از جمله احساساتی که مذموم و ناپسند معرفی شده احساس رنجش است که در اکثر موارد مربوط به رابطه با دیگران می شود. هرچنداینگونه عنوان شده که گاهی انسان از خودش و خداوند نیز رنجش می گیرد.

در حالت عام و کلی رنجش، کینه و دلخوری از دیگران امری ناپسند است و انسان نباید از همنوع خود چنین احساساتی را به دل بگیرد اما اینکه به کلی و در تمام موارد رنجش را بد بدانیم اشتباه است.

آنچه از برنامه و اصول استنباط می شود این است که شخص نباید در رابطه با دیگران رنجش و کینه ای به دل بگیرد. خب چه وقت انسان سراغ رنجش و کینه می رود؟ زمانی که رفتار و اموری را خلاف میل و خواسته، باور و عقیده خود مشاهده نماید و یا در ارتباط با وی به کار گرفته شود وی از عامل و مسبب آن رنجش و کینه و کدورت به دل خواهد گرفت حال این عمل دو دسته می شود یا امری طبیعی و عادی و مطابق با روابط انسانیست یا خیر امری ناهنجار و خلاف انسانیت است. در حالت نخست رنجش و کینه ای که فرد به دل گرفته از سر اشتباه،ناحقی، پرتوقعی خواهد بود و ترک آن لازم است اما در حالت دوم رفتار و اعمالیست که در خاطر هر انسان با عقل و شعوری تولید درد رنج که به کینه و کدورت منتهی می شود خواهد کرد لذا در این حالت به جای سرزنش فرد رنجور باید در جهت اصلاح وضعیت برآمد.

در تطبیق توضیحات فوق و اصول برنامه درمیابیم رنجش و کینه به کلی مذموم و قبیح معرفی شد و دستور به نهی آن تجویز شده یعنی چه در حالت اول که فرد رنجور از سر توقع طلبی و باورهای نادرست کینه و کدورت به دل گرفته چه حالت دوم که در برابر یک ناهنجاری و امر ناشایست واقع شده در هر دو حالت باید رنجش را از خود برطرف سازد. نسخه درمانی برای رنجش هم اول بخشش و گذشت سپس سپردن و واگذاری به نیروی برتر و خداوند معرفی شده.

آنچه بیان شد در ظاهر ماجراست و هر فکر و تفکر سطحی نگری هم تایید می کند اما در واقع و حقیقت رنجش در حالت دوم به جا و صحیح است حال اگر با میل و اراده شخص رنجور با وجود توانایی برای تلافی و مقابله، بخشیده و گذشت شود امری اخلاقی و اختیاریست اما اگر به آن پرداخته شود نیز از جمله حقوق وی و غیر قابل سرزنش خواهد بود. و حتی باید رنجش و کینه در حالت دوم را یکی از عوامل حفظ سلامت روحی و اخلاقی جامعه دانست زیرا این کینه و رنجش سبب مقابله و مبارزه با عاملین عمل خواهد شد و از بی تفاوتی و سکوت افراد در برابر آن که باعث جری شدن آنها و گسترش چنین اعمالی می شود جلوگیری می کند و به نوعی در جهت فرهنگ ظلم و ستم پذیری نخواهد بود و به عکس در جهت ظلئم ستیزی عمل خواهد شد.

لذا این رویه ای که انجمن در موضوع رنجش و کینه در پیش گرفته و آن اینکه عامل اصلی هر رنج و کینه ای را افکار و رفتار خود فرد دانسته و نیز اینکه انسان نباید از دیگران رنجشی به دل بگیرد و بایدرنجش و کینه ها را با بخشش و گذشت و در نهایت سپردن و واگذاری حل کرد، خلاف ذات و فطرت انسان و جامعه انسانیست که عمل به آن نه تنها باعث بروز بحرانهای شخصیتی و روحی و روانی درونی خواهد شد در بیرون و اجتماع نیز اثر منفی گذاشته و به سمت انحطاط و نابودی آن پیش خواهد رفت.