گفتار درمانی

گفتاردرمانی یکی از شیوه هایی است که برای درمان بیماریهای روحی و روانی در قرن اخیر رایج گشته است ودر بین متخصصین و علمای روانشناسی موافقین و مخالفینی دارد.

مجموع نظرات آنجنابان اینگونه است که گفتار درمانی زمانی موثر و مفید است که شنونده نقش خداوند را بازی نکند و گوینده نیز در حیطه گفت و شنود انسانی بگوید و فراتر نرود.

بدین شرح که آنچه به عنوان درد و دل و شکوه و گلایه در جلسات گفتار درمانی بیان می شود اگر از باب راهنمایی و مشورت گرفتن باشد درست و مفید است اما اگر بابت رهایی و خلاصی از افکار و دردهای درونی باشد اشتباه و مخرب است. این مفید و مخرب بودن در موارد بالا تقریبا در اکثر موارد بلعکس احساسیست که طرفین گوینده و شنونده در جلسه دارند.

گوینده اگر بخواهد با نیت مشورت و راهنمایی گرفتن صحبت کند برایش سخت و آزاردهنده و ملال آمر خواهد بود و اگر از روی اقرار و برون ریزی باشد برایش لذتبخش است. این حالات مشابه حالات زمان مصرف و ترک و دیگر مواردیست که پای هوای نفس در میان است. هر جا علیرغم میل باطنی عمل برای فرد سخت و با ریاضت همراه است و هرجا مطابق و بر خواست هوای نفس باشد لذت آور است البته این رنج و لذت در ظاهر و در لحظه وقوع است و در اصل و بطن موضوع و پس از اجرا وضعیت عکس می شود انسان از آن سختیها لذت خواهد برد و از لذتهای آنی پشیمان است.

در این وضعیت هم همینگونه است. در گفتار درمانی افراد دو گروه می شوند نخست آنهایی که از روی هوای نفس لب به صحبت می گشایند و دوم گروهی که برای یافتن راه و لرنامه صحبت می کنند گروه نخست به فرمان هوای نفس تن داده اند و آنچراکه خاص او با خداوند است و در خلوت و تنهایی باید ذکر شود را در جلسه بازگو می کنند در همان لحظه لذتی آنی می چشند و در ادامه درد دوچندان می شود.

گروه دوم که از روی تدبر مسائل و مشکلاتشان را بیان می کنند تا قبل از لحظه بیان با مقاومت و واکنش هوای نفس مواجه می شوند و صحبت با این نیت برایشان سخت خواهد بود اما به محض بیان به طریق صحیح آرامش و لذت مستمر و سالم را می چشند.

از بررسی وضعیت اصول قواعد انجمن و نظر به توضیحات فوق در می یابیم رویه پیشنهادی انجمن شامل هردو گروه می شود اینطور بیان شده که اعضا صحبت می کنند تا هم راه حل بیابند هم تخلیه روحی شوند.

همین امر موجب شده در مشارکتها هم سود باشد هم ضرر اما طبق بررسیهای ما اکثریت اعضا هدف از صحبت کردن را تخلیه روحی، دردو دل، تسکین درد و آلامهای درونی می دانند که متاسفانه این باور غلطیست که قربانی خاص خود را هم خواهد داشت.

عزیز دل آنچرا که از درون تو را می آزارد و مدام در پی کسی برای بازگوییش هستی را رهایی یابی نگه دار و تنها در خلوتت با خداوند به زبان آور قادر مطلق اوست. خداوندی که نجواهای پنهانتی ما را هم می شنود گریه های بی صدای ما راهم می بیند پس چرا روی از این مهربانترین مهربانان گرفته و به سوی ضعیف و حقیری همچون خود می کنی؟ حرفها را درد دلها را برای او بگذار که درمانها بدست اوست و الا اگر از صبح تا به شب با دیگری گفت و شون کنی تا رها شوی همچون تشنه ای هستی که مدام آب دریا می خورد و یا شناگری که در باتلاق مدام دست و پا می زند هر قدر از قبل تشنه تر و فرورفته تر در باتلاق خواهی شد، پس آنچه بر زبان میاوری برای غیر نه از باب رهایی باشد بلکه از روی کسب تجربه آنهم آنچرا بگو که غیر از خداوند هم لیاقت شنیدن داشته باشد.

