و وضعیت را بررسی کنید آنوقت حتی افسردگی و پریشانی در چهره اکثریت اعضا مشاهده خواهید کرد هرچند تظاهر به حال و احساس خوب، بهبودی و روحانیت می کنند 

مطلقگرا: با توجه به اینکه در انجمنهای 12 قدمی رسیدن به تعادل شخصیتی مد نظر است لکن دید اعضا نسبت به مسائل پیرامون صفر و صدیست. توان جمع خوب و بد، ضعف و قوت را ندارند هرچند خوش بینی تبلیغ می شود اما اعضا مطلق بین می شوند به نحوی که افراد، مسائل و رویدادها را یا خوب می بینند یا بد. در مورد روابط با سایریین اگر نظرشان جلب نقطه مثبتی شود ناخواسته وی را از نقص و عیب بری می کنند و به عکس کوچکترین خطاها از سوی شخص دیگر وی را از چشمشان می اندازد و آن عیب و نقص را به تمام شخصیت وی تعمیم می دهند. عامل بروز بسیاری از رنجشها نیز همین است در رابطه با افراد و مسائل انتظاری مثبت در خود ایجاد می کنند و وقتی اتفاقی خلاف انتظار بیفتد به کلی زاویه دید معکوس می شود نظرشان بر می گردد که حاصل آن رنجش و کینه هاییست که باخود حمل می کنند. در مقابل اگر نقطه ضعفی را به فردی تامیم دهند عملکرد کلی وی را منکر و رد می کنند. 

حرافی: متاسفانه تمایل اعضا به سمت حرف و صحبت بیشتر است تا سکوت و عمل.از آنجاییکه اقرار ومشارکت از جمله اصول برنامه است و اعضا می بایست افکاردرونی خود را بیان و به مشارکت بگذارند کم کم این عمل عادتشان می شود و وقتی عادت شد فرقی ندارد بین دوستان بهبودی باشد یا افراد جامعه. بر اساس ویژگیهای شخصیتی انسان حرف و عمل در تناقض با هم اند به قول معروف دوصدگفته چون نیمکردار نیست. نتیجتا می بینیم رشد شخصیتی اعضا به سمت سخنوری بیشتر میل می کند تا حرکت در مسیر عمل چه بسیار اعضایی می شناسیم که زیباترین،پرانگیزه ترین... صحبتها را می کنند اما وقتی به عملکردشان نگاه می کنیم می بینیم بعضا خود عملکردی ندارند. چه بسیار مشارکتهایی که حرف از تصمیمات و انگیزه های بزرگ دارد اما در پس آن دلسردی و بی تفاوتیست البته این نیز چون بقیه به صورت غیر ارادی برای اعضا اتفاق می افتد و به ناچار درگیر این عارضه می شوند

خودمشغولی: هرچند انجمن سعی در برطرف کردن خودمشغولی می کند و آن را از عوامل تشدیدکننده بیماری دانسته اما در عمل یکی از عواقب و آثار کارکرد قدمها خودمشغولیست، با قرار گرفتن در فضای بهبودی، کارکرد قدمها و اجرای اصول افکار و احساسات فرد به طور دائم و مستمر درگیر مسایل درونی و مفاهیمی چون بیماری، عدم سلامت عقل، نواقص و از این قبیل موارد می شود ماحصل این رویه چیزی نیست جز خودمشغولی فرد یا به عبارت دیگر دست و پا زدن در این وادی

عیب جویی: یکی از منفورترین حالات شخصیتی اعضاست که برای نزدیکان وی کاملا محسوس است به گونه ای که موجب شده دیگران از معاشرت با وی پرهیز نمایند زیرا در ارتباط با او خود را زیر ذره بینی می بینند که عدسی آن از جنس بدبینی و عیبجوییست. اعضا در مواجهه با محیط ، اشیا و افراد کمتر لب به تحسین و تشویق و تقدیر می گشایند و در اکثر موارد خود را در جایگاه یک متخصص و کارشناس موضوع قرار داده و تمرکزشان در نقد و عیبجوییست

صفات بچه گانه:

در اینجا از توضیحات تکراری خودداری می کنیم همینقدر می گوییم که کارکرد قدمها روی شخصیت اعضا سبب شکل گرفتن شخصیتی بچه گانه در اعضا می شود

قهر و آشتی بهانه گیری کینه توزی لجبازی و... که به جای آن واژه رنجش را بکار می بریم همچون کودکی زودرنج می شویم تحمل سختگیریها انتقادات دستورات دیگران را نداریم در اکثر روابط رنجش و کینه به دل می گیریم یا برای انجام و عدم انجام فعلی بهانه و توجیه می آوریم آنقدر اصل تمایل را تلقین کردیم که در برابر دستورات و اوامر دیگران لجبازی می کنیم شاید خیلی موارد استثنا هم وجود داشته باشد اما اصل مواردیست که ذکر شد


خودمحوری،غرور، ترس، خودآزاری، منیت از دیگر مواردیست که شخص در پی کارکرد قدمها به آن دچار می شود