صداقت

صداقت به معنی راستگویی و پرهیز از دروغ است. صداقت داشتن عملی اخلاقیست که مورد نظر هر انسان آگاه و با شعوریست و عکس آن کذب و دروغ نیز منفور هر عام و خاص است. 

صداقتی که اینجا به عنوان اصل روحانی مورد نظر است مفهومی فراتر و گسترده تر از معنا و مفهوم رایج آن دارد. آنچه عمومیت دارد این است که انسان در زندگی با خود، خداوند و در ارتباط با دیگران با آنها نیز راستی و صدق داشته باشد و از ناصادقی بپرهیزد اما در قالب انجمنهای 12 قدمی ارتباطهای فوق با یکدیگر جابه جا شده اند. یعنی جایی که فرد باید با خود صادق باشد و لزومی ندارد در این مورد با دیگران صداقت داشته باشد هم بنابر نظر انجمن باید صادق باشد ماحصل این نوع صداقت آشکاری افکار، اسرار و شخصیترین مسائل زندگی برای دیگران است. این رویه منوط به خواست و سوال طرف مقابل نمی شود ودر بسیاری موارد انجمن برای فرد اینگونه برنامه ریزی کرده که خودش به سراغ دیگران رود و مسائل و موارد را صادقانه بازگو کند که از آن به اقرار نام می بریم.

پروسه های فوق بیشتر شبیه به حماقت است تا صداقت. حوزه و محدوده صداقت مربوط به مسائلی می شود که ذکر و بیان آن ضرری را متوجه شخص نخواهد کرد این ضرر شامل روحی، مالی، شخصیتی و... خواهد بود. لزومی ندارد انسان در پاسخ دیگران در مورد مسائل شخصی و اسرار درونی زندگی جواب درست بدهد چه برسد به اینکه این تمایل در وی ایجاد شود تا خود به سراغ دیگران رود و آن را بازگو کند. این حماقتیست که انجمن از آن به عنوان صداقت یاد کرده. 

قدم 8و9

قدم8:ما فهرستی از تمام کسانی که به آنها صدمه زده بودیم تهیه کردیم وخواستار جبران خسارت از تمام آنها شدیم

قدم9: ما به طور مستقیم در هرجا که امکان داشت از این افراد جبران خسارت کردیم مگر در مواردی که اجرای این امر به ایشان یا دیگران لطمه بزند

از آنجایی که توضیحات اساسی و مشترک در قدمهای قبلی بیان شد در این قسمت دو قدم 8و9 را باهم بررسی می کنیم. کارکرد این دو قدم تاثیرات بسیار سازنده و مفیدی را بر زندگی افراد به همراه خواهد داشت اینکه پذیرفتیم با اعمال و رفتارمان به دیگران خسارت زده ایم و حال در جهت جبران آن برآمدیم بسیار خوب و پسندیده است وقتی موجبات رضایت دیگران را فراهم کنیم به تبع رضایت خداوند را هم به همراه خواهد داشت طی این دو قدم از سنگینی بار اعمال و گناهانی که به دوش می کشیم به شدت کاسته خواهد شد احساس رضایت و خرسندی درونی حقیقی را تجربه خواهیم کرد رابطه مان با خود، خداوند‏، همنوعان و محیط بهتر، صمیمی و مهربانانه تر خواهد شد. 

آنچه در فوق بیان شد قسمتی از آثار وضعی و تبعی کارکرد این دو قدم است که بر هر فطرت پاک و انسانی پوشیده نیست بی انصافیست ما نیز آن را نادیده بگیریم طبیعیست وقتی انسان به سمت جبران ضرر و زیانها گذشته گام برمی دارد و تا حد ممکن آن را جامه عمل می پوشاند و برای حال و آینده هم برنامه ریزی دارد تا مراقب اعمال و رفتار خود باشد تا موجب ضررو زیان و آزار کسی یا چیزی نشود، احساسات و حالات الهی زیبایی را تجربه می کند. پس نمی توان به این دو قدم کمترین و خردترین انتقادهایی را آورد اما لازم است نگاهمان از تمرکز روی این دو قدم برداشته و کلی تر برنامه را بررسی کنیم این دو قدم ادامه راه قدمهای 1.2.4.5.6.7 در ایجاد تغییرات روی باورها و شخصیت اعضاست. نگاه تمامی این قدمها به زندگی افراد، اعمال و رفتارهایشان نگاهی بدبینانه است آنچه در آنها مورد بحث و پرسش واقع شده مربوط به شکستها، ناکامیها و نقاط تیره و تار زندگی اعضاست شخص وقتی در چنین محیطی قرار می گیرد که در اصل و واقع یکسویه و منفیگرانه و در ظاهر واقع بینانه شخصیتش بررسی شده به طور ناخودآگاه شناختی نادرست از خود پیدا می کند خود را فردی مبتلا به بیماری اعتیاد، عدم سلامت عقل، دچار خطاها، اشتباهات، کمبودها و نواقص و... می پندارد آنچه حاصل از این نگاه است یک خودشکنی و خودکشی شخصیتی و درونیست، باوری غلط و غیر واقع از خود که اورا تبدیل به شخصیتی سرخورده و منزوی می کند اعتماد و باورهایش نسبت به خود می شکند و احساسات مخرب همچون موریانه از درون وی را تخریب می کنند اما او به سبب حضور در فضای بهبودی در خواب غفلتیست که دائما توهمات و تخیلاتی را به جای حقیقت میبیند. ادامه این مسیر قدم هشتم و نهم است این دو قدم مستقلا خوب ، پسندیده و سازنده اند اما وقتی در قالب 12 قدم قرار می گیرند نتایج و آثار متفاوتی خواهند داشت همانطور که پیشتر گفتیم در قدمهای قبلی مذکور ،اعمال و رفتار و در کل زندگی اعضا با دیدی منفی بینانه بررسی می شوند،شکستهایش، ناکامیهایش، بی عقلیهایش، خطاهایش، نواقصش و کمبودهایش و حال ضررها و خساراتی را که به دیگران زده لیست می شوند. وقتی اینگونه با خود مواجه می شود و برخورد می کند حق و اختیار را از خود سلب می کند انگشت اشاره ها را به سمت خود هدایت می کند ماحصل احساسات و افکار مخربی می شود که نه تنها او را به بهبودی نخواهد رساند بلکه بیشتر به سمت انزوا و تنهایی، لغزش..و نهایتا نابودی می برد. بحث خسارات و جبران زمانی کامل و عادلانه می شد که قدمی هم برای لیست کردن خسارات و ضررهایی که متوجه وی بوده اختصاص می یافت و در قدم مکمل آن فرد را در جهت حق خواهی یاری می کرد آن وقت بود که فرد تنها به تقصیرها واشتباهات خود معطوف نمی شد و شخصیتی بی تفاوت نسبت به حق خوریها، ناحقیها و ظلمهای در حقش بدل نمی شد.