زندگی

طرفداران انجمنهای 12 قدمی این برنامه را برنامه ای صحیح و کامل برای زندگی انسان می دانند و این کم و بیش در منابع ، نشریات و محافل انجمنی نیز ابراز شده که 12 قدم برنامه ای آزموده شده ، مطمئن و کامل برای زندگیست. از جمله تعابیر مربوط به آن عنوان برنامه بهبودیست و برای بهبودی نیز تفاسیر متعددی آمده. که عمده آن بهبودی یعنی به بودن، بهتر بودن نسبت به قبل و به سمت بهتر کردن وضعیت زندگیست.

وقتی برنامه 12 قدمی به عنوان یک برنامه کامل معرفی می شود به تبع نباید جای شک و شبهه ای باقی گذارد  وباید بتواند در زمینه های اصلی و فرعی برنامه و راه ارائه دهد.

واژه زندگی با تمام مفاهیم آن مبحثیست که باید دید برنامه 12 قدمی چه دیدگاهی نسبت به آن و برای آن ارائه داده است. برنامه ای که به گفته اعضا حیاتبخش بوده و برنامه ای صحیح و کامل برای زندگی به آنها نشان داده است.

آنچه در برنامه 12قدمی مشهود است این است که زندگی را محدود به حیات دنیایی دانسته و صحبتی از حیات پس از مرگ نکرده به تبع بحث بهشت و جهنم و محاسبه و حسابرسی اعمال و پاداش و جزا در فضای 12 قدم جایگاهی نخواهد داشت. این عقاید منطبق با مکاتب مادی گراست که زندگی را محدود به حیات دنیا می دانند با این تفاوت که اکثریت آن مکاتب ها یا به وجود خالق و خداوند اعتقادی ندارند و یا اورا در اداره امور بشر ناتوان می دانند. اما در این باره انجمن معتقد به وجود نیروی برتر و خداوند و حالاتی چون روحانیت ومعنویت است. در اینجا چند فرض متصور است اول اینکه برنامه کامل و بدون نقص است و همین که نسبتا به دنیای پس از مرگ صحبتی نشده و وقتی حرف از خداوند و ارتباط با وی و روحانیت و معنویت می آید در تناقض با دید دنیایی انجمن است. فرض دوم اینکه برنامه ناقص و ابتر است و نتوانسته چشم انداز صحیحی از مسیر کامل زندگی در دنیا و آخرت ارائه دهد .تحقیقات نشان داده عمده دلیلی که انسان به دام اعتیاد و دیگر وابستگیها می افتد همین دنیاگرایی و تهی بودن از درک آخرت و حیات ابدیست حال با این وصف چطور انجمنی که سمت و سوی خودش هم محدود به دنیاست می خواهد درمانگر دردی باشد که سبب آن همین دنیاگراییست؟

این نوع نگاه که از طرفی شامل وجود خداوند مباحث روحانیت و معنویت می شود و از طرف دیگر محدود به حیات دنیایی شده و حرفی از زندگی پس از مرگ به میان نیاورده سبب ایجاد مسائل و شبهات فلسفی عدیده ای در ذهن مخاطب می شود و چون وی نسبت به این قضیه نا آگاه است متحمل زیانهای زیادی خواهد شد

بیداری روحانی

شاید در طول تاریخ قرن اخیر را بتوان از معدود زمانهایی دانست که انسان علاقه و میل شدیدی به سیر در عالم ماورا داشته. مکاشفات و مشاهدات حاصل از این سیر و سلوک جالب نظر بسیاری از انسانهاست. از آنجا که بسیاری از قواعد و قوانین عالم طبیعت در آن عوالم معکوس و نقض می شود هر انسانی نمی تواند به راحتی راه درست را تشخیص دهد و به صرف مشاهدات و مکاشفاتی مسیر را صحیح می پندارد و ادامه می دهد. مصداق هم اعمال خارق العاده مرتاضهای هندی، دراویش،بوداییان ، شیطان پرستان ،  مکاشفات عرفا، .....می باشد که پای صحبت هر کدام که بنشینیم حق را فرقه و مسلک خود می داند و در قبال باقی یا سکوت می کند را رد.

این حالات و مکاشفات در حد و اندازه خاصی در طول مسیر بهبودی نیز اتفاق می افتد. بزرگترین و اصلیترین آن همان واقعه ایست که برای پایه گذار اصلی برنامه اتفاق افتاد و منجر به پاکی وی و تاسیس انجمن گردید و همچنین اتفاقات و حالات عجیبی که برای اعضا اتفاق می افتد که اکثرا بعد از کارکرد قدمهای 12گانه و نقطه اوج آن قدم 11 شناخته شده.