همدرد عزیز و گرامی این که جبران خسارت کنیم و حق و حقوق دیگران را ادا کنیم بسیار خوب است اما مناسب و ضروریست در جایی هم  ناحقیهایی که به ما شده را لیست کنیم و حق خواهی کنیم.                 از گزاف و اضافه گویی می پرهیزیم و امید داریم منظور و مفهوم را رسانده باشیم....

قدم 1

ما اقرار کردیم که در برابر اعتیادمان عاجز بودیم و زندگیمان غیر قابل اراده گردیده بود

انسان دو بال اصلی برای رسیدن به کمال در اختیار دارد  دانایی وتوانایی اینکه راه را بداند و بتواند در آن مسیر حرکت کند حال اگر این دو بال از وی گرفته شود او فلج می شود و قادر به حرکت در مسیر درست نخواهد بود.

قدم اول بال توانایی را نشانه رفته است، مطاالب، مباحث و پرسشهای این قدم که اکثرا مربوط به گذشته فرد است این باور را در وی شکل می دهد که گذشته اش سراسر شکست و نا کامیست، فضای این قدم طوری طراحی شده که قسمت های تیره و تار گذشته را به تمام زندگی گذشته تعمیم می دهد وقتی فرد اینگونه زندگی گذشته اش را مرور می کند به شدت تحت تاثیر قرار می گیرد قدرت تواناییش را نادیده می گیرد عزت نفس، شهامت، اعتماد نفس... او شکسته می شود و ترس و نا امیدی وجودش را فرا می گیرد که این آثار توسط خود برنامه و اعضا پیش بینی و تصدیق شده.

پس از مرور گذشته منفی علت آن اعمال و رفتار فرد به واسطه مبتلا بودن به یک بیماری لاعلاج، کشنده، پیشرونده به نام بیماری اعتیاد بیان می شود. 

در این قدم شخص متوجه و قبول می کند که مبتلا به یک بیماری با صفات فوق است. واژه بیماری به تنهایی حامل احساسات منفی و مخرب است چه برسد به اینکه بیماریی باشد با بدترین ویژگیها و آثار. اینجاست که احساساتی چون نا امیدی، یاس، شکست، ترس... گریبانگیر وی می شود. قدم 1 گذشته ناکام فرد را همچون پتکی کوبنده و مخرب می کند و با تمام قدرت بر شخصیت و ساختار وجودیش می زند در نتیجه یک خودشکنی و خودکشی شخصیتی-هویتی برای وی اتفاق می افتد لذا او آشفته و پریشان دنبال راهی برای درمان و رهایی از این وضعیت می گردد و همانهایی که چنین بیماری را به او نسبت دادند راه درمان را برایش معرفی می کنند :(حرکت در مسیر بهبودی کارکرد اصول و قدمها). درمان کلی زندگی به روال برنامه و ادامه کارکرد قدمهاست لکن نسخه اولیه ای که تجویز می شود اجرای اصول همین قدم است از جمله اقرار، تمایل، صداقت، روشن بینی، تسلیم.... در بین این نسخه نیز اصلی ترین مورد اقرار و تسلیم است اقرار به بیمار بودن، عجز، ناتوانی،... و تسلیم در برابر بیماری و جنگ ومبارزه با آن.                                                                               دوست عزیز جدای از فضای قدم یک ومعیار و میزانهای آن نگاهی به زندگی گذشته و حال خود بیاندازید آنقدر نقاط قوت، موفقیت و پیروزی میابید که در زیر سایه گسترده و بزرگ منفیات گذشته پنهان شده اند و انجمن با نمایش و بزرگنمایی آن قسمت منفی و تیره به طور نامحسوس مارا منکر وجود نقاط قوت و مثبت در زندگی گذشته کرده اند ما نه تنها انسانهای نا توانی نبودیم بلکه از یک نیرو و توان بلقوه ای برخوردار بودیم اما افسوس از اینکه در مسیر نا درست بکار گرفتیم اما حالا نباید اینگونه تاوان دهیم و آنها را نادیده بگیریم.                       همانطور که در آغاز بحث بیان شد هر فرد دو بال برای پرواز دارد دانایی و توانایی، دانایی از قوای عقل و فکر نشات می گیرد که مورد بحث قدم دوم است اما بال توانایی نقطه تمرکز این قدم است اگر انجمن بتواند این بال را بشکند و عجز و ناتوانی را جایگزین کند فرد را برای ادامه راه آماده می کند همچون پزشکی که با چنین القائاتی مریض خود را عبد و بنده خود می کند و در مقابل راه درمان را تنها تبعیت از نسخه های خود می داند. عزیز دل آنچه که با کارکرد قدم یک حاصل می شود نه شناخت درست بلکه یک شناخت نادرست و منفیبینانه نسبت به گذشته است آنهایی که به صورت جدی و کامل قدم یک را عمل و اجرا می کنند چیزی از اعتماد به نفس، عزت به نفس، قدرت توانایی و... در خود باقی نمی گذارند آشفتگی،ترس، درماندگی و ناچاری وجودشان را فرا می گیرد از خود باوری غلط و اشتباه پیدا می کنند از خود سلب اعتماد می کنند و خود را انسانهایی نا توان می بینند این اصلیترین خواسته و هدف چنین انجمنهاییست تا بتوانند مخاطب پرادعای خود را ناچار و نالان کنند تا بتوانند در ادامه راه اورا همچون مومی در دست بگیرند و باورهای خود را به وی تزریق نمایند. به ندرت عضویست که طعم واقعی حال و احساس خوب، خرسندی و رضایت درون را پس از کارکرد قدم یک بچشد اگر هم چنین حالاتی به وی دست دهد یا موقتی اند یا در پس و کنار خود احساسات منفی خودگرایانه را به همراه دارند به قول معروف به مرگ می گیرند تا به تب راضی شود بالاترین و بهترین حال و احساسات از این به بعد در طول مسیر و کارکرد قدمها مصداق مثال تب است در مقابل مرگی که در قدم اول برای او رخ داده است.

احساس گناه، پشیمانی،سرزنش

احساس گناه و پشیمانی از جمله احساساتیست که افراد از آن رنج می برند و انجمن نیز آن را جز احساسات منفی و مذموم شمرده و راههایی برای رهایی از آن معرفی کرده از جمله مشارکت و اقرار. 

احساس گناه، ندامت و پشیمانی جز مواردیست که دردناکترین حالات را برای انسان به همراه دارد به همین خاطر افراد از پیامدها و آثار آن واهمه دارند و دنبال راهی برای فرار و یا خاموش کردن آن می گردند انجمن نیز به این نیاز پاسخ مثبت داده و همرنگ و همجهت با نیاز اعضا رهایی و درمان آن را در برنامه کار خود قرار داده.

مطالعات و بررسیها روی اسن قبیل احساسات ثابت می کند که نه تنها مذموم و بد نیستند بلکه بسیار مفید و سازنده اند مصداق آن هم در افکار، رفتار و کردار بزرگان و انسانهای صالح و درستکار در تمام اعصار، جوامع و مداهب متجلیست.

احساسات فوق زمانی شکل می گیرند که انسان مرتکب اشتباه ، فکر یا عمل ناشایستی می شوددر این زمان است که عادلترین و دقیقترین قاضی که همان وجدان است از خود واکنش نشان می دهد و به سرزنش و هشدارهای درونی می پردازد که موجب ایجاد چنین حالات و احساساتی در فرد می شود. در واقع این احساسات نشاندهنده بیداری و عملکرد صحیح وجدان انسان است حال اگر فرد نسبت به آن بی تفاوت باشد و یا از آن بیزار و فراری شود در حقیقت نسبت به عملکرد وجدان بیدار خود نارضایتی نشان داده و در نتیجه خواهان نبود چنین حالتی یعنی خاموشی وجدان می شود البته این مراحل برای انسان پنهان است زیرا هیچ شخصی با آگاهی از بیداری وجدانش ناراضی نیست بلکه همواره در تلاش است تا آن را زنده و هوشیار نگاه دارد.

اگر ریشه نارضایتیها و فرارها از این احساسات را دنبال کنیم به هواهای نفسانی و قوای شیطانی درونی می رسیم که وجدان منبع و ریشه ایجاد این احساسات را دشمن و مزاحم کار خود می بیند لذا از هر راهی وارد می شود تا آن را در نطفه خاموش کند از جمله این مکر و نیرنگها، زشت و قبیح نشان دادن این احساسات است.

اما چطور چنین احساسات دردناک و غم انگیزی می تواند خوب باشد و یا چطور آن را به وجدان نسبت می دهیم؟

در جواب باید بگوییم همین درد و رنج حاصل از این احساسات است که اثر بازدارندگی نسبت به ارتکاب مجدد اعمال و رفتار ناهنجار و غیر موجه را دارند. که اگر این سرزنشهای درونی نبود انسان نه تنها نسبت به اعمال خود دقیق نمی شد بلکه شیرینی و لذت هوای نفس موجب تکرار و اوجگیری چنین اعمالی خواهد بود. این احساسات نه تنها نابودگر و کشنده نیست بلکه بازدارنده و سازنده اند. در واقع وجدان انسان میزان و خط کشیست در ارزیابی اعمال و کردار او، هرگاه آدمی فکر و عمل خوب و پسندیده ای انجام دهد از درون احساس رضایت و آرامش می کند که در اصل وجدان او اعلام رضایت کرده و هرجا که عملی ناپسند انجام دهد نارضایتی و احساس پشیمانی وگناه به وی دست می دهد که اینجا نیز وجدان اعلام نارضایتی کرده و ظهور چنین حال و احساسی نوعی هشدار و تنبیه برای فرد است چون این احساسات از درون انسان نشات می گیرند راه فراری از آنها وجود ندارد تنها راه چاره بها دادن و توجه است اگر احساس رضایت به واسطه اعمال و رفتار پسندیده و نیکو بروز می کند توجه انسان اینگونه خواهد بود که خود را تشویق، تحسین و ترغیب نسبت به تکرار آن و اعمال مشابه کند و اگر بلعکس احساس نارضایتی، گناه و پشیمانی به وی دست داد توجهش اینگونه باید باشدکه خود را تنبیه و سرزنش کند تا مجدد مرتکب نشود. هرقدر که حالات و احساسات خوب و رضایتبخش برای انسان لذت و فرح می آورد چندین برابرش احساس گناه و پشیمانی دردآور است این بدین خاطر است که انسان میل به منفیگرایی بیشتری دارد تا اعمال و رفتار مثبت، اختیارش بیشتر در دست هوای نفس است تا قوای عقلانی لذا لذت گروه اول کمتر است تا غرور و تکبر به وی دست ندهد و گروه دوم بیشتر است تا اورا نسبت به آن عمل و تکرار آن متنبه و بازدارد.