از چنین مشاهداتی به عنوان بیداری روحانی برداشت می شود.بیداری روحانی را هم برقراری ار تباط صحیح با خود، خداوند و دیگران معرفی کرده اند. لذا برداشت افراد از لمس و تجربه چنین حالتهایی برقراری ارتباط با خداوند است که بسیار محتمل و ممکن است طرف این رابطه به جای خداوند شیطان و یا کائنات باشند که برحسب رفتار و اعمال وی در مدت بهبودی توانسته به درک رابطه با آنها برسد اما نمی توان طرف مقابل رابطه را خدایی که درک کرده اند نامید. زیرا اگر انسان به جایی برسد که بتواند به طور مستقیم با خداوند رابطه برقرار کند وضعیت وی از همنوعان و اجتماعش به طور ویژه ای متفاوت خواهد بود که در مطالعه تاریخ و ادیان تنها حضرت موسی بوده که به صفت کلیم اللهی را داراست یعنی شخصی که خداوند با وی تکلم نموده و مابقی حتی پیامبران اولوالعزم نیز لیاقت برقراری ارتباط بی واسطه با خداوند را نداشته اند. لذا از نتیجه بحث فوق اینطور بگوییم که اگر همه مشاهدات اعضا را جز توهمات ننامیم قسمتی را می توان صرف رابطه با کائنات دانست.

عزیز دل آنچه به عنوان بیداری روحانی از آن یاد می شود بیشتر به گمراهی روحانی شباهت دارد تا بیداری.

هر کس برای خود چیزهایی را نیروی برتر قرار دهد، موجودی را با درک و باور خود به عنوان خداوند بپذیرد آنهم نه برای پرستش و عبادت بلکه برای منفعت طلبی و رفع حاجات و خواسته ها، بدون هیچ رویکرد و دیدی نسبت به دنیای پس از مرگ و مفاهیم ووقایع قیامت، آخرت، بهشت و جهنم و بسیاری از این قبیل مسائل بعد آنچه در توهمات و تخیلاتش رخ می هد را به عنوان بیداری روحانی می شناسد و به دیگران ابراز می دارد . جالب اما تاسف بار اینجاست که مشاهدات و بررسیها نشان داده درصد بالایی از آنهایی که به این بیداری روحانی دست یافته اند پس از مدتی دچار لغزش، اختلالات روحی روانی و بحرانهای شخصیتی شده اند و یا در کنار این رابطه و بیداری روحانی که می بایست آنها را متصل به منبع معدن خیر و خوبی و آرامش و ثروت و ..... کند دنیاگرایی، مالپرستی، شهوترانی اضافه شده که همین دلیلی بر رد این مئعاست زیرا انسانی که به بیداری روحانی رسیده و پی به ذات حضرتش برده دیگر به این لذتهای ناچیز دل نخواهد بست و روی از سوی وی برنخواهد گرداند.

رنجش

از جمله احساساتی که مذموم و ناپسند معرفی شده احساس رنجش است که در اکثر موارد مربوط به رابطه با دیگران می شود. هرچنداینگونه عنوان شده که گاهی انسان از خودش و خداوند نیز رنجش می گیرد.

در حالت عام و کلی رنجش، کینه و دلخوری از دیگران امری ناپسند است و انسان نباید از همنوع خود چنین احساساتی را به دل بگیرد اما اینکه به کلی و در تمام موارد رنجش را بد بدانیم اشتباه است.

آنچه از برنامه و اصول استنباط می شود این است که شخص نباید در رابطه با دیگران رنجش و کینه ای به دل بگیرد. خب چه وقت انسان سراغ رنجش و کینه می رود؟ زمانی که رفتار و اموری را خلاف میل و خواسته، باور و عقیده خود مشاهده نماید و یا در ارتباط با وی به کار گرفته شود وی از عامل و مسبب آن رنجش و کینه و کدورت به دل خواهد گرفت حال این عمل دو دسته می شود یا امری طبیعی و عادی و مطابق با روابط انسانیست یا خیر امری ناهنجار و خلاف انسانیت است. در حالت نخست رنجش و کینه ای که فرد به دل گرفته از سر اشتباه،ناحقی، پرتوقعی خواهد بود و ترک آن لازم است اما در حالت دوم رفتار و اعمالیست که در خاطر هر انسان با عقل و شعوری تولید درد رنج که به کینه و کدورت منتهی می شود خواهد کرد لذا در این حالت به جای سرزنش فرد رنجور باید در جهت اصلاح وضعیت برآمد.