حال این اوصاف به وضوح در اعمال و رفتار بزرگان، علما و آنهایی که سرو سری در معنویت و روحانیت دارند در تمام اعصار و دورانها مکاتب جوامع و مدذهب مشهود است و حتی از این حالات نیزفراتر رفته اند

توضیحا اینکه هر گاه مرتکب اشتباهی می شدند آنقدر خود را به دست درد وعذاب وجدان می دادند تا نفسشان تنبیه شود و مجدد مرتکب آن عمل نشوند حتی در حالات عادی نیز نفس خود را گناهکار،مجرم و متهم به کم کاری می دانستند تا مبادا به فراموشکاری،غرور و تکبر دچار نشوند لذا در اعمال، رفتار و گفتار خود دائما به آن معترف اند اعترافی که نه برای رهایی و نجات از درد وجدان است بلکه برای هشدار و تذکر به نفسشان بوده.

این رویه در انجمنهای 12قدمی دقیقا معکوس است.

همانطور که پیشنر گفتیم احساس گناه، پشیمانی و ندامت مذموم و نهی شده و یکی از علل ناکامی افراد در زندگیشان را تن دادن به این افکار و احساسات دانسته و برای درمان آن نیز راهی معرفی کرده ازجمله مشارکت و اقرار.

اکثرمان تجربه مشارکت و اقرار را داریم از جمله احساساتی را که بعد از مشارکت و اقرار لمس می کنیم احساس رهایی و آزادیست که در حقیقت همان رهایی از عذاب و درد وجدان است. لذا شیرینی و لذتی را حس می کنیم که از خاطرمان نمی رود و این عمل عادتمان شده و هروقت دچار چنین احساساتی می شویم به مشارکت و اقرار پناه می بریم، غافل از اینکه این شیرینی و لذت برخواسته از پیروزی هوای نفسانی و قوای شیطانی در برابر شکست و خاموش شدن وجدان و فطرت الهی است. این فرآیند آثار و عواقب شدید و بدتری دارد که اگر می دانستینم هیچگاه لب به اقرار نمی گشودیم، وقتی اعمال و رفتار خود را اقرار می کنیم و از احساسات مربوطه خلاص می شویم وجدان خود را سرکوب و خاموش می کنیم در واقع قویترین نیروی بازدارنده درونی را فلج و نابود می کنیم این می شود که ما احساساتمان متحول شده و حال خوبی به ما دست میدهد اما آثار و عواقب وضعی و تبعی اعمالمان باقیست، ضررها و خساراتی که به واسطه اعمالمان چه بر خود چه بر دیگری انجام دادیم از بین نرفته اند و ما به طور ناخودآگاه نسبت به آنها بی تفاوت می شویم و یا فراموش می کنیم . از طرف دیگر وقتی با مشارکت و اقرار ندای هشداردهنده وتعزیرکننده درون را خاموش می کنیم کم کم نسبت به قباحت و زشتی اعمالی که انجام می دهیم بی تفاوت می شویم و یا اقرار را ابزاری می گیریم تا پس از ارتکاب عمل احساسات مربوطه اش را از بین ببریم.

آثار و نتایج مباحث فوق در اعمال و رفتار اعضا به خصوص آنهایی که اعتقاد بیشتری به مذموم و بد دانستن احساس گناه و ندامت دارند و پایبندی خاصی به اصل اقرار دارند محسوس است به این صورت که پس از هر بار اقرار وجدان خود را ساکت می کند این باعث می شود مجدد مرتکب آن اعمال شود و پس از چند بار اقرار و مشارکت نسبت به قباحت و زشتی آن عمل بی تفاوت می شود تا جایی که آنرا عملی عادی و موجه می شمراد و حتی مشارکت و اقرار را دیگر بی مورد می داند غافل از اینکه آثار و عواقب آن باقیست و پس از مدتی گریبانگیرش خواهند شد. آثار درونی و بیرونی آن این می شود که وی کم کم تبدیل به شخصی غیرمسئول، مخرب و غیر قابل قبول می شود نه تنها از جامعه رانده می شود بلکه از خود نیز منزجر و متنفر شده یا طغیانی می کند و راه زندژی گذشته را به واسطه لغزش پیش می گیرد و جز نابودی و فنا چیزی در انتظارش نخواهد بود مگر رحمت و مغفرت پروردگار، و یا در ظاهر در مسیر بهبودی باقی می ماند اما از درون سرگشته وحیران پر از آشفتگی و اضطراب و این قبیل احساساتی که عواقب و عقوبت اعمال قبیح و جواب بی توجهی ها و سرکوب کردن وجدان درون خواهد بود.

سبد سنت7

چرخاندن این سبد یکی از راههاي شرکت در سنت هفتم است که می گوید: هر گروه انجمن می بایست کاملا متکی به خود باشد و کمکی از خارج دریافت نکند پولی که این جا جمع می شود براي پرداخت کرایه مکان و نشریات هزینه می شود .در ضمن از طریق اعانات این گروه به کمیته هاي خدماتی مختلف در انجمن کمک می شود تا پیام بهبودي انجمن به این ناحیه و سرتاسر جهان رسانده شود

سبد جمع آوری اعانات اصلیترین قسمت سنت هفتم است که در جلسات گردانده می شود و اعضا از آنجایی که خود را مدیون انجمن می دانند وظیفه خود می دانند از هر طریقی از جمله کمکهای مالی ادای دین نمایند. بر اساس متن فوق پولی که جمع می شود در سه جهت هزینه می شود:

1. پرداخت کرایه مکان

2.نشریات

3. کمک به کمیته های مختلف جهت پیام رسانی

حال به بررسی هر کدام از موارد فوق می پردازیم:

1.پرداخت کرایه مکان: اصولا سعی می شود مکانهایی که برای جلسات انتخاب می شود از لحاظ وضعیت و جغرافیا در حدی باشند که مستلزم هزینه زیادی نشوند معمولا مکانهای عمومی یا وابسته به سازمانهای عمومی یا دولتی از جمله مساجد،پارکها، سالنهای اجتماعات... برای مکان جلسات انتخاب می شوند ونیز با توجه به موقعیتشان که اصولا برای منافع غیر انتفاعی ساخته شده اند و نیز اهداف مطلوب و موجه انجمن، صاحبان و متولیان امر مبالغی نسبتا اندک و ناچیز را جهت اجاره تعیین می کنند که قریب به اتفاق مبلغ سبد فراتر از پرداخت اجاره بها می شود و مازاد آن به مرحله بعدی متن فوق یعنی نشریات تخصیص میابد

2.نشریات: بر اساس تربیب بیان شده در متن مربوط به سبد سنت هفت دومین مورد مخارج و هزینه هایی که از سبد انجام می شود برای نشریات است با توجه به اینکه نشریات در جلسات و یا مراکز مربوطه به فروش می رسد سبد7 به طور مستقیم به این بخش گروه اختصاص ندارد یعنی مبلغی صرف خرید و ارائه رایگان یا زیر قیمت نشریات نمی شود و اگر مبلغی هم تحویل مسول نشریات شود برای شروع کار را خرید اولیه است و بعد توسط فروش نشریات مبالغ جمع می شود لذا اینطور برداشت می شود که منظور هزینه ها جهت تهیه نشریات از جمله ترجمه نگارش چاپ صحافی و از این قبیل موارد است، طبق محاسبات ،کارشناسیها و بازاریابیهای انجام شده هزینه های مربوط به تهیه نشریات از مرحله اولیه گردآوری و نوشت تا چاپ و توزیع مبلغی کمتر و مساوی با قیمتیست که در جلسات و مراکز دیگر به فروش می رسند چه بسا به علت تیراژ و دفعات چاپ بالا هزینه ها خیلی کمتر می شود لذا از نظر بازار نشر و چاپ نه تنها قیمت فروش پایینتر از معمول نیست و یارانه و تخفیفی نداشته بلکه سود و منفعتی هم به دنبال دارد. 

3.کمک به کمیته های مختلف جهت پیام رسانی:

با توجه به بررسی دو مورد بالا نتیجه این می شود که قسمت کثیری از مبالغ سبد 7 در این بخش هزینه می شود مصداق هم گزارشهای مالی خزانه دار نسبت به پرداخت مبالغ اضافی و جمع شده گروه ها به رده ها مراتب بالایی ساختار است حال مبالغی را که توسط گروه شما و دیگر گروههایی که از آن اطلاع دارید را ملاحظه نمایید و یک متوسط و میانگین رو به پایین از آن بگیرید و تعداد جلسات انجمن را در آن ضرب کنید خواهید دید چه مبلغ بالایی به طور مرتب جمع آوری می شود اگر این فکر پیش می آید ممکن است در جایی مبلغ خیلی کم و ناچیز باشد مشکلی نیست میانگین را بر اساس آن مبلغ بگیرید مهم این است که اکثر قریب به اتفاق اعضا در حد توان تمایل به پرداخت پول به سبد را دارند و در اکثر قریب به اتفاق جلسات هم مبلغی جمع می شوند هرچند امکان دارد مبلغ کمی باشد و یا به ندرت جلسه در گزارش دوره ای خود مبلغی جهت گزارش و واریزی نداشته باشد، نتیجتا  مجموع سبدهای جلسات کل گروهها مبلغ قابل ملاحظه می شود حال می توانید از خدمتگذاران خود بپرسید تا کنون چند بار برگشت پول از مراتب بالا به سمت زیرمجموعه ها(مناطق، گروهها، جلسات...) انجام شده یقینا پاسخهی جالبی خواهید شنید. و نیز بپرسید در آغاز تشکیل گروه چه مبالغی جهت کمک به راه اندازی و حمایت از گروه توسط مراتب بالا پرداخت شده؟

مجموع این مبالغ را نیز معدل گیری کنید برای رفع هر شبهه و شکی اینبار برعکس بالاترین میزان را محاسبه و نسبت به تمام گروهها تعمیم دهید و آن را با مبالغ بدست آمده در مرحله قبل مقایسه کنید تفاوت به قدری زیاد است که اگر هزینه همایشها و نشستهارا با بالاترین مبالغ هم در نظر بگیریم باز هم از رقمهای آن کم نخواهد شد.