در تطبیق توضیحات فوق و اصول برنامه درمیابیم رنجش و کینه به کلی مذموم و قبیح معرفی شد و دستور به نهی آن تجویز شده یعنی چه در حالت اول که فرد رنجور از سر توقع طلبی و باورهای نادرست کینه و کدورت به دل گرفته چه حالت دوم که در برابر یک ناهنجاری و امر ناشایست واقع شده در هر دو حالت باید رنجش را از خود برطرف سازد. نسخه درمانی برای رنجش هم اول بخشش و گذشت سپس سپردن و واگذاری به نیروی برتر و خداوند معرفی شده.

آنچه بیان شد در ظاهر ماجراست و هر فکر و تفکر سطحی نگری هم تایید می کند اما در واقع و حقیقت رنجش در حالت دوم به جا و صحیح است حال اگر با میل و اراده شخص رنجور با وجود توانایی برای تلافی و مقابله، بخشیده و گذشت شود امری اخلاقی و اختیاریست اما اگر به آن پرداخته شود نیز از جمله حقوق وی و غیر قابل سرزنش خواهد بود. و حتی باید رنجش و کینه در حالت دوم را یکی از عوامل حفظ سلامت روحی و اخلاقی جامعه دانست زیرا این کینه و رنجش سبب مقابله و مبارزه با عاملین عمل خواهد شد و از بی تفاوتی و سکوت افراد در برابر آن که باعث جری شدن آنها و گسترش چنین اعمالی می شود جلوگیری می کند و به نوعی در جهت فرهنگ ظلم و ستم پذیری نخواهد بود و به عکس در جهت ظلئم ستیزی عمل خواهد شد.

لذا این رویه ای که انجمن در موضوع رنجش و کینه در پیش گرفته و آن اینکه عامل اصلی هر رنج و کینه ای را افکار و رفتار خود فرد دانسته و نیز اینکه انسان نباید از دیگران رنجشی به دل بگیرد و بایدرنجش و کینه ها را با بخشش و گذشت و در نهایت سپردن و واگذاری حل کرد، خلاف ذات و فطرت انسان و جامعه انسانیست که عمل به آن نه تنها باعث بروز بحرانهای شخصیتی و روحی و روانی درونی خواهد شد در بیرون و اجتماع نیز اثر منفی گذاشته و به سمت انحطاط و نابودی آن پیش خواهد رفت.

تسامح و تساهل

معمولاً تساهل با تسامح مترادف دانسته شده است و به معنای «به آسانی و نرمی با كسی برخورد كردن» می‌باشد. و به دو نفری كه با هم با نرمی و بخشش رفتار كنند، می‌گویند: این دو با هم تساهل كرده‌اند. لیكن كلمة تسامح فرق ظریفی با تساهل دارد و آن این كه تسامح از مادة «سَمُحَ» به معنای بخشش و بزرگواری است و بنابراین، تسامح به معنای نوعی كنا ر آمدن همراه با جود و بزرگواری می‌باشددر اصطلاح، تساهل و تسامح به معنای عدم مداخله و ممانعت یا اجازه دادن از روی قصد و آگاهی، به اعمال و عقایدی است كه مورد پذیرش و پسند شخص نباشد

ترویج فرهنگ تسامح و تساهل و مبارزه با فرهنگ مبارزه و جهاد یکی از ابزار اساسی . قدرتهای شیطانی جهانی برای پیشبرد اهداف  شومشان است که شناخت این عرصه نیازمند مطالعات و بررسیهای زیادیست که طبیعتا در مجال و حوصله افرادی که پر از درد اعتیاد و زندگی اند نخواهد گنجید لذا از روی نا آگاهی دل به عضویت می سپرند.

از تبعات ساده و سطحی  تسامح و تساهل افشا و ترویج ناهنجاریها، ظلم و ستم، جهاد و مبارزه گریزی، بی تفاوتی و سرد مزاجی در برخورد با ناحقیها و ظلم و ستمها در جامعه و در نتیجه ترویج ظلم پذیری خواهد شد.

تمرکز اعضا تنها روی افکار و اعمال خود و سعی در تغییر خود نه جامعه، دادن آزادی انتخاب به معتاد در غالب اصل روحانی تمایل، ، ترویج و اشاعه فرهنگ بخشش و عفو وسپردن به جای مبارزه و  انتقام و قصاص و از این قبیل موارد  باعث اشاعه این فرهنگ  شده است که لطمات  در وهله اول گریبانگیر 

بیماری اغتیاد

ما کسانی هستیم که در چنگال یک بیماری مزمن، پیشرونده گرفتاریم....

اعتیاد یک بیماری جسمی، روانی و روحانیست.

بیماری ما پیشرونده لاعلاج و کشنده است.

 مطالب فوق قسمتی از توضیحات برنامه درباره بیماری اعتیاد است.

نامیدن و اختصاص اعتیاد به عنوان یک بیماری آثار و تبعات فردی و اجتماعی بسیاری را به همراه دارد.

در بعد اجتماعی وقتی یک ناهنجاری و رفتار ناشایست و پر خطر در جامعه اتفاق می افتد نیازمند برخورد و مقابله از جمله مجازات و تدابیر قانونی را به همراه دارد حال اگر آن اعمال در قالبهایی غیر از جرم و ناهنجاری قرار گیرد به تبع پیگرد قانونی نیز نخواهد داشت.

مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی، روابط جنسی، قمار....در طول تاریخ در هر قوم و قبیله ای با هر آیین و مذهبی به نحوی مذموم و قبیح بوده و هست و موجب اعمال مجازات و تعزیر بوده است.

قرار دادن این اعمال و رفتارها به عنوان یک بیماری باعث می شود عواقب پیش بینی و طرح ریزی شده برای آن کمرنگ و از بین برود و درز مقابل حق و حقوقی برای مرتکبین و مبتلایان به آن ایجاد شود.

انقلاب فوق را در باره رفتار همجنسگرایی اینگونه خدمتتان شرح می دهیم:

طی قرون و سالیان گذشته همجنسگرایی عملی قبیح و شنیع بوده و به عنوان فعل مجرمانه با آن برخورد می شده و در ادیان و فرهنگهای مختلف نیز برای آن مجازات و تدابیری اندیشیده شده بود. 

در عصر حاضر در اولین اقدام و تحول این عمل از حالت جرم خارج شد و به عنوان بیماری معرفی شد که نیازمند پیشگیری و درمان است. پس از مدتی از لیست بیماری هم خارج شد و به عنوان یک نیاز روحی و روانی شناخته شد و امروزه ازدواجهای همجنسگرایان امری قانونی و مشروع به حساب می آید و حتی برخی گروهها و فرقه ها  و روانشناسان نیز آن را توصیه می کنند.

اگر به توطئه های شیطانی در رویه بالا بنگریم خواهیم یافت مراحل فوق نه به طور تصادفی بلکه گام به گام بر اساس حساب و برنامه دقیق و از پیش تعیین شده ای انجام پذیرفته که امروزه این عمل جنبه قانونی و مشروع به خود گرفته.این رویه در قالب مراحل حساسیت زدایی انجام می شود که طی آن به تدریج از حساسیت و واکنش جامعه نسبت به عمل کاسته می شود مثل مساله حجاب در ایران اول جای چادر مانتو و مقنعه آمد بعد روسری جای مقنعه شد بعد شال استعمال شد در همین روند مانتوها کوتاه و تنگتر و اندامی تر شد و نتیجه وضعیت امروز است.

مراحل فوق در باب اعتیاد هم در حال انجام است روزگاری نه چندان دور اعتیاد و مصرفذ مواد مخدر، مشروبات الکلی روابط جنسی و حتی دخانیات عنوان جرم داشتند و برای مرتکبین و مبتلایسان مجازات و تعزیر وضع می شد با شیوع و تنوع گسترده آن در دنیا کم کم واکنش در مقابل مواد با تاثیر و دوز پایینتر کاسته شد و استعمال آن موجه و بلامانع بود از جمله دخانیات، مشروبات کم الکلی،... در ادامه تاسیس چنین انجمنهایی سبب جلب نظر جوامع و حکومتها شد و در باب اعتیاد دل به تعاریف و توضیح و توجیهات آنها دادند لذا اعتیاد ماهیت مجرمانه خود را از دست داد و به عنوان بیماری شناخته شد و مرتکب نه به عنوان مجرم بلکه به عنوان بیمار معرفی می شود ئ به جای تعزیر و مجازات تحت حمایت و درمان قرار گرفت یعنی اعمال و رفتار مجرمانه وی غیر عمدی و از روی بیماریست و باید به جای برخورد تادیبی و تعزیری مورد درمانگری قرار گیرد 