دوست عزیز در حرف انجمن هیچ نظر و برنامه ای در زمینه های مالی و اقتصادی ندارد اما در عمل برای خود در هر شهر و محله ای یک بنگاه اقتصادی زودبازده راه انداخته با صرف حداقل هزینه اولیه جلساتی دائر می کند و به طور مستمر سود دریافت می کند مبالغی که ما با جان و دل در سبد7 برای حمایت از گروه می کنیم مبالغی که با جمع آن نه تنها می توان پیام رسانی کرد بلکه آنقدر کلان می شود که می توان منشا و منبع وابستگیهایمان چه مواد مخدر چه الکل چه... را از بین برد اما اینکار با منافع انجمن سازگار نیست چنین برنامه هایی نه تنها اینکار را نمی کنند بلکه برای بازارگرمی خود در پنهان از گسترش آن منشاها و منابع خرسندند

حال جالب است به جمله بندی متن اولیه تاملی فرمایید خیلی ماهرانه هر فکر و تصور مشکوکی را خنثی می کند اول حرف از اجاره مکان شده بعد نشریات، دو موردی که بیشتر اعضا با مسائل آن در ارتباط اند و در آخر با ذکر این جمله{در ضمن از طریق ...} اینطور در ذهن خواننده می پروراند که اکثر مبالغ جمع آوری شده صرف اجاره و نشریات می شود و مابقی صرف پیام رسانی و کمک به گروههای دیگر می شود که آنهم در برابر هزینه ها و مخارج انجمن چیز ناچیزیست....

لغزش

منظور از لغزش مصرف مجدد است که در انجمنها متفاوت است در بعضی مصرف موادمخدر بعضی نیکوتین بعضی سکس و... لغزش محشوب می شود.

طبق بررسیهایی که روی اعضا انجام گرفته چه در جلسات و چه در مراکز درمانی(کمپ، کلینیک،مراکز مشاوره ای ، خانه بهبودی...) بالای 90در صد از اعضای انجمنهای12 قدمی دچار لغزش می شوند در جواب چرایی این آمنار اعضا پاسخی سطحی و غیر قبول داده اند بسیاری علت را عدم اجرای صحیح اصول می دانند.اما طبق بررسیها و مطالعاتی که بر روی موارد گونان از جمله ابعاد روانشناسی اصول، ذات و فطرت انسانی، جامعه شناسی و ... انجام شده علل اصلی چیزی متفاوت از آنیست که در ذهن اعضا می گذرد:

بحث را با یک سوال آغاز می کنیم: چرا بالای 90درصد؟ اگر انجمن راه حل مناسب درمانیست چرا بالای 90در صد اعضای آن ناموفق و دچار لغزش می شوند؟ به قول معروف اعضای انجمن چرا درصد بسیار کمی به بالای 5سال پاکی می رسند؟ وقتی می گوییم این راه و روش درست و عملیست که نتایجش اثبات ادعا کنند ولی وقتی می بینیم اکثریت اعضا با شکست مواجه می شوند نباید متعصبانه از آن روش دفاع کنیم آمار بالای 90درصد مربوط به لغزش است حال اگر روی آن 10درصد و یا کمتر باقی مانده هم تمرکز کنیم می بینیم اکثریت هم فقط پاکی خوذد را حفظ کرده اند و در مسائل دیگر از جمله مسائل شخصیتی، اجتماعی، خانوادگی، شغلی... دچار مشکل اند.

بررسی راجع به  10 درصد را در قسمت بهبودی به تفصیل توضیح داده شده در این بخش به بررسی علل لغزش بالای 90 درصدی اعضا می پردازیم.

با مشاهده رفتار و اعمال این 90 در صد متوجه شدیم اکثریت بعد از لغزش دچار آشفته ترین حالات و وضعیت زندگی می شوند به قول معروف با سرعت بالایی به سمت آخر خط و نابودی در حرکتند

اما چرا؟ چرا عضوی که با انجمن آشنایی پیدا کرده و در مسیر بهبودی حرکت میکرده بعد از لغزش به جای بازگشت وشروع مجدد حرکت در مسیر بهبودی راه مصرف و خودکشی تذریجی را انتخاب می کند؟

چرا بالای 90 درصد اعضا که با انجمن آشنا می شوند دچار لغزش می شوند مگر انجمن را راه مناسبی نیافته اند مگر به آن اعتقاد و ایمان پیدا نکرده اند؟ اگر بگوییم نه در عمل عکس آن ثابت می شود زیرا در بین لغزشیها اعضایی دیده می شود که مدتی بعضا زیاد را صرف اجرای اصول کرده اند با دانش و تجربه بالای بهبودی  دچار لغزش شده اند اما اگر جواب مثبت دهیم باید علت را پیدا کرد

از جمله علل لغزش و شکست بالای 90 درصدی اعضا مربوط به ناکارآمدی انجمن و برنامه های آن است اصولی که مغایر با ذات و فطرت و طبیعت انسان است باعث می شود افراد برای مدتی آن را اجرا کنند که اکثرا هم متحمل زحمات و سختیهای زیادی در این مسیر بوده اند لذا بعد از این مدتی دچار بمب بستهای فکری، احساسی زیادی می شوند که بازتاب آن در شخصیت، روابطشان با اجتماع، خان.اده، محیط ... محسوس است می شوند و به یکباره دچار انقلاب درونی می شوند و راهی جز مصرف مجدد را نمی یابند اگر انجمن نه تمام بلکه قسمتی از نیازهای اعضا را برطرف می کرد و راه و روشی درست بود اعضا به لغزش و رویگردانی از انجمن دچار نمی شدند البته دیده می شود افرادی که ناآگاهانه و براساس آموزش و تعالیم و باغورهایی که در دوران بهبودی داشته اند خود را مقصر می دادند و انجمن را بی تقصیر می دانند زیرا در دوران بهبودی اینجور تفهیم شده اند که اکر موفقیتی دارند از انجمن و به خاطر اصول آن است و اگر دچار ناکامی و شکست شدند به خاطر عملکرد نادست و غلط خودشان و عدم اجرای اصول است. 