در مرحله بعد این رویه مصرف محدود ، کنترل شده و نوع خاصی از مواد توسط متخصصین ، پزشکان برای فرد تجویز می شود و این مقدار و نحوه مصرف را نیاز و ضرورت فرد می دانند نتیجه این تجویز توزیع و فروش مواد مخدر در غالب مواد درمانگر از جکمله خانواده متادون است و از طرف دیگر تاسیس مراکزی برای استعمال مواد مخدر در شهرهاست که معتاد در آن محل مواد و وسایل مصرف را با سهولت در یافت می کند و در کمال آرامش و احترام استعمال می کند و بدون پیگرد و حتی سرزنشی محل را ترک می کند و به طور روزانه مراجعه می کند.

 حاصل رویه فوق این می شود که زشتی و قباحت مواد مخدر و مصرف آن به شدت کاهش و از بین می رود و آنقدر از آن حساسیت زدایی می شود که  به عنوان یک رفتار عادی اجتماعی انجام می شود. و جامعه ، افراد، خانواده و حکومت نیز حالت بی تفاوتی و کم تفاوتی نسبت به آن پیدا می کند. آنطور که امروزه مصرف مواد مخدر،  الکل ، روایط جنسی، لغزش و مصرف مجدد، عضویت در انجمنهای 12 قدمی، بیان مسائل و مشکلات مربوطه... امری طبیعی و عادی شده هرچند در اصل فرهنگ و ادب ملت و جامعه این به عنوان افشای فحشا و تروبیج و حساسیتزدایی از فساد است.

از بعد فردی نیز این تقسیم بندی حایز اهمیت است. وقتی به جای عنوان مجرم یا معتاد واژه بیمار استفاده می شود از طرفی جدالهای درونی، عذاب وجدانها، سرزنشها و دردهای درونی ساکت می شود و باعث ایجاد توقع طلبی و حق به جانب بینی وی می شود که به جامعه نیز سرایت داده شده و به جای پشیمانی، ندامت از کرده و اعمال و رفتار خود جامعه را نسبت به درمان خود مسئول و مکلف می داند. جامعه نیز به ناچار تسلیم اوامر و عقایدذ این گروه می شود رفتارهای سرزنشگرانه و تعزیری تعزیری و تادیبی خود را متوقف می کند و دامنه و حوزه اختیارات این قشر را گسترش میدهد.

وقتی از این معضل به عنوان بیماری یاد می شود آنتهم بیماری خاص با ویژگیهایی همچون لاعلاج، کشنده، مزمن، پیشرونده.... جدای از آثار غرض ورزانه برای فرد تبعات منفی و مخربی هم به همراه خواهد داشت بدین شرح که: واژه بیمار و بیماری واژه ای منفی و حامل انرژی منفی بسیاریست و از آثار و تبعات آن بروز احساساتی چون یاس،نا امیدی،مرگ، درد و رنج است چه برسد به اینکه در فضای انجمن، جلسات، نشریات، گروههای قدم در تعریف و تفسیر آن وفاهیمی چون لاعلاج، کشنده، مزمن....... آورده می شود که نتیجه ای جز یاس و نا امیدی چه در ضمیر خودآگاه و چه به طور قوی تر در ضمیر ناخودآگاه فرد نخواهد داشت. در تماس با این فضا درون شخص مدام در حال جنگ و جدال و کش مکش برای پذیرفتن یک بیماری با صفات مذکورند که پس از ورود به این انجمن ها مشاهده شده که نتیجه مباحث فوق ایجاد نوعی هراس و ترس، ناامیدی پنهان ولی موثر در به انزوا کشاندن اعضا دارد زیرا اعضا به طور مرتب در جلسات، گروهاا، نشریات، در جمع دوستان بهبودی خود و دیگران را بیمار معرفی می کنند و با توجه به توضیح ابتدای بند خود به دست خود اعتماد به نفس ، عزت نفس قدرت توانایی و استعداد را در خود از بین می برند و مدام برای خود عیب و ایرادی به نام بیماری اعتیاد قائل می شوند.