در اینجا به بحث راجع به مغایرت اصول انجمن با ذات و فطرت انسان می پردازیم اصول انجمن از ابتدا تا انتها دارای نتاقضاتی با هم و همچنین با اصول انسانی و اجتماعی است

اصول از ابتدا روی شخصیت اعضا متمرکز است و آن را زیر ذره بین می برد و در ظاهر سعی در اصلاح آن دارد وجه اشتراک تمامی اصول،قدمها... بررسی شخصیت اعضاست با رویکردی منفی، در تمام قسمتها با طرح مباحث و، سوالات،موضوعات متفاوت سعی بر این است که تنها مقصر خود فرد معرفی شود این رویه تا جایی صحیح و موجه است اما از آنجایی که تمام برنامه بر این منوال برنامه ریزی شده آثار عکسی دارد. اصول در تمامی مراحل به بررسی بعد منفی و ناموفق زندگی، شخصیت، فعالیتها... اعضا در گذشته و حال می پردازد در موارد قلیلی داریم که نقاط قوت بیان شده باشد اکثر به اتفاق مباحث بیانگر وجه منفی و ضعف اعضاست به طور مثال مباحث و سوالات قدمهای 1،2،4،6،7،8... این رویه باعث می شود شخص دیدی منفی نسبت به خود پیدا کند و خود را مسبب و مقصر تمام اتفاقات بداند و در این حال القای تفکر بی حقی و خود مقصر بینی به وی انجام می شود این عمل باعث می شود حتی در موارد بیشماری که علت این شکستها چیزی یا کسی غیر فرد هم بوده اند کنار روند و در تمام آنها فرد خود را مقصر بداند و یا اگر هم نه حق اعتراضی ندارد و در بهترین حالت می تواند آن مورد را ببخشد یا به نیروی برتر و خداوندی که درک کرده بسپارد این روند محدود به گذشته فرد نمی شود در واقع اصول با تشریح گذشته فرد و متقاعد کردن وی نسبت به تقصیرش و بی حقی اش باعث یک ذهنیت و تفکر غلط برای حال و آینده او می شود فرد وقتی مسبب و مقصر اعمال گذشته را خود می بیند خود را در تمام اعمال متهم می بیند و در زندگی حال و آینده اش هم این تفکر را اعمال می کند نسبت به اتفاقات،شکستها،ستمها و ناحقی هایی که نسبت به اومیشود خود را مقصر و بی حق می بیند و شخصیتی خنثی و ظلم پذیر پیدا می کند مدتی را به این روش زندگی می کند آثار این شخصیت سرزنشها و جنگ و جدالهای درونیست اما ذات و فطرتش خلاف این است انسان ذاتی ظلن ستیز و حقخواه دارد لذا پس از مدتی آشفتگیهای درونی اش به نهایت حد می رسد اینجاست که نسبت به همه چیز بدبین نسبت به انجمن منزجر می شود و چون به خود قبولانده که برای زندگی و زنده ماندن راهی جز زندگی به روال برنامه ندارد از همه چیز دست می کشد و نالان و ناچار به زندگی قبلی خود روی می آورد و مصرف را پیش می گیرد این می شود که لغزش می کند و پس از آن نجاتش نه نا ممکن بلکه بسیار سخت و با عواقب و آثار وخیمتری امکان دارد.

 دوست عزیز امیدواریم متعصبانه بحث فوق را رد نکنید پروسه و روند فوق خیلی پیچیده و نامحسوس برایمان اتفاق می افتد تنها با بررسی و مطالعات متفاوت و کثیر می توان به آن رسید اما نتایجش همینی است که در افکار و رفتار عزیزانمان پس از لغزش است.

تمایل

تمایل در معنا از میل،رغبت اراده می آید و در اینجا منظور علاقه و میل شخصی فرد برای اجرای برنامه اصول قدم... است اصل تمایل دو گروه مخاطب را در بر می گیرد اعضا و افراد دیگر

در تمامی مراحل قبل از ورود دوران عضویت واجرای برنامه اصل تمایل جایگاه ویژه ای دارد

تنها لازمه عضویت تمایل است...

تمایل واژه ایست که در اذهان و افکار افراد نشان از قدرت اراده و اختیار دارد جمله بالا شعاریست که در رابطه با غیر اعضا کسانی مخاطب برنامه اند استفاده می شود در پس این چند کلمه مفاهیم و تعریفهایی قرار دارد که به سادگی به آن نخواهیم رسید

وقتی عضویت را بسته به تمایل افرادبگذاریم و در مقابل راه درمان و رهایی را عضویت بدانیم تفکراتی ناخواسته در ذهن افراد پیدا می شود که خودشان هم از آن غافل اند

یقینا آنچه را که انجمنهای 12قدمی در پی ترک دادن آنند جدای از بیمار شناختن افراد اعمال و رفتاریست که در جامعه قبیح و زشت و یا جرم و جنایت اند وقتی لازمه ورود به انجمن را تمایل بدانیم این طرز تفکر در جامعه رواج میابد در نتیجه افراد این باور را پیدا می کنند که اراده فعل و ترک فعل خود را دارند وکسی حق دخالت و اجبار آنها را ندارد لذا در برابر واکنشهای جامعه و اقدامات تادیبی و تعزیری واکنش نشان می دهند و این اعمال را خلاف طبیعت انسانی می دانند و بر این باورند که اعملشان در اختیار خودشان است و به اراده و تمایل خود آن را عمل یا ترک خواهند کرد. اگر کمی راجع به شخصیت انسان و دنیای درونش بررسی کنیم و همچنین در طول تاریخ چنین مواردی را در جوامع، حکومتها، مذاهب... مطالعه کنیم پی می بریم انسان و جامعه تنها با اراده و میل شخصی افراد به سلامت زندگی نخواهد کرد  انسان ذاتا منفی گرا و لذتجوست اگر باید و نبایدی نباشد و با میل و اراده خود زندگی کند هم سلامت خود و هم سلامت جامعه را به خطر می اندازد همیشه اجبارها در غالب قوانین و مقررات و ضمانت آنها در غالب تنبیهها و مجازات بوده که سلامت جامعه و افراد را حفظ کرده حال اگر این اصول را در جامعه تعمیم دهیم بایدها و نبایدها را کنار بگذاریم و افراد را به اراده و اختیار خود واگذاریم خواهیم دید هرکس با میل و اراده خود به سویی می رود هر طرف نفسش بخواهد کشیده می شود و خود و جامعه را به انحطاط می کشد. اصل تمایل که معنی واضحتر آن عمل از روی اراده و میل شخصیست تا جایی کاربرد دارد که وارد حیطه و قلمرو جامعه نشود اما افرادی که چنین رفتارهای ناهنجار و پرخطری مرتکب می شوند به طور مستقیم امنیت جامعه را به خطر می اندازند لذا مخاطب اصلی قوانین و مقررات جوامع نیز چنین افرادی اند 