نکته حایز اهمیت این است که آنچراکه انجمنهای 12 قدمی به عنوان بیماری و عارضه می دانند یک قریضه فطری و ذاتی در هر انسانیست که در جوامع، ادیان و مذاهب گوناگون برای آن تعاریف تقریبا یکسانی شده از جمله آن را هوای نفس و نفس طغیانگر و سرکش درونی می دانند که درون هر انسانی وجود دارد و وی را به بدی و زشتی دعوت می کند. هوای نفسی که از روز تولد و حتی قبل آن به همراه روح در کالبد جسم قرار می گیرد و تا لحظه مرگ و حتی بعدآنهم دست بردار نبوده و همراه انسان است. به عقیده علما و دانشمندان علوم مختلف از جمله فسفه، عرفان و اخلاق که مرتبط با سمت و سوی انجمن است مبارزه با هوای نفس و تلاش برای رهایی از اسارت و دام و نیرنگها آن و در ادامه رام کردن و تربیت آن هدف انسان در زندگیست و این رویه راهی برای رسیدن به تکامل و برقراری رایطه با خداوند است.

حال در قالب انجمن اگر به جای واژه بیماری مفهوم هوای نفس به کار برود تعریف و معانی درست تر به کار گرفته میرود.

طبق تعاریف برنامه هوای نفس از قبل از مصرف مواد مخدر و دیگر وابستگیها با ما بوده.

پس از ترک مواد و دیگر وابستگیها هم با ما خواهد بود.

لاعلاج، مرموز، عروس هزار چهره و نابودگر است.

گرایش و تمایلش به سمت منفیات، بدیها، زشتیها و ناهنجاریهاست.

وسوسه و هواها و امیال نفسانی همان ابعاد روانی، روحانی و فیزیکی بیماری اعتیاد است.

......

اگر کمی به افراد پیرامون خود بنگرید خواهید یافت این حالت یا غریضه در تمام افراد وجود دارد و همه به نوعی با آن دست در گریبانند.

حال با نگاهی روشن بینانه و با تطبیق نسبت به جوامع، مذاهب و دوره های گوناگون زندگی بشر در میابیم که مبارزه و جنگ با هوای نفس یکی از اهداف و برنامه های خلقت انسان است که انسان نه تنها نباید تسلیم آن شود بلکه باید به جهاد و مبارزه با آن بپردازد و اگر آن را در نهاد تمامی انسانها موجود بدانیم دیگر بیماری نیست و یک نفس، حس یا موجود خدادادی درونیست برای آزمایش و امتحان انسان.

صداقت

صداقت به معنی راستگویی و پرهیز از دروغ است. صداقت داشتن عملی اخلاقیست که مورد نظر هر انسان آگاه و با شعوریست و عکس آن کذب و دروغ نیز منفور هر عام و خاص است. 

صداقتی که اینجا به عنوان اصل روحانی مورد نظر است مفهومی فراتر و گسترده تر از معنا و مفهوم رایج آن دارد. آنچه عمومیت دارد این است که انسان در زندگی با خود، خداوند و در ارتباط با دیگران با آنها نیز راستی و صدق داشته باشد و از ناصادقی بپرهیزد اما در قالب انجمنهای 12 قدمی ارتباطهای فوق با یکدیگر جابه جا شده اند. یعنی جایی که فرد باید با خود صادق باشد و لزومی ندارد در این مورد با دیگران صداقت داشته باشد هم بنابر نظر انجمن باید صادق باشد ماحصل این نوع صداقت آشکاری افکار، اسرار و شخصیترین مسائل زندگی برای دیگران است. این رویه منوط به خواست و سوال طرف مقابل نمی شود ودر بسیاری موارد انجمن برای فرد اینگونه برنامه ریزی کرده که خودش به سراغ دیگران رود و مسائل و موارد را صادقانه بازگو کند که از آن به اقرار نام می بریم.

پروسه های فوق بیشتر شبیه به حماقت است تا صداقت. حوزه و محدوده صداقت مربوط به مسائلی می شود که ذکر و بیان آن ضرری را متوجه شخص نخواهد کرد این ضرر شامل روحی، مالی، شخصیتی و... خواهد بود. لزومی ندارد انسان در پاسخ دیگران در مورد مسائل شخصی و اسرار درونی زندگی جواب درست بدهد چه برسد به اینکه این تمایل در وی ایجاد شود تا خود به سراغ دیگران رود و آن را بازگو کند. این حماقتیست که انجمن از آن به عنوان صداقت یاد کرده.