اگر تاثیر اجبار تنبیه تعزیر.. بیشتر از میل و اراده افراد نباشد کمتر نخواهد بود حال وقتی ما اعضای انجمنهای 12 قدمی که اصلیترین هدفمان را رساندن پیام به افراد در عذاب می دانیم یعنی وظیفه خود را به همین مقدار محدود می کنیم و تصمیم را برعهده خودشان می گذاریم در اکثر موارد آنها از روی تمایل و علاقه به سمت انجمن نمی آیند همراه خود سوابقی از رنجشها عجزها جرم و جنایات می آورند بسیاری شاید در ظاهر حضور خود را از روی تمایل بدانند اما تمایلی که عامل ایجادش سوابقی است که در بالا گفتیم هر قدر هم که کم باشد باز هم به خود و جامعه لطمه زده است البته در اکثر موارد میدان را برایشان باز می گذاریم تا به اصطلاح یا خسته شوند یا به آخر خط برسند بررسیها نشان داده این نوع برخورد اشتباه است زیرا انسان تمایلش به لذتجویی و منفی گراییست تا ترک آن و همانطور که پیشتر گفتیم زمانی تمایل می آید که راهی جز تمایل نباشد آنقدر فشار از درون و بیرون به فرد هجوم  می آورند که وی نه از روی تمایل بلکه به اجبار و علارغم میلش به سمت انجمن می آید.

از نگاه دیگر به جمله تنها لازمه.... آثار و عواقب دیگری نیز گریبانگیر جامعه می شود از جمله رها کردن افراد جامعه و واگذاردنشان به میل و اراده خود و در واقع نوعی بی تفاوتی. بسیار می شنویم دوستانی که از این اصل پیروی می کنند ودر ارتباط با بستگان و افراد پیرامون خود طبق آن رفتار می کنند چه پدران و مادرانی چه برادران و خواهرانی و تاسفبارتر چه همسرانی که در مقابل رفتارهای خانواده خود اینچنین اند به زعم خود اصل تمایل را اجرا می کنند و منتظر تصمیم  طرف مقابل اند اما در حقیقت و از نگاه واقع بینانه بی تفاوتی بی غیرتی ناچاری و ضعف گریبانگیرشان شده وضعیت آنقدر اسفناک است که حتی از بیان مصادیق آنهم شرم داریم.

پس از عضویت نیز در بسیاری جاهای دیگر اصل تمایل پیشنهاد شده از جمله در کارکرد قدمها، جلسات روابط راهنما و رهجو.

حال چرا تمایل؟

انسان ذاتا با جبر و اجبار در ستیز است دستور و امر را سخت و از روی اکراه می پذیرد توقع دارد هر گونه می خواهد رفتار کند و مورد سرزنش هم قرار نگیرد در رابطه باما اعضای انجمنهای 12 قدمی وضعیت حادتر است زیرا در گذشته مورد امر و نهی های صحیح و نا صحیح بسیاری واقع شدیم بایدها و نبایدها از ما شخصیتی لجباز و یکدنده ساخت نسبت به انجام اموری که مناسب و به نفع حالمان بود اگر همراهش باید و نبایدی، اجبار و تحدیدی بود واکنش نشان می دادیم یا خلافش را عمل می کردیم یا با اکراه انجام می دادیم بلعکس اگر در موردی اختیار به دستمان می دادند و اراده و میلمان را ارجح می دانستند هرچند مضر و بی فایده بود با کمال میل انجام می دادیم مصداق بارز این صحبتها اعمال و رفتاریست که کارمان را به ناکجاها و در آخر به انجمنهای 12قدمی کشاند 

اما حالا وضعیت متفاوت است تمایل ابزاریست برای خاموش کردن صداهای مخالف درون و بیرونمان در پس هر مرحله از برنامه بهبودی اصل تمایل بیان و یادآوریمان می شود و به طور ناخودآگاه نسبت به آن قسمت نرم می شویم چه بسیار مواردی که خلاف ذات و یا عقاید و باورهایمان بوده و است اما این اصل همچون واکسنی ما را در برابر مخالفتها ولجبازیها واکسینه کرده.

در ظاهر لازمه انجام امور بهبودی تمایل شخصی معرفی شده اما در واقع وقتی اجبار و اکراه از میان می رود و حرف از میل و اراده می شود ناخودآگاه جذب می شویم و تمایل به انجامش پیدا می کنیم.

دوست گرامی تمایلی که در اینجا از آن صحبت می شود نه تنها تمایل نیست بلکه نقطه مقابل تمایل است در ظاهر نمی توان دلیلی بر رد آن آورد زیرا برای ظاهر طراحی نشده آنطور برافراد و اجتماع تاثیر گذاراست که گفته هایمان گوشه ای از واقعیات بود.